نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری تخصصی روابط بینالملل دانشگاه گیلان
2 استاد گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه گیلان
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
1. مقدمه
امروزه، سیاست خارجی نقش مهمی در سرنوشت کشورها بازی میکند. به همین خاطر، شناخت سیاست خارجی دولتها و تبیین زوایای پیدا و پنهان آن ازجمله دلمشغولیهای اندیشمندان حوزۀ روابط بینالملل و سیاست بینالملل به شمار میرود. برای سالهای متمادی، بررسی سیاست خارجی تحت سیطرۀ جریان خردگرایی قرار داشت و بدون بررسی جنبههای مختلف آن، صرفاً آن را مربوط به جعبۀ سیاه دولت میدانستند و سیاست خارجی نه بهعنوان یک مسئلۀ مستقل بلکه ذیل دولت و مسئلهای که فقط در حوزۀ اختیارات دولت قرار دارد، محسوب میشد. اولین تلاشها برای بررسی زوایای داخلی سیاست خارجی بهویژه در دهۀ اول و دوم پس از جنگ جهانی دوم صورت گرفت. ابتدا در دهۀ 1950 م با تمرکز بر تصمیمگیری سیاست خارجی بهویژه تلاشهای اسنایدر،[1] بروک[2] و ساپین[3] و سپس آثار آلیسون[4] و هالپرین[5] دربارۀ سیاست دیوانسالارانه و روند سازمانی در دهۀ 1960 م این روند پیگیری شد. پسازآن، تمرکز بر جنبۀ روانشناختی تصمیمگیری در سیاست خارجی ایجاد شد که غالباً حاصل تلاشهای هارولد و مارگارت اسپروت[6] و مایکل برچر[7] بود و درنهایت سعی در توسعۀ نظریهای دربارۀ سیاست خارجی مقایسهای بود که ملهم از اثر معروف جیمز روزنا[8] دربارۀ رابطه بین انواع دولتها و منابع سیاست خارجی آنها در دهۀ 1960 م محسوب میشد.
با ظهور رفتارگرایی، که دولت را موجودیتی یکپارچه و واحد در نظر نمیگرفت، تلاشها برای شناخت بیشتر مسائل داخلی ازجمله یافتن انگیزهها و گرایشهای مختلف داخل در دولت، و درمجموع شکافتن دولت با روش اثباتگرایان ادامه یافت. در اواخر دهۀ 1980 م و پسازآن، رویکردهای پسااثباتگرایان تحلیل سیاست خارجی را تحت تأثیر قرار داد. شاید مهمترین نظریهای که در این جریان به سیاست خارجی توجه بیشتری داد و مطالعات این حوزه را متأثر ساخته است رویکرد سازهانگاری[9] باشد. این رهیافت برخلاف نظریههای خردگرا که بر عوامل مادی تأکید دارند، عوامل غیرمادی را اساس تحلیل خود قرار میدهد و پیروان آن معتقدند با توجه به فرهنگ و هویت، منافع هم شکل میگیرند و درواقع منافع بهواسطۀ هویت جوامع و اشتراکات بینالأذهانی آنان، برساخته میشوند.
در سالهای اخیر، نگارش و انتشار متون مربوط به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران افزایش چشمگیری داشته است. اما اغلب تحلیلها و بررسیها در مورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تحت تأثیر جریان اصلی و بهویژه واقعگرایی قرار داشته و کمتر به رویکردهای جدید در این خصوص توجه شده است. تنها در سالهای اخیر برخی از اندیشمندان رویکرد سادهانگارانه را در تحلیل سیاست خارجی ایران پس از انقلاب به کار بستهاند. به همین دلیل، هنوز بسیاری از زوایای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از این منظر بررسی و تبیین شده است. در این پژوهش، نویسندگان تلاش میکنند با استفاده از چارچوب تحلیلی سازهانگاری نقش و تأثیر منابع اجتماعی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را بررسی کنند.
2. سؤال، فرضیه و روش تحقیق
سؤال اصلی در این پژوهش این است که آیا منابع اجتماعی و مشخصاً هویت اجتماعی تأثیری بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذاشته است یا خیر؟ در پاسخ به این سؤال و با استفاده از چارچوبی که نظریۀ سازهانگاری به دست میدهد، فرضیۀ پژوهش این است که منابع اجتماعی، یا به عبارت بهتر، هویت اجتماعی که در هر مقطع زمانی در جامعۀ ایرانی شکلگرفته، نقش اساسی در تعیین اولویتها در سیاست خارجی داشته است.
روش پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است که بهصورت اسنادی و با استفاده از منابع کتابخانهای و الکترونیکی، ضمن بیان مطالب، تجزیهوتحلیل شده و نتیجۀ نهایی به عمل آمده است.
3. چهارچوب تحلیلی: سازهانگاری
نزدیک دو دهه است که رهیافت سازهانگاری در مباحث نظری روابط بینالملل اهمیت پیدا کرده و ادبیات نسبتاً فراوانی در تبیین آن تولید شده است. طرفداران رهیافت مزبور بهجای درگیر شدن در مباحث فلسفی و انتزاعی دامنهدار و در برخی موارد بدون حاصل، تلاش کردهاند نشان دهند آنجا که رویکردهای خردگرا از تبیین بازمیمانند، سازهانگاری میتواند گامی به جلو باشد (دهقانی فیروزآبادی و نوری، 1391: 31).
سازهانگاری پارادیم یا رهیافتی نظری در روابط بینالملل و حاصل مناظرۀ خردگرایان با اثباتگرایان و فرااثباتگرایان بهویژه پستمدرنیسم به شمار میرود. بهگونهای که نقدهای فرااثباتگرایان بر مبانی فرانظری و فلسفی خردگرایی، از یکسو، و نقدهای تجربی و تحلیل خردگرایی بر فرااثباتگرایی رادیکال، از سوی دیگر، باعث شد که سازهانگاری بهعنوان یک رهیافت نظری بینابین ارائه شود (دهقانی فیروزآبادی، 1395: 246).
سازهانگاران تلاش کردند از مباحث انتزاعی و فلسفی عبور و به مباحث عینی و ملموس روابط بینالملل بپردازند و بهجای مشغول شدن به بحثهای متدولوژیک و فلسفی به حل مسائل موجود و جاری روابط بینالملل بپردازند (cf: Fearon & Wendt, 2002: 53-57).
سازهانگاری هم به ویژگیهای مکاتب خردگرا و اثباتگرا اهمیت میدهد و هم با تمرکز بر معانی که بازیگران به رفتار خود میدهند و تأکید بر ایدهها، باورها، ساختارهای هنجاری و تمرکز بر شکلگیری هویت بازیگران، به نظریههای واکنشگرا نزدیک میشود و در واقع در میانۀ دو رهیافت پیشگفته قرار میگیرد (Smith, 1997: 168). بهطورکلی، سازهانگاران سه اصل اساسی هستیشناختی در مورد زندگی اجتماعی و تأثیر آن بر سیاست خارجی و روابط بینالملل را مدنظر قرار میدهند که عبارتاند از:
ـ اهمیت ساختارهای هنجاری، ایدهای و فکری همانند ساختارهای مادی؛
ـ نقش هویتهای اجتماعی در شکلگیری منافع و رفتار بازیگران؛
ـ ساخته شدن متقابل کارگزار و ساختار (Price, 1998: 226).
سازهانگاران بهجای توجه به ساختارهای مادی، اهمیت را به ساختارهای هنجاری، ایدهای و فکری میدهند و بر تأثیر هویتهای اجتماعی بر شکلگیری منافع و بهتبع آن رفتار بازیگران تأکید دارند. درواقع، سازهانگاری معتقد است انگارهها معنا و محتوای قدرت و راهبردهایی را تعیین میکنند که دولتها از طریق آنها منافع را دنبال میکنند (یزدانفام، 1387: 226). آنان معتقدند کارگزار و ساختار نقش و تأثیر متقابلی بر همدیگر دارند و هیچکدام بر دیگری ارجحیت ندارد (رک: کرمی، 1385: 158).
در سازهانگاری از بعد معرفتشناسی نیز، امکان رسیدن به حقایق عینی از پیش دادهشده رد میشود و مطابق این رویکرد، شناخت در مشارکت فعالانه ذهن در جهان به دست میآید و در حقیقت جهان در ما برساخته و تکوین مییابد. نیکلاس اُونف معتقد است ما نمیتوانیم همۀ ویژگیهای جهان خارج از ذهن را مستقل از گفتمان شناسایی کنیم (cf: ,Onuf, 1989: 37-39). الکساندر ونت نیز بر آن است که واقعیت مستقل از انسانها وجود دارد و میتواند مشهود یا نامشهود باشد ولی جنبۀ فکری و معنایی واقعیت اجتماعی مانع از امکان شناخت علمی آن نمیشود (Wendt, 1999: 50).
عمدهترین مسئلۀ موردتوجه سازهانگاران در مباحث فرانظری، هستیشناسی است و اساساً آنها اصل بحث را از معرفتشناسی به هستیشناسی منتقل کردهاند، توجه آنها از یکسو به انگارهها، معانی، قواعد، هنجارها و رویهها است و از سوی دیگر تأکید آنها بر نقش تکوینی عوامل فکری است که آنها را در برابر مادیگرایان جریان اصلی حاکم بر روابط بینالملل قرار میدهد (رک: مشیرزاده، 1384: 324). بهطورکلی سازهانگاری به سه دسته کلی تقسیم میشوند: اول، سازهانگاری نظامگرایانه که عمدتاً بر تأثیر ساختارهای هنجاری بینالمللی تأکید دارند. دوم سازهانگاری داخلی یا سطح واحد که برعکس سازهانگاری نظامگرایانه بر نقش هنجارهای داخلی تأکید دارد و سوم نیز سازهانگاری کلیگرا که ترکیبی از هر دو سازهانگاری نظامگرایانه و داخلی را مدنظر قرار میدهد (محمدنیا، 1393: 139). اما در این پژوهش، تأکید و تمرکز بر سازهانگاری سطح واحد یا داخلی است. این رهیافت صرفاً بر روابط بین هنجارها و ساختارهای معنایی و هویتی داخلی تأکید دارد .(Reus-Smit, 2001: 220)
این شاخه از سازهانگاری بر تغییرات هنجاری داخلی «خود» و «دیگری» و تأثیر این تغییرات در همکاری یا رقابت بین بازیگران تأکید دارد. در این رهیافت، فرایندهای اجتماعی داخلی به منزلۀ مهمترین منبع هویتساز میتوانند منافع دولتها را، مستقل از نوع تعاملات آنها در سطح بینالمللی، تعیین کنند (Katzenestein, 1996: 68). براساس سازهانگاری داخلی و با توجه به نقش ایدئولوژی در نظام جمهوری اسلامی و تأثیر معنویت و درمجموع برجستگی ابعاد معنایی آن، میتوان گفت انگارهها و اشتراکات بینالأذهانی دینی و فرهنگی در محیط داخلی ایران، هنجارها را میسازند و هنجارها نیز هویت را به وجود میآورند، مطابق هویت شکلگرفته هم منافع تعریف میشوند و سپس براساس این منافع رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران شکل میگیرد. بنابراین میتوان گفت، آنچه در اینجا نقش اساسی را دارد مسئلۀ «هویت» است که در ادامه به آن میپردازیم.
3. 1. تأثیر هویت اجتماعی بر دولتها
سازهانگاران در حوزۀ روابط و سیاست بینالملل، رویکردی هویتمحور به سیاست خارجی دارند و به جای تأکید بر توانایی دولتها یا توزیع قدرت بهعنوان ویژگی اصلی ساختار نظام بینالملل بر خلاف جریان اصلی خردگرا بر «هویت» دولتها تمرکز میکنند و معتقدند هویتها اموری مسلم و قطعی نیستند بلکه اموری هستند که به دست انسانها ایجاد میشوند و به همین دلیل که انسانها آنها را ایجاد کردهاند، ممکن است بهگونهای دیگر نیز ایجاد شوند (Hopf, 2000: 175).
بنابر سازهانگاری، هویت دولتها در تعامل با یکدیگر بهوسیلۀ مشارکت در معانی و از درون یک دنیای اجتماعی تکوینیافته پدید میآید و میتواند تغییر کند. اگر مشاهده میشود برخی از گونههای هویت و منافع میتوانند به امری پایدار تبدیل شوند، این به معنای لایتغیر بودن آنها نیست (بیلیس، اسمیت و دیگران، 1383: 552)، بلکه در شرایط دیگری امکان تغییر آنها وجود دارد.
ازنظر سازهانگاران بااینکه واقعیات مادی کماکان حائز اهمیتاند، اما آنچه به آنها معنا میبخشد زمینههای اجتماعی است (اسمیت، هدفیالد و دان، 1391: 154). بنابراین، آنان معتقدند هویت در انتخابهای سیاست خارجی تأثیر محوری دارد و بهوسیلۀ آن، شناخت از تفاوت یا شباهت با دیگران به دست میآید (کوبالکووا، 1392: 297)؛ چراکه این هویت است که به منافع معنا میبخشد.
3. 2. تأثیر هویت اجتماعی بر منافع
از نظر سازهانگاران یک دولت ممکن است هویتهای متعدد داشته باشد و براساس هر هویت، منافع و رفتاری خاص در پیش گیرد. آنان رابطۀ میان هویت و منافع را از طریق مفهوم «نقش» تحلیل میکنند. نقشهایی که دولتها به عهده میگیرند، آنها را به مجموعۀ کنشها و اقدامهایی فرامیخواند که با این نقش هماهنگ هستند (کرمی، 1383: 30).
سازهانگاران معتقدند از سه طریق بین هویت و منافع ارتباط وجود دارد: 1) ارزشهای ملی ذاتی هویت دولت: اهداف، پاداشها و فوایدی را که بهوسیلۀ دولت پیگیری میشود، به وجود میآورند؛ 2) باورهای خاص که در هویت بازیگران ریشه دارد، به چگونگی تعیین وضعیتهایی کمک میکند که در آن کنشها برای تکمیل این منافع شکل میگیرند. این امر بر تعیین اولویتهای دولت در مورد رفتارهای ویژه تأثیر میگذارد؛ 3) «هویتها» قواعد و عملکردهای خاص را دربر میگیرند که مشخص میکنند کدام استراتژیها باید اولویت یابند، البته ممکن است محدودیتهایی را نیز بر انتخابهای خاص سیاست خارجی اعمال کنند (Kahl, 1999: 2-3).
ازنظر سازهانگاری، هویت سیال است و برای همین است که در نگاه آنها برداشت کنشگران از خود، منافع و اهدافشان تغییرپذیر است و بهتبع شکلگیری یک هویت جدید، منافعی جدید هم برای یک دولت مطرح میشود (Rittberger, 2002:124). یعنی هویتهای متفاوت و متحول هستند که به منافع و رفتارهای کنشگران شکل میدهند. بنابراین سازهانگاران معتقدند هویتهای دولتی از طریق رویههای پیچیده و متداخل و اغلب متناقض و تاریخی قوام مییابند و در نتیجه سیال و بیثبات و دائماً در حال دگرگونی هستند (آقایی و رسولی، 1388: 5). به این معنا که با دگرگونی انگارهها و تلقیها، سرانجام، تغییر در نظام نیز ممکن میشود. در این تغییر، تحول در وضعیت یک بازیگر برحسب نقش آن، بر مجموعهای از بازیگران دیگر نیز تأثیری قاطع دارد. بنابراین، هویت و منافع نه اموری ازپیشدادهشده و برآمده از ساختار توزیع قدرت، بلکه امری نشئتگرفته از منابع داخلی هویت بازیگران است (Neimeyer, 2003: 315). باید توجه کرد که هویتهای متعدد یک دولت، متضمن منافع خاص خود هستند و اولویتبندی این منافع در شرایط مختلف متفاوت خواهد بود؛ زیرا از نظر سازهانگاران، سیاست خارجی چیزی است که دولتها آن را میسازند (متقی و کاظمی، 1386: 217).
بهاینترتیب، ما شاهد روندی پویا از برساختهشدن سیاست خارجی به دلیل تأثیر هویت بر شکلگیری منافع بهصورت مستمر هستیم. این روند برساختهشدن کمک میکند که چگونگی آغاز سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که غالباً ناشی از تصورات برآمده از هویت داخلی آن است را بهتر درک کنیم.
4. متغیرها و عناصر داخلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
مؤلفهها و متغیرهای مؤثر در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همانند سایر کشورها، معمولاً در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی قابلبررسی است. در سطح داخلی این مؤلفهها دو بخش نسبتاً پایدار و متغیر را شامل میشود. بخش نسبتاً پایدار مربوط به ویژگیهای ایران است و بخش متغیر نیز عوامل مربوط به حکومت را در برمیگیرد که شامل همۀ نهادهای حکومتی است که بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر سیاست خارجی تأثیر میگذارند.
4. 1. متغیرهای حکومتی
متغیرها و نهادهای حکومتی همان ساختارهای رسمی است که قانون اساسی هر کشوری سازوکار و نقش آنها را در جهتگیری، تصمیمگیری و اجرای سیاست خارجی مشخص کرده است. با رجوع به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به مقامات و نهادهایی میرسیم که بهطور مستقیم و غیرمستقیم به ایفای نقش در جهتگیری، تصمیمگیری و اجرای سیاست خارجی میپردازند. بهطورکلی، براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، این نهادها در فرایند و ساختار جهتگیری، ساختار تصمیمگیری و اجرای سیاست خارجی دارای نقش هستند: نهاد رهبری؛ قوۀ مجریه شامل رئیسجمهور، هیئتوزیران، وزارت امور خارجه و سایر وزارتخانههای مرتبط با سیاست خارجی؛ قوۀ مقننه شامل مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان؛ مجمع تشخیص مصلحت نظام؛ شورای عالی امنیت ملی؛ نیروهای مسلح و بهویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و قوۀ قضائیه.
4. 2. متغیرهای ثابت غیرحکومتی
متغیرها و مؤلفههای ثابت غیرحکومتی شامل آن دسته از عوامل است که متعلق به سرزمین ایران است و همیشه همراه این سرزمین بوده است و خواهد بود و خیلی با عناصر حکومتی مرتبط نیست. این متغیرها عبارتاند از:
4. 2. 1. متغیرهای جغرافیایی
برخی همانند مکیندر[10] و هاشوفر[11] معتقدند وضعیت جغرافیایی تمام سیاست خارجی یک کشور را تعیین میکند (جعفری ولدانی، 1382: 22). مورگنتا هم به پایداری و دایمی بودن وضعیت جغرافیایی یک کشور توجه دارد و میگوید یکی از پایدارترین عواملی که قدرت یک کشور مبتنی بر آن است، وضعیت جغرافیایی است (Morgenthau, 1967: 210-218).
بهطورکلی، متغیرهای جغرافیایی جمهوری اسلامی ایران نیز شامل موقعیت جغرافیایی، میزان مساحت، نوع مرزها و منابع عظیم روزمینی و زیرزمینی بهویژه نفت و گاز، مجموعاً عامل بسیار مهمی در ارتقای جایگاه جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان شده و نیز ایران را بهعنوان یک کشور بینالمللی مطرح کرده است و، بهتبع این جایگاه، نقش بسیار مهمی بهصورت مستقیم و غیرمستقیم در تدوین و اجرای سیاست خارجی بهصورت دایمی داشته است.
4. 2. 2. متغیرهای فرهنگی
متغیرهای فرهنگی شامل عناصری همچون آدابورسوم، سنتها، مذهب و دین، زبان، باورها، خصوصیات و روحیات، تصورات و ایستارهای مشترک، جهانبینی و ایدئولوژی، نظام معنایی، شیوۀ انجام امور و روش اندیشیدن، نمادها، ارزشها، قانون، الگوهای رفتاری، ویژگیهای اخلاقی و دستاوردهای فکری و هنری را شامل میشود (دهقانی فیروزآبادی الف، 1388: 87). فرهنگ و تمدن کهن ایران، بهعنوان یک کشور و ملت باستانی، دارای نقش مؤثری در تاریخ و فرهنگ جهانی و انسانی بوده و موجب تأثیر عمیق عوامل فرهنگی در سیاست خارجی این کشور شده است (cf: Sampson, 1987: 284-405).
4. 2. 3. متغیرهای تاریخی
سوابق تاریخی جامعۀ ایران نیز از عوامل تأثیرگذار و بااهمیت در تصمیمسازیها و شکلدادن به دادههای سیاست خارجی این کشور است. تاریخ سیاسی و تأثیرات و تجربیات ناشی از آن خواهناخواه بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر مردم و مهمتر از آن بر بافت فکری و دیدگاههای سیاسی اعضای هیئت حاکم آثار شگرفی بر جای میگذارد.
به عقیدۀ گراهام فولر (1373: 292ـ309)، تجربۀ تاریخی ایران، از سویی، موجب روابط خارجی احتیاطآمیز همراه با شک و سوءظن نسبت به دیگران بهویژه کشورهای غربی و بهخصوص آمریکا و انگلیس شده است و، از سوی دیگر، یکی از مهمترین علل و انگیزههای استقلالخواهی و بیگانهستیزی است.
5. منابع اجتماعی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
همانگونه که پیشتر بیان شد، سازهانگاران معتقدند سیاست خارجی متأثر از هویت بازیگران است. برخی از آنها همانند الکساندر ونت تمرکز را بر هویت و ساختار هویتی در سطح بینالمللی قرار دادهاند اما برخی دیگر همانند کاتزنشتاین[12] بر هویت در سطح ملی تکیه میکنند.
با محور قرار گرفتن هویت است که ایدۀ اساسی سازهانگاران مبنی بر قرار دادن ذهنیت بهعنوان قوامبخش عالم، تحقق مییابد و حصول نظریۀ سیاست خارجی سازهانگارانه ممکن میشود. در هویت یک ملت، هنجارها نیز به طور ضمنی تعریف شدهاند و عمل دولت برخلاف این هنجارها به معنای از دست رفتن مشروعیت خواهد بود. هویت به ملتها اجازه میدهد که جهان را معنادار ببینند، به دستهبندی موجودیتهای دیگر اقدام کنند و واقعیتی سلسلهمراتبی بسازند که به کمک آن، خود ـ دیگری و دوست و دشمن تعریف میشوند، اما هویت دولت و نظام سیاسی تنها از منابع داخلی ریشه نمیگیرند بلکه در روندی تعاملی در محیط اطراف هم تأثیرگذارند و هم تأثیر میپذیرند (رک: یاقوتی، 1390: 8). برساختگی هویت باعث میشود که هویتها ثابت نباشند و در روندی متعامل بهصورت سیال و قابلتغییر باشد. چون همواره پردازش عوامل اجتماعی در ذهن انسان بهصورت مستمر در جریان است، پس تغییر در تصورات ذهنی همواره امکانپذیر است و به همین دلیل، تغییر هویت نیز ممکن است. با تغییر تصورات بینالأذهانی، تغییر هویت به وجود میآید و با تغییر هویت و مطابق با هویت جدید نیز منافع جدید تعریف میشود؛ چراکه هویتها هم منافع را ایجاد میکنند و هم به منافع شکل میدهند؛ اما همۀ منافع بهطور کامل تغییر پیدا نمیکنند بلکه برخی از منافع همانند بقا یا برخورداری از حداقل رفاه، فارغ از هویتهای اجتماعی خاصی وجود دارند، اینها منافع عام هستند، ولی بسیاری از منافع ملی به شکلگیری هویت خودی در ارتباط با هویتهای دیگر وابسته است (Jepperson, Wendt & Katzenestein, 1996: 64). بنابراین ازنظر سازهانگاران، برای توضیح و فهم اولویتها بایستی بر هویتهای اجتماعی بازیگران تمرکز کرد (Price and Reus-esmit, 1998: 267). هویتهایی که در بستر تاریخی و ساختار بیناذهنی معنا پیدا میکنند.
عوامل اجتماعی تأثیرگذار بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران شامل هویتهای مختلفی است که در بطن جامعۀ ایران کنونی وجود دارد. هویتهایی که هرکدام بنا به اشتراکات بینالأذهانی منافع متفاوتی را مدنظر دارند. بهطوریکه هرکدام از این هویتها بتواند خود را به بخش بیشتری از جامعه بقبولاند تعریف مختص به خود را از منافع خواهد داشت و آن منافع در سیاست خارجی ارجحیت خواهد داشت.
در بطن جامعۀ ایرانی، به سبب تاریخ پُرفرازونشیب، لایههای مختلفی شکلگرفته که هرکدام دارای هستهای کانونی و مرکزی بوده است و تعدد این مراکز کانونی، موجب شکلگیری جامعهای متکثر و چندوجهی شده است. این هستههای کانونی اجتماعیِ جامعۀ ایرانی شامل هنجارهای سنتی و مذهبی قبل و بعد از ورود اسلام به ایران و همچنین تجددخواهی و میل به پیشرفت بوده است و به دلیل پیشرفتهای غرب در دوران معاصر، نزدیکی به غرب، جزو خواستههای بخشی از جامعۀ ایرانی در دوران اخیر بوده است. بنابراین میتوان گفت از بین منابع هویتبخش متعددی که حاصل تحول و تطور تاریخ در سرزمین ایران است سه لایۀ کانونی اصلی قابلذکر است: اسلامیت و جامعۀ مذهبی، ایرانیت و جامعۀ تاریخی باستانی، و تجدد و جامعۀ مدنی. اما قبل از تشریح هرکدام باید به طبقۀ متوسط جدید هم اشاره کرد. طبقۀ متوسط به دلیل گستره و جایگاهی که دارد عامل اصلی تغییرات در جوامع توسعهیافته و درحالتوسعه به شمار میرود که همانند سایر کشورها در ایران نیز طبقۀ متوسط جدید قابلتوجه و دارای اهمیت است.
طبقۀ متوسط از مهمترین اقشار اجتماعی در کشورهای توسعهیافته بهحساب میآید. این طبقه به علت برخورداری از اندوختهها و ظرفیتهای وسیع، نیروی اصلی دگرگونیهای سیاسی به شمار میرود (رک: عیوضی، 1380: 143). طبقۀ متوسط بخشی از جامعه است که در جایگاهی میان بالاترین و پایینترین طبقات قرارگرفته است و از ویژگیهای اعضای آن میتوان به سطح بالای پیوستگی، درآمد، مصرف، مالکیت مادی، روشنفکری و استعداد و مهارت چشمگیر اشاره کرد (مسعودنیا و محمدیفر، 1390: 63). کارل مارکس هم طبقۀ متوسط را بین طبقۀ سرمایهدار و طبقه کارگر میداند که محصول مناسبات اقتصادی دوران خویش است (بشیریه، 1381: 55).
طبقۀ متوسط در ایران محصول فرایند نوسازی در رژیم پهلوی بود که خواستههای مشخص دموکراتیک و ایدئولوژی کموبیش روشنی داشت. نکتۀ مهم اینجا است که برخلاف سایر کشورهای توسعهیافته، ویژگی اصلی طبقۀ متوسط در ایران نه خواستههای اقتصادی محض، بلکه خواستههای فرهنگی، اجتماعی، ایدئولوژیک و سیاسی بوده است (بشیریه، 130:1385). به سبب همین خواستههای فرهنگی و ایدئولوژیک و در مجموع تأثیرپذیری از فرهنگ دینی از سوی طبقۀ متوسط جدید در ایران، دو گرایش مهم دینگرا و سکولار درون آن وجود داشته است. روشنفکران دینی، شهرنشینان مرتبط با نهادهای مذهبی و بخشی از نیروهای بروکرات را میتوان از طبقۀ متوسط جدید دینگرا دانست که در پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ائتلاف با بخش مهمی از طبقۀ متوسط سنتی، نقش اصلی را ایفا کردند. درواقع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ائتلاف مذکور قدرت سیاسی را در دست گرفت، طبقۀ متوسط دینی در این ائتلاف بهتدریج در مواجهه با مسائل بعد از انقلاب نشان داد که دارای گرایشات فکری است که متأثر از خردهگفتمانهای فکری درون این طبقۀ جدید در برخورد با مسائل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است، و میتوان آنها را در دو خردهگفتمان اصلاحطلبیدینی و اصولگرایی دینی طبقهبندی کرد. در کنار این گروه که بیشتر طبقۀ متوسط جدید بعد از انقلاب را تشکیل میدهند، طبقۀ جدید لیبرال قرار دارند که شامل بخشی از فعالان اقتصادی بخش خصوصی و مجموعهای از تودههای آشنا با جوامع غربی و رسانههای جدیدند و به دلیل فقدان پایگاه تودهای گسترده بهتدریج بهوسیلۀ طبقۀ متوسط جدید دینگرا که روزبهروز بر پایگاه اجتماعی آن افزوده میشد، به حاشیه رانده شد (فوزی و رمضانی، 1388: 13). همانگونه که ملاحظه میشود، تفاوت مهم و معنادار طبقۀ متوسط در جمهوری اسلامی ایران با طبقۀ متوسط در کشورهای توسعهیافته یا درحالتوسعه، در پیوند وثیق طبقۀ متوسط در ایران اسلامی با دین است. بنابراین، آنچه کارکرد طبقۀ متوسط در کشورهای توسعهیافته است با عملکرد طبقۀ متوسط در جمهوری اسلامی کاملاً یکسان به نظر نمیرسد؛ چراکه غالباً خواستههای طبقۀ متوسط در کشورهای توسعهیافته، شامل اهداف اقتصادی و رفاهی محض بوده است. از سوی دیگر، اگر همانند آنچه سازهانگاران معتقدند، بپذیریم در جوامع هویتهای مختلفی وجود دارد و هر فرد همزمان میتواند عضو هویتهای مختلفی باشد، در جامعۀ ایران پس انقلاب، به دلیل دینی بودن طبقۀ متوسط و رجحان صبغۀ غیرمادی انقلاب ایران، هویتهای غیرمادی همواره از جایگاه و پایگاههای محکم و ویژهای برخوردار بودهاند. بنابراین، بااینکه همانند سایر جوامع توسعهیافته و درحالتوسعه، بایستی به طبقۀ متوسط بهعنوان موتور محرکۀ جامعه توجه وافر داشت، به نظر میرسد در جامعۀ ایران پس از انقلاب، تکیۀ محض بر طبقۀ متوسط جهت تحلیل و تبیین مسائل اجتماعی ایران، کارایی و روایی لازم را نداشته باشد و به همین دلیل، باید هویتهای دیگر در جمهوری اسلامی ایران به دلیل تعلقخاطر مستحکم افراد به آنها، بررسی شوند. در ادامۀ بحث به سه هستۀ کانونی هویتی که نقش تعیینکنندهای در تعریف منافع و بهتبع آن رفتار داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران داشتهاند، خواهیم پرداخت.
5. 1. اسلامیت و هویت مذهبی جامعۀ ایران
آموزههای دینی جزء جدانشدنی جامعۀ ایرانی در طول تاریخ ــ پس از ورود اسلام به ایران ــ بوده است. اسلام در ایران زمینۀ مناسب و غنی برای باروری و رشد پیدا کرد. بهویژه هنگامیکه صفویه تشیع را مذهب رسمی اعلام کرد تقریباً با هیچ مشکلی مواجه نشد، چراکه خواست اکثریت ملت ایران به اجرا گذاشته شد. از آن زمان بود که تشیع بهصورت نشان ملی و هویت فرهنگی ایرانیان درآمد و با اندیشههای اصیل ایرانی و اسطورههای آنان عجین شد و از حالت مذهب فراتر رفت (رسولی ثانیآبادی، 1390: 163).
امروز نیز، هنگامیکه از «جمهوری اسلامی» صحبت میکنیم، در وهلۀ نخست این صفت «اسلامی» است که قاعدتاً تعیینکنندۀ مجموعۀ هنجارها و ارزشهایی است که، بیش از همه و یا شاید به شکل مشخصتری، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تحت تأثیر قرار میدهد و میتوان گفت که «هویت اسلامی» جمهوری اسلامی است که تعیینکنندۀ منافع و اهداف سیاست خارجی و تعیینکنندۀ چگونگی هدایت سیاست خارجی است. فرهنگ اسلامی نیز شامل مفاهیم برخاسته از اسلام، یعنی اصول و قواعد اخلاقی و فقهی و حقوقی اسلام، است که همگی نقش اساسی در شکل دادن به هویت اسلامی ایران دارند (مشیرزاده، 1389: 21).
به همین دلیل است که بسیاری از تحلیلگران و نویسندگانی که به چگونگی وقوع انقلاب اسلامی پرداختهاند، بر نقش بیچون و چرای باورهای مذهبی و بهویژه «تشیع» بهعنوان مذهب قریب بهاتفاق جامعۀ ایران و پیوند آن با روح ایرانی در شکلگیری و پیروزی انقلاب تمرکز و تأکید دارند (در این زمینه رک: اشپولر، 1373: 223؛ فولر، 1373: 17؛ و نیز: Haynes, 2008: 156).
بنابراین، با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، هنجارهای ناشی از فرهنگ اسلامی مبتنی بر آموزههای مکتب شیعه بهعنوان یکی از مهمترین منابع شکلدهندۀ هویت جمهوری اسلامی ایران، برای این نظام بهصورت یک ایدئولوژی سیاسی درآمده است و علاوه بر تکوین هویتی خاص بر آن، یک نظام اخلاقی و ارزشی خاص را نیز برای قضاوت و داوری در خصوص سیاستها، اقدامات و رفتارهای این کشور و سایر کشورها ایجاد و تعیین میکند (Mirbagheri, 2004: 558)؛ بهطوریکه تأثیر مستقیم و غیرمستقیم هویت اسلامی را، قبل از هر چیز، در اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ــ راهنمای اصلی قوانین و مقررات ــ و بهتبع آن، در رفتار دولت در سیاست داخلی و سیاست خارجی میتوان مشاهده کرد. اصول قانون اساسی که ریشه در فرهنگ اسلامی شیعه دارند عوامل تعیینکنندۀ هویت جمهوری اسلامی در نظام بینالمللی بوده است و علاوه بر مقدمۀ قانون اساسی، شامل اصل 3، اصل 11، اصل 57، اصل 82، اصل 142، اصل 153 و... است که بهنوعی بازتابی از فرهنگ اسلامی به شمار میروند (مشیرزاده، 1389: 24).
با توجه به توضیحات یادشده باید گفت، نوع برداشت و برخورد جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی هم در قالب و چارچوب قانون اساسی متأثر از هویت اسلامی انجام میگیرد که به مهمترین نکات آن اشاره میشود:
ـ برداشت و تلقی از نظام بینالملل مطابق اندیشه و الگوی اسلامی (رک: عمید زنجانی، 1367: 217 و محمدی، 1377: 31).
ـ عدم وابستگی مطابق قاعدۀ نفی سبیل (رک: نخعی، 1376: 203).
ـ نفی سلطهگری و سلطهپذیری، عدالتطلبی و ظلمستیزی (رک: دهقانی فیروزآبادی و نوری، 1391: 91ـ97).
ـ حمایت از مستضعفین و مبارزه با مستکبرین (رک: عشقی، 1379: 52).
ـ حفظ مصلحت نظام اسلامی (رک: مشیرزاده، 1389: 23).
ـ صدور انقلاب (رک: تاجیک و دهقانی فیروزآبادی، 1382: 61ـ80).
علاوه بر نمودی که هویت اسلام شیعی در قانون اساسی جمهوری اسلامی و بهتبع آن در سیاست خارجی ایران داشته است، از راههای دیگر نیز این هویت، بر سیاستهای جمهوری اسلامی تأثیر گذاشته که ازجمله مهمترینِ آنها وجود نهاد روحانیت است. تأثیرگذاری روحانیت در جمهوری اسلامی بر سیاست خارجی به دو صورت بوده است؛ یکی جهتگیری کلی سیاست خارجی که بهوسیلۀ نهاد رهبری ــ بهعنوان نماد اسلامیت ــ صورت میپذیرد و دیگری مجهز شدن نهاد روحانیت به سازمانهای متعدد رسمی و غیررسمی جهت پیشبرد اهداف فرهنگی اسلامی. برخی از مهمترین این نهادها عبارتاند از: سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، تریبونهای نماز جمعه، هیئت مذهبی و مساجد و نظایر آنها که هرکدام دارای سازوکار خاص و بهتبع آن نفوذ خاصی برخوردارند (رک: نقیبزاده، 1388: 261ـ262 و یزدانفام، 1392: 126).
5. 2. ایرانیت و هویت تاریخی باستانی
سرزمین ایران به خاطر قدمت و سابقۀ تاریخی و فرهنگی خود و برخورداری از تمدن کهن، همواره دارای مردمانی با هویتی مشخص و ویژگیهای مختص به خود بوده است. این تاریخ پُررمز و راز از چند آبشخور نشئت میگیرد که مجموعاً هویت تاریخی ایران را شکل میدهند:
5. 2. 1. اسطورهها و افسانهها
اسطورههای ایرانی بسیار گستردهاند و از راز آفرینش تا پیشپاافتادهترین پدیدهها و مسائل را دربر میگیرند و بخش بزرگی از باور مردم ایران را بهصورت خودآگاه و ناخودآگاه راتشکیل میدهند. مثلاً، اهورامزدا جهان را آفرید و اهریمن جهان او را به بدی آلوده کرد و بهاینترتیب همۀ موجودات جهان به اهورایی و اهریمنی (خوب و بد) تقسیم شدند. این نگرش با نگرش اسلامی عصیان شیطان در برابر پروردگار همخوانی نیز دارد (نقیبزاده، 1388: 73ـ74).
5. 2. 2. جلوههای شکوه و افول تمدن ایرانی
سابقۀ هفتهزارسالۀ تمدن ایرانی چنان جلوههای شکوه و عظمتی دارد که کمتر ملتی در اینخصوص توان هماوردی با ایرانیان را دارد. هخامنشیان یکی از مقتدرترین و وسیعترین سلسلههای پادشاهی ایران بود که با مردم تساهل و تسامح داشت و به آداب و رسوم مردم شکستخورده احترام میگزارد و این حکایت از نوعی بزرگمنشی ایرانیان دارد. این روحیۀ فرهنگدوستی و احترام به آداب و رسوم دیگر ملت ها در روزگار ساسانیان نیز جریان داشته است. اما حافظۀ تاریخی ایرانیان، تنها جلوههای شکوه را به یاد ندارد بلکه، مشحون از جلوههای افول و شکست و اشغال نیز بوده است. حملۀ اسکندر مقدونی در 330 ق. م، حملۀ چنگیزخان مغول در 1212 م، حملۀ تیمور لنگ در سدۀ چهاردهم میلادی و در دوران اخیر نیز شکستهای ایران از روسیه و انگلیس در ایران از تجربیات تلخ ایرانیان به شمار میرود (دهقانی فیروزآبادی و نوری، 1391: 75ـ79).
بنابراین از یکسو، شکوه و عظمت تاریخی ایران باعث مجد و بزرگی این سرزمین شده است (حسینی، 1387: 867) و از سوی دیگر، تجربیات تلخ ایرانیان در گذشته و دوران معاصر باعث نوعی سوءظن و بیاعتمادی در روابط خارجی و ازجمله رابطه با قدرتهای بزرگ مانند آمریکا، انگلیس و روسیه شده است (دهقانی فیروزآبادی الف، 1388: 231).
گراهام فولر (1373) نیز تأکید دارد که فرهنگ (و درواقع هویت تاریخی) ایرانیان نوعی دوگانگی عمیق را نشان میدهد که ازیکطرف، محصول احساسات ذاتیِ ناشی از فرهنگ غنی و امپراتوری باشکوه گذشته است؛ و از طرف دیگر، احساس خردهگیری ناشی از زیردستی و حتی فقدان امنیت ناشی از شکستها و سلطۀ بیگانگان باعث سوءظن، بیگانهترسی، غرور، نخوت نسبت به دنیای خارج و بهشدت حساس نسبت به استقلال در بین ایرانیان شده است.
5. 3. تجددخواهی و هویت مدنی
تأثیرات ژرف برخورد با غرب به ایجاد پدیدههای فرهنگی جدید انجامید که بسیاری از عناصر نظام فرهنگی سنتی را به چالش کشید. این چالش شاخصترین مسئلۀ دو قرن اخیر و محور اصلی کشمکشهای سیاسی و اجتماعی این دوره است و بیشتر محققانی که در مورد فرهنگ سیاسی ایران پژوهش کردهاند، معتقدند انقلاب مشروطیت، به یک معنا، سرآغاز بیداری سیاسی ایرانیان و ورود به عرصۀ جدید سیاست، حکومت و قانون بود. در عصر مشروطه و نهضت ملی کردن صنعت نفت و دوران پهلوی، تفوق با گفتمان مدرنیسم و ملیگرایی بوده است. نخبگان حاکم در این دوره با پیروی از عناصر فرهنگی غرب متجدد و ایران باستان، سعی در احیای برتری ایران و پیشرفت و توسعه آن داشتند. دورۀ پهلوی اول و دوم در تاریخ تجدد در ایران دورۀ مهمی تلقی میشود؛ چراکه در آن تحولات و مساعی تأثیرگذاری انجام گرفت. ابتدا لازم بود تعداد زیادی از افراد تحصیلکرده و تعلیمیافته، نیازهای یک ارتش نوساخته و همچنین توسعۀ صنعتی و رواج خدمات جدید از قبیل بانکداری را برطرف کنند. بنابراین، ضرورت توسعه و بهبود و تسهیلات آموزشی و تربیت ایرانیان در خارج از کشور پیش آمد. اعزام دانشجو بهصورت گسترده به خارج از کشور، به تربیت و شکلگیری قشر جدیدی از روشنفکران انجامید که نقش آنها در ادوار بعدی نیز اهمیت دارد (یاقوتی، 1390: 13 و آپتون، 1361: 89).
در دورۀ محمدرضاشاه (پهلویدوم) تجددگرایی عنصر مهم فرهنگ سیاسی بود. پدیدآورندگان فراگفتمان پهلویستی تلاش کردند از طریق روایت هویت جدید از دل متون و نشانههای تاریخی به قدرت نهفته در ناسیونالیسم غربی دست یازند. در فراگیری دانش نیز در عرصۀ نظر و عمل، استفاده از روش اثباتی غرب مظهر ارزشهایی چون پیشرفت، آزادی و سکولاریسم بود (تاجیک، 1383: 34ـ38).
همچنین در مدارس جدید و دانشگاهها گروهی مشغول به تدریس و تحصیل شدند که نمادهای تجدد را از دنیای غرب الگوبرداری کردند و بدون توجه به نیازهای متن جامعۀ ایرانی به ترویج الگوها و فرهنگ غرب پرداختند.
امروزه بایستی دهها عامل قدرتمند دیگر همانند گسترش ارتباطات، ماهوارهها، اینترنت و سهولت در رفتوآمدها و بهطورکلی فرایند جهانیشدن به ورود فرهنگ غرب و مظاهر آن کمک کرده و میکنند (نقیبزاده، 1388: 200).
مسلّماً وجود دانشگاهها با ساختار و تشکیلات غربی، مطبوعات و انجمنهای صنفی ـ فرهنگی و احزاب و درمجموع جامعۀ مدنی و امثال آن، تأثیرات قابلتأملی بر جامعۀ ایرانی بر جای گذاشته، بهطوریکه میتوان گفت گرایش به الگوهای غربی از خواستههای طیف وسیعی از جامعه و بهویژه جوانان بوده است و باعث شکلگیری هویت جدید در جامعه شده است.
6. تأثیر هویتهای سهگانه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
همانگونه که در چارچوب تحلیلی بیان شد، سازهانگاران معتقدند آنچه باعث شکلگیری منافع میشود، هویت اجتماعی بازیگران است. آنها منافع کشورها را برونزاد و پیشینی و مقدم بر تعاملات اجتماعی نمیدانند، بلکه معتقدند منافع دولتها که ذاتاً اموری رابطهای هستند و در تعامل با دیگران شکل میگیرند، تکوین مییابد. از این منظر، هنجارها و اشتراکات بینالأذهانی، هویتها را شکل میدهند. هویتها در داخل کشورها نیز اساس تعریف و تکوین منافع هستند و هر هویتِ ویژه منافع خاصی را ایجاب میکند (شکل شماره 1).
البته ممکن است هویتهای مختلف بهطور کامل از همدیگر جدا نباشند و در برخی موارد، هنجارهای مشترک داشته باشند یا لااقل به هم نزدیک باشند. ارزشهایی همانند حفظ بقا و امنیت[13] یا تلاش برای توسعه و پیشرفت که معمولاً در همۀ هویتها موردتوافق هستند. در تاریخ 38 سالۀ جمهوری اسلامی ایران، به تناسب ارتباط دولتها با هویتهای اسلامی، ایرانیت و تجددخواهی، منافع خاص مربوط به آن هویت پیگیری شده است. اما همانگونه که گفته شد، برخی ارزشهای بیناذهنی، در هر سه هویت همپوشانی دارند. بهعبارتدیگر، بااینکه در مقطعی زمانی، دولت مستقر برخاسته از پایگاه مربوط به یکی از هویتهای یاد شده بوده، ولی ممکن است به دلیل اشتراک هنجارها و ارزشها، پیگیری منافع، مطابق خواست هویت دیگری نیز بوده است. بهعبارتدیگر، چون هویتها سیال هستند و در حال شدن و تکوین هستند، بنابراین قابلتغییرند. این تغییر همیشه به معنای از بین رفتن یک هویت بهطور کامل و ایجاد یک هویت جدید نیست، بلکه ادراکات جدید ممکن است در برخی اشتراکات بیناذهنی تغییراتی ایجاد کند. روحالله رمضانی (1380: 68ـ69) در همین زمینه بر سیالیت جامعۀ ایرانی تأکید دارد.
بهعبارتدیگر، احتمال دارد حاملان یک هویت، جهت مصون ماندن از گزند هویتهای متضاد بهصورت موقت با هویتی که اشتراکات بیشتری دارد، دست به ائتلاف بزنند. البته باید به این مسئله توجه داشت که شدت و غلظت هویتها از هستهای مرکزی شروع و هر چه به پیرامون میرود از غلظت وفاداری آنها کاسته میشود. سیالیت هویتها در خارج از هستۀ اصلی آنها، سریعتر و با سهولت بیشتری صورت میگیرد. درواقع، در آخرین نقطۀ پیرامونی هویتها ــ که کمترین جاذبۀ مغناطیس هویت به شمار میرود ــ وفاداری کمتری نسبت به هستۀ مرکزی هویت وجود دارد و بنابراین مقاومت کمتری نیز به اصول و مبانی آن هویت برای تغییر صورت میپذیرد. بهطوریکه میتوان گفت نقاط پیرامونیِ هویتها ممکن است در کمترین زمان، بیشترین تغییر هویتی را داشته باشند (شکل 2(.
شکل 2. هویتهای سهگانه در جامعۀ ایران و چگونگی سیالیت آنها
حال با توجه به توضیحات یادشده، به بررسی دولتهای پس از انقلاب و جهتگیری و تعریف منافع ازنظر آنها در سیاست خارجی، براساس میزان تعلق داشتن هرکدام به هویتهای اجتماعی سهگانه مذکور، در قالب جدول 1 میپردازیم.
جدول 1. هویتهای اجتماعی و دولتهای پس از انقلاب
دولتها |
هویت اجتماعی |
گفتمان |
اصول و مبانی |
راهبرد و جهتگیری |
اهداف و منافع |
دولت موقت و ریاستجمهوری بنیصدر |
ایرانیت + تجدد |
ملیگرایی لیبرال |
ایرانگرایی از طریق اسلام ـ نگاه به غرب ـ عدم مداخلۀ مسالمتجویی ـ توسعۀ روابط خارجی ـ عدم اعتقاد به حمایت از مسلمانان دیگر کشورها |
عدم تعهد منفی |
شناسایی جمهوری اسلامی ـ کسب اعتبار بینالمللی ـ حفظ استقلال و حاکمیت ملی ـ بازسازی و توسعه اقتصادی |
دورۀ جنگ تحمیلی |
اسلامیت |
آرمانگرایی انقلابی (64 ـ 1360) آرمانگرایی امتمحور (1364 ـ 68) |
نفی سلطهگری و سلطهپذیری ـ استکبارستیزی ـ حمایت از جنبشهای آزادیبخش ـ حمایت از مسلمانان و مستضعفین ـ بدبینی و بیاعتمادی به سازمانهای بینالمللی توسعۀ روابط با کشورهای انقلابی |
عدم تعهد انقلابی (64 ـ 1360) ـ عدم تعهدِ تجدیدنظرطلب (68 ـ 1364) |
امنیت و بقا ـ حفظ تمامیت ارضی ـ حفظ استقلال و حاکمیت ملی ـ دفاع از اسلام ـ صدور انقلاب وحدت جهان اسلام ـ نابودی نظم مستقر حاکم کردن نظم اسلامی |
دورۀ سازندگی |
اسلامیت+ ایرانیت |
مصلحتگرایی |
اولویت نسبی منافع ملی بر منافع فراملی ـ توسعهگرایی اقتصادمحور ـ تنشزدایی ـ مشارکت فعال در سازمانهای بینالمللی و منطقهای ـ توسعۀ روابط با کشورهای اسلامی ـ چندجانبهگرایی منطقهگرایی |
عدم تعهد مثبت |
بازسازی خرابیهای ناشی از جنگ پرهیز از تقابلگرایی ـ عملگرایی و تلاش برای بازسازی چهرۀ ایران رفع تزاحم منافع ملی و مصالح اسلامی |
دورۀ اصلاحات |
اسلامیت + ایرانیت + تجددگرایی |
صلحگرایی- مردمسالار |
توسعهگرایی سیاسی ـ فرهنگی (گفتگوی تمدنها) تنشزدایی ـ اعتمادسازی ـ صلحگرایی مثبت ـ چندجانبهگرایی ـ بهبود رابطه با غرب ـ مشارکت فعال در سازمانهای منطقهای بینالمللی |
عدم تعهد اصلاحطلب |
عضویت عادی در جامعۀ جهانی ـ عدم تقابل بانظم مستقر ـ توسعۀ روابط سیاسی و اقتصادی ارتقای پرستیژ و اعتبار |
دورۀ اصولگرایی |
اسلامیت + ایرانیت |
اصولگرایی عدالت محور |
عدالتمحوری ـ ظلمستیزی ـ استکبارستیزی ـ ضد صهیونیسم ـ ضد نظام سلطه- ضد سازمانهای بینالمللی |
جهان سوم گرایی |
مقابله بانظم مستقر ـ مقابله با آمریکا و اسرائیل ـ مبارزه با انگاره هولوکاست، بیاعتمادی و بیتوجهی به سازمانهای بینالمللی ـ تلاش به ریا موازنه با غرب از طریق ائتلاف با شرق ـ رسیدن بهنظام چندقطبی از طریق ائتلاف با آمریکای لاتین و آفریقا ـ حمایت از مقاومت منطقه ـ ایرانگرایی |
تدبیر و امید |
اسلامیت + ایرانیت + تجددگرایی |
اعتدالگرایی |
ـ آرمانگرایی واقعبین ـ عقلگرایی متوازن ـ تعادل و توازن بین منافع ملی و مصالح اسلامی، بین اهداف سیاست خارجی ـ دیپلماسی فعال (گفتگو و مذاکره) |
تعامل سازنده و مؤثر در قالب چندجانبه گرایی متوازن |
ـ امنیتطلبی مثبت (رفع امنیتی شدن بهواسطه حل مسئله هستهای و رفع تحریمهای بینالمللی) ـ تکلیفگرایی معطوف به نتیجه ـ منزلت طلبی ـ توسعهگرایی متوازن |
منبع: دهقانی فیروزآبادی، 1388 الف؛ دهقانی فیروزآبادی، 1393؛ دهقانی فیروزآبادی و نوری، 1391؛ محمدی، 1377؛ بخشایشی اردستانی، 1379.
7. نتیجه
ظهور نظریههای پسااثباتگرایانه بهویژه سازهانگاری باعث شده است در بررسی سیاست خارجی دریچهای جدید برای اندیشمندان این حوزه باز شود. برخلاف خردگرایان که در بررسی سیاست خارجی عوامل مادی را مدنظر قرار میدهند، سازهانگاران عوامل غیرمادی ازجمله هنجارها و انگارهها و درمجموع هویتها را عامل اصلی شکلگیری منافع و درنتیجه عامل رفتار بازیگران میدانند. بدین صورت که هر هویت، منافع خاصی را ایجاب میکند و متناسب با آن منافع و در جهت رسیدن به آنها، دولتها رفتارشان را تنظیم میکنند. بنابراین، منابع اجتماعی که در شکلگیری هویتها مؤثرند، نقش تعیینکنندهای در سیاست خارجی کشورها دارند. از نظر سازهانگاران هویتها ثابت نیستند و در تعامل مستمر با سایر عناصر در حال شدن و سیال هستند. این سیالیت از هستۀ مرکزی هویت بهسمت پیرامونی آن سریعتر و با سهولت بیشتری انجام میگیرد. در بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران براساس سازهانگاری نیز به سه هویت اسلام شیعی، ایرانیت و ایرانگرایی و درنهایت تجددخواهی برمیخوریم. هرکدام از این هویتها منافع خاصی را ایجاب میکند که مطابق هنجارها و انگارههای مربوط به خود باشد. بنابراین، متناسب بااینکه تصمیمگیران سیاست خارجی متعلق به کدام هویتاند، منافع و درنهایت رفتار سیاست خارجی متناسب با آن هویت شکل خواهد گرفت. البته ممکن است یک هویت بهطور کامل دیگر هویتها را کنار نزند و همزمان دو و یا حتی هر سه هویت بر شکلگیری منافع و سپس رفتار سیاست خارجی مؤثر باشد. در بررسی دورههای مختلف پس از انقلاب دریافتیم که دولت موقت و دورۀ بنیصدر هویت ایرانی و تجددخواهی، دوران جنگ تحمیلی هویت اسلامی، دوران سازندگی هویت اسلامی ایرانی، دوران اصلاحات هویت اسلامی، ایرانی و تجددخواهی، دورۀ اصولگرایی هویت اسلامی ایرانی و دورۀ اعتدالگرایی هویت اسلامی، ایرانی و تجددخواهی تعریفکنندۀ منافع و سپس تعیینکنندۀ رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده است.
[1]. Richard C. Snyder
[2]. H. W. Bruck
[3]. Burton Sapin
[4]. Allison
[5]. Halperin
[6]. Harold and Margaret Sprout
[7]. Michael Brecher
[8]. James N. Rosenau
[9]. constructivism
[10]. Mackinder
[11]. Haushofer
[12]. Katzenstein
[13]. البته همیشه امنیت و بقا به معنای حفظ امنیت و بقای فیزیکی نیست، بلکه ممکن است امنیت هستیشناختی باشد و در تضاد با امنیت فیزیکی قرار گیرد. یعنی دولت ممکن است برای حفظ و تداوم هویت خویش، خود را به خطر اندازد و به استقبال منازعه با دیگران برود تا از این طریق تعریف تثبیتشدهای از دوست و دشمن، خود و دیگری به دست آورد. بنابراین، امنیت هستیشناختی میتواند محرکی قوی برای رفتار دولتها در سیاست خارجی باشد. برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه رک: مشیرزاده و مسعودی، 1388: 262.