بازکاوی مؤلفه های جهانی هویت ایرانی ـ اسلامی در مثنوی معنوی مولانا

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

دانشگاه شهید چمران اهواز

چکیده

گسترش فناوری‌های نوین ارتباطی و فراگیر شدن کاربرد این فناوری‌ها در سطح جهان، حتی در فقیرترین و دورافتاده‌ترین کشورها، موجب شده است که همه¬ی جوامع به امکاناتی به مراتب بیشتر و پیشرفته‌تر نسبت به گذشته¬ی نه چندان دور برای ارتباط با دیگران دسترسی داشته باشند. صرف نظر از اینکه چه کسانی از آن سود برده یا زیان دیده‌اند، تأثیر این پدیده بر زندگی انسان‌ها در سراسر جهان چنان گسترده است که تحقیق درباره¬ی پیامدهای آن را ضروری می‌سازد. «زبان و ادبیات»، از جمله موضوعات مهمی است که قطعاً در بحث جهانی-شدن و مطالعه¬ی ابعاد گوناگون آن از ارزش بالایی برخوردار است، بویژه از این حیث که همواره هر اثر ناب ادبی و هنری ذاتاً قابلیت جهانی¬شدن و مخاطب جهانی پیدا کردن را دارد. زبان و ادبیات فارسی نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ بخصوص از این دیدگاه که پیشینه‌ای افتخارآمیز و کهن دارد و نمایندگان فکری و ادبی آن جایگاهی ممتازی در سطح جهان دارند. آثار ادب فارسی بسیاری از مؤلفه‌های شاهکارهای جهان را هم در صورت و هم در معنا در خود دارند. «مثنوی معنوی»، نمونه‌ای از حاصل نبوغ و شناخت شهودی ملّت ایران است و به علت دارا بودن تجربه‌های ناب و آموزه‌های متعالی انسانی، دلپذیرترین و جذاب‌ترین متن در تناسب با  ناخودآگاه و خودآگاه ذهن بشر است. این پژوهش در پی مطالعه و شناخت ابعاد گوناگون جهانی¬شدن و نسبت آن با قلمروهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مختلف ـ با تأکید بر بُعد فرهنگی ـ است. بر این اساس، طرح پژوهشی حاضر به دنبال پاسخگویی به این پرسش¬های کلیدی است که شاخصه‌های اصلی هویت ملّی ایرانیان ـ با تأکید بر شاخصه-های ایرانی و اسلامی ـ کدام¬اند و چگونه می‌توان آن¬ها را با بهره‌مندی از ساختارهای فکری و ظرفیت‌های فنی موجود، بُعدی جهانی بخشید.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

جهانی­شدن، به منزله­ی محصول دگرگونی­ها و پیشرفت­های شگفت­انگیز بشر در عرصه­ی دانش و فناوری در قرون متأخّر تاکنون تأثیرات آشکار و پنهان بسیاری بر همه­ی عرصه­های حیات انسانی گذارده و روابط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میان کشورها و ملت­ها را تحت تأثیر قرار داده است. قطعاً جهانی­شدن، پدیده­ای دفعی نبوده که صرفاً در دهه­های پایانی قرن بیستم شکل گرفته و موجب غافلگیری بشر در جهان معاصر شده باشد بلکه پدیده­ای ناشی از یک «منطق کانونی، یعنی نوسازیِ مبتنی بر علم و صنعت و نوآوری» (سریع القلم، 1384: 21) بوده که از قرن هفدهم آغاز شده و در طول سه قرن مراحل پیچیده­ای را پشت سر گذارده است. اوج نوآوری و خلاقیت­های آن در دهه­ی آخر قرن نوزدهم و فشردگی عمیق     فعالیت­هایش در عرصه­ی بین­المللی در دهه­ی آخر قرن بیستم رخ داده است. غرب، جغرافیای اصلی این جریان خطی چند قرنی بوده که به تدریج از قرن نوزدهم و به طور گسترده­ای از نیمه­ی دوم قرن بیستم کل جهان را دربرگرفته است (همان)؛ به گونه­ای که در مقطع زمانی مذکور، بویژه در دو دهه­ی پایانی قرن گذشته، فناوری اطلاعات به مدد فناوری ارتباطات چنان فراگیر شده و جهان را دگرگون ساخته که با از بین بردن فاصله­ها و نزدیک کردن هر چه بیشتر کشورها و ملت­ها به یکدیگر، زمینه­های پیداییِ «دهکده­ی جهانی» را به واقع فراهم آورده است؛ چنانکه در نتیجه­ی پیشرفت­های حاصل از فناوری اطلاعات و ارتباطات، بخصوص پدیده­ی نوظهور و شگفت­انگیز «اینترنت»، مرزهای شناخته شده­ی جغرافیایی و سیاسی کشورها و مناطق مختلف جهان تقریباً برچیده شده است. ظهور این پدیده­ی جدید، سریع و ارزان ارتباطی، ابعاد گوناگون زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داده و از بسیاری جنبه­ها، معنا و مفهومی تازه بدان بخشیده است. با از میان برداشته­شدن فاصله­های زمانی و مکانی، جهان برای همگان به میدان حضور و شکوفایی قابلیت­ها و استعدادها بدل گردیده است.

 

بیان مسئله

گسترش فناوری‌های نوین ارتباطی و فراگیر شدن کاربرد این فناوری‌ها در سطح جهان، حتی در فقیرترین و دورافتاده‌ترین کشورها، موجب شده است که همه­ی جوامع به امکاناتی به مراتب بیشتر و پیشرفته‌تر نسبت به گذشته­ی نه چندان دور برای ارتباط با دیگران دسترسی داشته باشند. صرف نظر از اینکه چه کسانی از آن سود برده یا زیان دیده‌اند، تأثیر این پدیده بر زندگی انسان‌ها در سراسر جهان چنان گسترده است که تحقیق درباره­ی پیامدهای آن را ضروری می‌سازد. «زبان و ادبیات»، از جمله موضوعات مهمی است که قطعاً در بحث جهانی­شدن و مطالعه­ی ابعاد گوناگون آن از ارزش بالایی برخوردار است، بویژه از این حیث که همواره هر اثر ناب ادبی و هنری ذاتاً قابلیت جهانی­شدن و مخاطب جهانی پیدا کردن را دارد. بنابراین، هر قوم و ملتی می‌تواند در کنار دیگر عوامل و امکانات احتمالی، زبان و ادبیات خود را نیز واسطه‌ای برای برقراری ارتباط و تعامل با دیگر ملل و فرهنگ‌های دنیا قرار دهد و از این رهگذر در جهت جهانی­سازی مؤلّفه‌های اصلی فرهنگ خود بکوشد.

زبان و ادبیات فارسی نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ بخصوص از این دیدگاه که پیشینه‌ای افتخارآمیز و کهن دارد و نمایندگان فکری و ادبی آن جایگاهی ممتازی در سطح جهان دارند. زبان و ادبیات فارسی از حیث هویت­بخشی و فرهنگ­سازی، چه در حوزه­ی قوم ایرانی و چه از جهت شمول معارف و اندیشه‌ها و مواریث فرهنگ بشری، از جمله متون کم‌نظیر در دنیاست. توجه دانشمندان و محققان جهان به مجموعه­ی آثار منظوم و منثور فارسی، بویژه در قرون متأخر، مؤید این ادعاست؛ این آثار بسیاری از مؤلفه‌های شاهکارهای جهان را هم در صورت و هم در معنا در خود دارند؛ برای مثال شاهنامه­ی فردوسی به دلیل اسطوره‌های خاص آن بیانگر آرزوها، آرمان‌ها و دغدغه‌های جهان انسانی با متنی شگفت آفرین است و آن را می‌توان یکی از ده اثر برتر حماسی جهان برشمرد. ضمن آنکه در میان مجموعه آثار ادبی ایرانیان، آثاری وجود دارند که در عرصه­ی اندیشه و عرفان یگانه‌اند. «مثنوی معنوی»، نمونه‌ای دیگر از حاصل نبوغ و شناخت شهودی ملّت ایران است و به علت دارا بودن تجربه‌های ناب و آموزه‌های متعالی انسانی، دلپذیرترین و جذاب‌ترین متن در تناسب با  ناخودآگاه و خودآگاه ذهن بشر است. بر این فهرست کوتاه می‌توان نام‌های گویندگانی چون سنایی، عطار، سعدی شیرازی، صائب تبریزی و ... را هم افزود که آثار ناب آنان هر کدام قابلیت جهانی­شدن را دارند. علاوه بر این ابن سینا، فارابی، زکریای رازی، بیرونی، خواجه نصیرالدین طوسی و بسیاری دیگر، نام­هایی آشنا برای اندیشمندان و حلقه‌های علمی جهان‌اند. وجود چنین سرمایه­ی کم نظیری در گنجینه­ی قلمرو فرهنگ ایرانی و اسلامی، پشتوانه­ی بسیار محکمی است برای ما تا با کمترین نگرانی و تشویش بتوانیم به سوی ارتباط و تعامل فرهنگی با جهان گام برداریم و به بهترین وجه از فضای ایجاد شده­ی مبتنی بر گسترش شگفت­آور فناوری اطلاعات و ارتباطات برای تقویت و گسترش فرهنگ ایرانی و اسلامی و نیز هویت ملی خود سود ببریم.

افزون بر این آنچه را نباید در این بین نادیده گرفت، میزان توانمندی استفاده از شبکه‌ها، فضاهای مجازی و تجهیزات رایانه‌ای است. چنانچه بخواهیم در این عرصه­ی نابرابر مواجهه با کشورهای توسعه یافته، سر بلند بیرون آییم، باید توانایی تولید و استفاده از این فناوری‌های نوین ارتباطی را در خود افزایش دهیم. بدیهی است هر اندازه که در این زمینه پیشرفت کنیم، به همان اندازه می‌توانیم بر حجم تبادلات و تعاملات فرهنگی خود بیفزاییم و با توجه به سرمایه­ی غنی فرهنگی خود نه تنها از این مواجهه نهراسیم، بلکه آن را فرصتی برای تفاهم و تعامل بهتر قرار دهیم و به تأثیرگذاری بیشتر بر دیگر قلمروهای فرهنگی امیدوار باشیم. البته تحقق این وضعیت، زمانی ممکن می‌شود که در کنار به دست آوردن و تقویت قابلیت های علمی و فنّی، قابلیت بازشناسی، استخراج و تبیین شاخصه‌های اصلی فرهنگی خود را با زبان و بیانی مستدل و قابل فهم برای مخاطبان جهانی کسب کنیم.

این پژوهش با توجه این رویکرد در پی مطالعه و شناخت ابعاد گوناگون جهانی­شدن و نسبت آن با قلمروهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مختلف ـ با تأکید بر بُعد فرهنگی ـ است. طبیعی است به هنگام  مطالعه و تحقیق در حوزه­ی «فرهنگ»، بحث «زبان و ادبیات» نیز به مثابه­ی یکی از مهم‌ترین مباحث فرهنگی اهمیت می‌یابد. از سوی دیگر با توجه به نسبت زبان و ادبیات با هویت ملّی و نیز ضرورت تمرکز بر هویت ملّی در تعاملات بین فرهنگی، تحقیق در خصوص نسبت این دو با یکدیگر هم ضرورت پیدا می‌کند. بر این اساس، طرح پژوهشی حاضر به دنبال پاسخگویی به این پرسش­های کلیدی است که شاخصه‌های اصلی هویت ملّی ایرانیان ـ با تأکید بر شاخصه­های ایرانی و اسلامی ـ کدام­اند و چگونه می‌توان آن­ها را با بهره‌مندی از ساختارهای فکری و ظرفیت‌های فنی موجود، بُعدی جهانی بخشید؟

اهداف تحقیق

  • هدف اصلی

هدف اصلی این پژوهش عبارت است از: بازشناسی، استخراج و تبیین مهم­ترین مؤلّفه­های جهان­شمول هویت ملّی ایران، با تأکید بر شاخصه­های ایرانی و اسلامی آن و عرضه­ی آن­ها به مخاطبان غیرایرانی با استفاده از امکانات و فرصت­های جدید ناشی از توسعه­ی فناوری­های نوین ارتباطی در عصر جهانی­شدن.   

  • اهداف فرعی

مهم­ترین اهداف فرعی این پژوهش عبارتند از:

  1. بررسی نسبت میان جهانی­شدن و هویت ملّی
  2. بازشناسی و معرفی مهم­ترین مؤلفه‌­های هویت ملّی ایران
  3. تحقیق در زمینه­ی نسبت میان هویت ملّی ایران و زبان و ادبیات فارسی
  4. بازشناسی، استخراج و تبیین مهم­ترین مؤلّفه­های جهان شمول هویت ملّی ایران، در اثر برجسته­ی عرفانی فارسی (مثنوی معنوی)

پرسش­های پژوهش

  • پرسش­های اصلی پژوهش
  1. مهم­ترین مؤلّفه­های جهان­شمول هویت ملّی ایران با تأکید بر شاخصه­های ایرانی و اسلامی آن کدامند؟
  2. چگونه می­توان با استفاده از امکانات و فرصت­های جدید ناشی از توسعه­ی فناوری­های نوین ارتباطی در عصر جهانی­شدن به معرفی و عرضه­ی مؤلّفه­های جهان­شمول هویت ملّی ایران به مخاطبان غیرایرانی پرداخت؟   
  • پرسش­های فرعی پژوهش
  1. چه نسبت­هایی میان جهانی­شدن و هویت ملّی وجود دارد؟
  2. مهم­ترین مؤلفه‌­های هویت ملّی ایران کدامند؟
  3. مهم­ترین پیوندهای میان هویت ملّی ایران و زبان و ادبیات فارسی کدامند؟
  4. اصلی­ترین مؤلّفه­های جهان­شمول هویت ملّی ایران ـ اسلامی، در اثر عرفانی فارسی- مثنوی مولوی ـ کدامند؟

اهمیت و ضرورت انجام تحقیق

در حوزه­ی فرهنگ، فناوری اطلاعات و ارتباطات دارای آثار و پیامدهایی بوده است؛ به طوری که امروزه تبادل

 فرهنگی در جهان به آسانی صورت می­گیرد و هر جامعه­ای می­تواند با توجه به قابلیت­ها و استعدادهای خویش از این امکان به وجود آمده، بهره مند شود و در جهت گسترش و تقویت هویت فرهنگی خود بکوشد. با وجود این به دلیل فراهم نبودن بسترهای ایجاد و کاربرد این فناوری­ها در بسیاری از کشورهای در حال توسعه در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، چنانچه این کشورها تمهیداتی برای ایجاد زیرساخت­های تولید و استفاده از فناوری­های نوین نیندیشند، این فرصت به وجود آمده برای تعامل با دیگر جوامع فرهنگی به تهدید تبدیل خواهد شد و این همان دغدغه­ای است که گریبان بسیاری از اندیشمندان و صاحب­نظران جهان را گرفته است؛ چرا که اینان با توجه به پیشاهنگی و غلبه­ی فنی غرب در این عرصه و نیز با توجه به پیشینه­ی استعماری غربیان در کشورهای فقیر و در حال توسعه در گذشته و عملکرد سلطه­جویانه­ی امروز آن­ها نگرانند که این کشورها در صدد تحمیل فرهنگ خود بر دیگر فرهنگ­ها برآیند و زمینه­ی نابودی و اضمحلال فرهنگی آنان را فراهم سازند.

عناصر هویت ملّی‏ کشورها بویژه فرهنگ به واسطه­ی عملکرد نیروهای «جهانی‏سازی»، بخصوص فناوری­ها و رسانه‏های نوین، با چالش‏های سختی مواجه شده‏اند. در چنین وضعیتی، افزایش شناخت و آگاهی نسل امروز ایران از عناصر و اجزای هویت‏ ملّی، مانند گذشته­ی تاریخی، قلمرو جغرافیایی و فرهنگ به معنای اعم آن‏ (شامل دین، ارزش‏های فرهنگی، زبان، هنر، فلسفه، ادبیات، اندیشه‏ها، اسطوره‏ها و ...) و تقویت هویت ملّی‏ در میان آنان، از یک سو و برنامه­ریزی برای معرفی مؤلّفه­های انسانی و جهان­پسند هویت ایرانی- اسلامی به مخاطبان فراملّی، بویژه در کشورهای تا حدودی همگن از نظر فرهنگی و تاریخی و حتی منافع ملّی و سیاسی، از سوی دیگر، ضرورتی انکارناپذیر است. تهدیدهایی که از دیدگاه فرهنگی، بویژه تهدیدات هویتی، به واسطه­ی فرآیند جهانی­شدن متوجه کشورهای در حال توسعه­ای همچون ایران است، بر اهمیت و ضرورت بحث در این مورد می­افزاید. بخصوص آنکه جهانی­شدن خاستگاهی غربی و آمریکایی دارد و این کشورها در تعریف و تعمیم قواعد بازی در مناسبات بین­المللی در فرآیند جهانی­شدن دست بالا را دارند و این فرآیند مشکوک به آن است که درصدد جهانی­سازی فرهنگ غربی، بویژه فرهنگ آمریکایی است. همین امر موجب بی­اعتمادی و سوء­ظن بسیاری از اندیشمندان (حتی در کشورهای توسعه یافته) و دولت­ها و ملت­های کشورهای درحال توسعه به فرآیند جهانی­شدن گردیده است. پیشینه­ی استعماری کشورهای غربی در برخورد با کشورهای فقیر و تحت استعمار در گذشته و سلطه­گرایی و یکسونگری کنونی آن­ها نیز چنین بدبینی و سوء ظنی را توجیه­پذیر می­نماید. سیر مناسبات کشورهای مذکور با ایران، بویژه از دوره­ی موسوم به بیداری تاکنون را می­توان نمونه­ی درخور تأملی در این زمینه دانست که به نوعی بدبینی مزمن در قبال این کشورها در جامعه­ی ایران دامن زده است.

افزون بر این، گسترش بی سابقه­ی ارتباطات و تعاملات بین ملّت­ها و فرهنگ­های مختلف در قالب مهاجرت، سفرهای علمی و تفریحی، جشنواره­ها، رقابت­های ورزشی و مانند آن و نیز توسعه­ی شگفت­انگیز فناوری­های نوین ارتباطی، ابعاد گوناگون ساحت آدمی را دربرگرفته و علاوه بر ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، بر اندیشه­ها، آرمان­ها و عواطف بشر تأثیر گذارده و هویت انسانی، ملّی و جهانی ملل را که گستره­ی اندیشه، فرهنگ و تمدن است، تحت­الشعاع قرار داده است. در این میان ملّتی می­تواند فرهنگ، تمدن و باورهای خود را حفظ کند که مؤلّفه­ها و ارزش­های این هویت را نخست در درون خود بشناسد و آنگاه آن­ها را به دیگران بشناساند. بنابراین، ابهام در مورد جایگاه هویت ملّی کشورهای کمتر توسعه یافته و در حال توسعه در فرآیند جهانی­شدن و راه­های مقابله با چالش­های پیش رو، از دیگر مسائلی است که بر ضرورت طرح این بحث در این پژوهش می­افزاید. پژوهش حاضر، در واقع، گامی است به سوی شناختن و شناساندن برخی از ابعاد اصلی هویت ملّی ایران، بویژه فرهنگ، زبان و ادبیات فارسی به مثابه­ی ناقلان پیام­ها و ظرفیت­های تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی به ملل مختلف جهان.

در روزگار معاصر، جهانی­شدن و ارتباط میان ملل مختلف به دلیل وسایل ارتباط جمعی جهانی گوناگون چون اینترنت و ماهواره از سویی و امکان سفر، مهاجرت، فرصت‌های مطالعاتی و استفاده از فناوری‌های کشورهای مختلف امری اجتناب ناپذیر و ناگزیر به ‌نظر می‌رسد. وجود این تمایلات در عرصه‌های گوناگون، ابعاد مختلف ساحت آدمی را فرا می‌گیرد و علاوه بر ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، بر اندیشه‌ها، آرمان‌ها و عواطف انسانی نیز از وجوه مختلف تحت تأثیر می­گذارد و بدین‌سان هویت انسانی، ملّی و جهانی را که گستره­ی اندیشه و فرهنگ و تمدن است، تحت الشعاع قرار می‌دهد. در این میان، ملّتی می‌تواند فرهنگ و تمدن و اعتقادات خود را حفظ کند که ارزش‌های هویتی­اش را ابتدا در درون خود بشناسد و سپس قادر باشد که آن­ها را به دیگران بشناساند. این پژوهش گامی است برای شناختن و شناساندن ابعاد گوناگون هویت در حوزه­ی ملّی و جهانی از طریق زبان و ادبیات فارسی که حامل پیام‌ها و ظرفیت‌های تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی است. پیشینه­ی کهن و سرشار از ارزش‌های انسانی متون ادبی فارسی که به وسیله­ی نوابغ این عرصه آفریده شده است، دارای ظرفیت بسیار بالایی از این حیث است و در این میان آثار اندیشمندان و شاعرانی چون مولوی قابل طرح و بررسی می‌باشد.

مبانی نظری پژوهش

امروزه جهانی­شدن یا به تعبیر فرهنگ رجایی «جهان­گستری» به یک اصطلاح کاملاً رایج در رسانه‌ها، تجارت، اقتصاد، سیاست و مجامع روشن‌فکری تبدیل شده است. استفاده­ی گسترده از این واژه در رشته‌های مختلف علوم اجتماعی، تعاریف و تعابیر متفاوتی را از آن ایجاد نموده است. در این رابطه تعریفی که بتواند جامعیت لازم را در این زمینه داشته باشد، بسیار دشوار و شاید غیر ممکن باشد. چرا که به اندازه­ی طیف‌های گسترده فکری تعاریف متعدد و گاه متضاد از این روند شتاب‌زده وجود دارد.

کوتکوویچ[1] و کلنر [2]، اصطلاح جهانی­شدن را برای توصیف روندی به کار می‌برند که اقتصاد جهانی، نیروهای سیاسی و فرهنگی به سرعت کره زمین را زیر نفوذ قرار می‌دهند و به خلق یک بازار نوین جهانی، سازمان‌های سیاسی فراملّی جدید و فرهنگ جهانی تازه‌ای می‌پردازد. بر این باور دورنمای جهانی­شدن، توسعه­ی بازار جهانی سرمایه­داری، زوال دولت ملّی، گردش پرشتاب‌تر کالا، اطلاعات و شکل‌های فرهنگی است. در تعریفی دیگر از این پدیده چنین آمده است: «جهانی­شدن به معنای شکوفایی جوامع مدنی، عامل کاهش موانع در راه تجارت آزاد و تعمیق وابستگی متقابل است. بنا به گفته فوکویاما این ترکیب به این معنی است که فرآیندی بنیادی در کار است تا الگوی تکاملی مشترکی را برای کل جوامع انسانی دیکته کند. به طور خلاصه، چیزی شبیه تاریخ جهانی بشر در راستای نیل به لیبرال دموکراسی می‌باشد». فریبندگی مفهوم جهانی­شدن زمینه­ساز به‌کارگیری برخی اصطلاحات همانند با آن، چون جامعه­ی جهانی[3]، وابستگی متقابل[4]، گرایش‌های تمرکز‌گرا[5]، جهان‌گرایی[6] و… شده است که همراه با تلاش برای فهم چرایی تفاوت عمده بین امور اجتماعی در گذشته و حال به کار گرفته می­شوند. در واقع در یک جمله می­توان جهانی­شدن را «برد    جهانی­یافتن عرصه­های مختلف زندگی» تلقی کرد و به عبارتی دیگر می‌توان گفت «جهانی­شدن عبارت از گسترش فزاینده و به هم مرتبط موضوعات، فرصت‌های انتخاب، الگوهای رقیب و اقدام‌های مختلف در مقیاس جهانی است». فرآیند جهانی­شدن مصنوع نیست، بلکه این پدیده در اثر ابداعات بشری و توسعه­ی فناورانه پدید آمد و علایق اقتصادی و تبادل فرهنگی بدان دامن زد و اگر امروز برخی دول قدرتمند خود را سردمدار جهانی­شدن می‌دانند، به دلیل آن است که این کشورها دارای ابزارها و لوازم قدرت جهانی بوده و در حقیقت، زودتر بر موج جهانی­شدن سوار و از آن بهره‌مند گردیده‌اند. «جهانی­شدن به همه‌ی فرآیندهایی که در آن مردم جهان به صورت یک جامعه­ی جهانی همکاری می‌کنند، گفته می‌شود.» (Martin Albro  ,1990)

در نهایت می‌توان گفت که جهانی­شدن به تنهایی موضوع و مفهوم نامنظم و بی­شکل و ساختار مشخصی است، هر چند آن را به صورت واژه‌های ساده تشریح و توصیف می‌کنند، ولی ارائه­ی یک تعریف جامع و مانع از آن تقریباً امری غیرممکن می‌باشد.

نظریات جهانی­شدن

جهانی­شدن، امروزه یکی از مهم‌ترین مباحث حوزه­ی علمی انسانی، خصوصاً علوم سیاسی و جامعه­شناسی به شمار می‌رود. جهانی­شدن به‌عنوان یک پدیده­ی روبه رشد و فراگیر تمامی جنبه‌های مختلف زندگی عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد .

مسئله‌ای که باید به آن توجه کرد و «آنتونی گیدنز» آن‌را مطرح می‌نماید، این است که پدیده­ی جهانی­شدن یک پدیده­ی صرفاً اقتصادی نیست که در پی یکپارچه کردن تولید، توزیع و مصرف کالا و خدمات باشد. جهانی­شدن یک پدیده­ی تک بعدی نیست، بلکه پدیده‌ای چند بعدی است.

در دهه‌های پایان قرن بیستم شاهد برجسته­شدن فرهنگ هستیم. یکی از چالش­برانگیزین جنبه‌های جهانی­شدن جنبه‌های فرهنگی جوامع هست. برخی دیگر، یکی­شدن فرهنگ ملّت‌ها را که حاصل پیشرفت‌های عظیم در فناوری ارتباطات و تبادل اطلاعات و نفوذ و گسترش شبکه‌های رایانه‌ای و ماهواره‌ای می‌باشد، یکی از جنبه‌های مثبت پدیده­ی جهانی­شدن تلقی می‌کنند.

جهانی­شدن فرهنگی عبارت است از شکل‌گیری و گسترش فرهنگی خاص در عرصه­ی جهانی. این فرآیند موجی از همگونی فرهنگی را در جهان پدید می‌آورد و همه‌ی خاص‌های فرهنگی را به چالش می‌طلبد. یک برداشت رایج و آشنا از جهانی­شدن فرهنگ غربی همان «امپریالیسم فرهنگی» است. از این دیدگاه جهانی­شدن عبارت است از اراده­ی معطوف به همگون‌سازی فرهنگی جهان که از این منظر از جهانی­کردن و به عبارت دیگر غربی­کردن جهان سخن می‌گویند. (گل محمدی، 1383: 101 و 102) در این میان «آنتونی گیدنز» اعتقاد دارد که معنای جهانی­شدن این نیست که جامعه­ی جهانی در حال «یکپارچه شدن» است، برعکس این پدیده در برخی ابعاد با تفرّق و شقه­شقه شدن روبروست تا اتحاد و یکپارچگی. به عبارت دیگر، فرآیند جهانی­شدن فرآیند همگن‌ساز نیست، بلکه فرآیندی تفکیک‌ساز است (سعیدی: 1385: 14).

یکی از پرسش‌های اساسی این بوده است که آیا پدیده­ی جهانی­شدن در عرصه­ی فرهنگ منجر به یکنواختی و همسانی فرهنگ‌ها می‌شود و یا موجب بروز تنوعات جدید فرهنگی می‌گردد.

«احمد گل محمدی» در کتاب «جهانی­شدن فرهنگ، هویت» نظریه‌های جهانی­شدن را در 3 نسل بررسی و طبقه‌بندی کرده است:

نسل اول: جامعه­شناسان و نظریه‌پردازان کلاسیک نظیر سن سیمون، آگوست، کنت، دورکیم، وبر، کارل مارکس.

نسل دوم : جامعه­شناسان و نظریه‌پردازانی مثل پارسونز، دانیل بل، نیکلاس لوهمان و والرشتاین.

نسل سوم: نظریه‌پردازان اخیر مثل آنتونی گیدنز، اولریش بک، واتزر، اسکلیر و غیره... (گل محمدی:1383: 33 - 56).

 

نسل اول : نظریه پردازان کلاسیک

«سن سیمون» جامعه­شناس فرانسوی دو نیرو یا عامل را در فرآیند جهانی­شدن مؤثر می‌داند: صنعتی­شدن و علم الااجتماع (جامعه­شناسی). وی عقیده دارد که به‌واسطه­ی عملکرد نیروهای جهانی‌ساز و همگون، آخرین حد و مرزهای سیاسی ـ فرهنگی بیش از پیش تضعیف شده و جامعه‌ای جهانی شکل خواهد گرفت.

«آگوست کنت» شاگرد سن سیمون که به فرآیند پیشرفت بشر علاقه‌مند بود؛ همگونی و همبستگی فزاینده و شکل‌گیری یک جامعه جهانی را در گرو پشت سر گذاشتن مراحل سه­گانه می‌دانست. کنت بر این باور بود که همه­ی جوامع سرانجام از مرحله­ی خداشناسی و مرحله­ی مابعدالطبیعی عبور کرده، به مرحله­ی اثباتی تحت سلطه­ی مدیران صنعتی و هدایت اخلاقی دانشمندان خواهد رسید.

در حالی که سن سیمون و اگوست کنت، ریشه­ی فرآیند جهانی­شدن و شکل‌گیری جامعه­ی جهانی را در علم و صنعت و تحول ذهنی بشر جستجو می‌کردند، دروکیم پدیده‌های اجتماعی را زمینه‌ساز و      تسهیل­کننده­ی فروپاشی مرزهای فرهنگی، سیاسی و همگونی جهانی می‌دانستند. براساس جامعه­شناسی دورکیم، فروپاشی نظم اجتماعی به‌واسطه­ی فرآیند نوسازی آگاهی مهم در راستای افزایش همگونی جهانی به‌شمار می‌آید.

 

نسل دوم (نظریه‌پردازان مدرن)

نظریه پردازان نسل دوم فرآیند جهانی­شدن را از جنبه‌های مختلف بررسی و نظریه‌هایی متفاوت عرضه کردند که بر حسب اولویتی که به یکی از عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می‌دهند، تقسیم‌بندی    شده، مورد توجه قرار می­گیرند

از دیدگاه «پارسونز» جوامع در فرآیند نوسازی همواره دگرگون می‌شوند و انفکاک ساختاری فزاینده‌ای آن‌ها را در بر می‌گیرد، ولی این دگرگونی اجتماعی جهتی نسبتاً ثابت و معین دارد و از منطق واحدی پیروی می‌کند. منطق مورد نظر عبارت است از انطباق یا قابلیت یک نظام زنده برای سازگارشدن با محیط خود بنابراین اگر جوامع در مسیر تحول مشترکی حرکت کنند، همانندتر ..... و در یکدیگر ادغام خواهند شد. این همان فرآیند جهانی­شدن است.

«دانیل بل» از دهه­ی 1960 به بعد به این نتیجه رسیده بود که دوره‌ای نوین در زندگی بشر آغاز شده و نظم اجتماعی متفاوتی شکل می‌گیرد. جامعه­ی نوپدید دانیل بل، جامعه­ی اطلاعات­محور بود. وی با معیار قراردادن فناوری، جوامع را به سه نوع کشاورزی، جامعه­ی صنعتی و جامعه­ی اطلاعات محور تقسیم می‌کند. در این جامعه دانش اهمیتی فزاینده می‌یابد و افراد حرفه‌ای و متخصص به جایگاه مهم‌تری دست می‌یابند. پس فناوری‌های فکری برای تولید خدمات، موجب همسانی و هم‌گرایی در سطح جهان می‌شود.

«والرشتاین» اعتقاد دارد که سه نوع نظام اجتماعی در تاریخ زندگی بشر وجود دارد: نظام‌های کوچک، امپراطوری‌های جهانی و اقتصاد‌های جهانی.

نظام‌های کوچک در واقع اقتصاد مبتنی بر کشاورزی یا شکار هستند که دیگر وجود ندارند.

امپراطوری‌های جهانی نظام­هایی هستند که در برگیرنده­ی چندفرهنگند، ولی دارای نظام سیاسی واحد و تقسیم کار واحد هستند مثل امپراطوری‌های باستان و امپراطوری‌های عثمانی.

اقتصاد‌های جهانی که در چارچوب آن چندین دولت سیاسی دارای فرهنگ‌های متمایز، به‌واسطه­ی یک نظام اقتصادی مشترک ادغام می‌شوند مثل نظام جهانی مدرن یا نظام سرمایه‌داری. به اعتقاد والراشتاین اقتصاد جهانی سرمایه‌داری اکنون بستر اجتماعی جهان است که دیگر جنبه‌های زندگی اجتماعی از جمله سیاست و فرهنگ را تعیین می‌کند.

 

نسل سوم (نظریه‌پردازان متأخر)

«دیوید هاروی» از نظریه‌پردازان نسل سوم هم مانند بسیاری از اندیشمندان عرصه­های مختلف علوم انسانی اجتماعی فرا رسیدن دوره‌ای جدید از زندگی اجتماعی را باور دارد و می‌کوشد ویژگی‌های این دوره را بیان کند. بنابراین به تشریح زندگی اجتماعی در دوران سنتی و مدرن می‌پردازد.

در نظریه­ی هاروی، گسست دوران مدرن با دوران سنتی به­واسطه­ی بازسازی مفهوم زمان و فضا ممکن می‌شود. از دوره‌ی رنسانس به بعد، به‌ دلیل برخی تحولات و اختراع‌ها، زمان و فضا را «فشردگی زمان ـ فضا» می‌نامند. در آغاز قرن بیستم فرآیند فشردگی فضا ـ زمان شتاب بیش‌تری گرفت. عوامل چون حمل و نقل، ارتباطات، زمان را کوتاه‌تر و فضا را کوچک‌تر کرد. خصوصاً در دو دهه­ی اخیر پیشرفت‌های حیرت‌آور در عرصه­ی فناوری‌های ارتباطی، زمان و فضا را بسیار فشرده کرده و به آرمان «دهکده جهانی» واقعیت بخشیده است.

«آنتونی گیدنز» هم مانند هاروی، فرآیند جهانی­شدن را محصول برهم خوردن نظم سنتی فضا ـ زمان می‌داند، ولی به اندازه­ی او بر نظام اقتصادی تأکید نمی‌کند. به نظر گیدنز جهانی­شدن را به هیچ وجه نمی‌توان پدیده‌ای صرفاً اقتصادی دانست. گیدنز جهانی­شدن را نوعی تحول فضا و زمان می‌داند که «کنش از راه دور» را ممکن می‌سازد. به بیان دیگر جهانی­شدن آشکارترین نمود جنبه‌های بنیادی جدایی فضا ـ زمان و تقاطع حضور و غیاب است.

 

جایگاه هویت در جهانی­شدن

هویت عبارت از مجموعه‌­ی خصوصیات و مشخصات اساسى اجتماعى، فرهنگى، روانى، فلسفى، زیستى و تاریخى همسان است که به رسایى و روایى بر ماهیت یا ذات گروه، به معناى یگانگى یا همانندى اعضاى آن با یکدیگر، دلالت کند و آن‌ها را در یک ظرف زمانى و مکانى، به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از سایر گروه‏ها و افراد متعلق به آ‌ن‌ها متمایز سازد (الطایى، 1378). بنابراین هویت به­ مثابه­ی پدیده‏اى سیال و چندوجهى، حاصل یک فرآیند مستمر تاریخى است که تحت تأثیر شرایط محیطى، همواره در حال تغییر است.

بی‌گمان‌ فرهنگ‌ را باید مهم‌ترین‌ و غنی‌ترین‌ منبع‌ هویت‌ دانست‌. افراد و گروه‌ها همواره‌ با توسل‌ به‌ اجزا و عناصر فرهنگی‌ گوناگون‌، هویت‌ می‌یابند، زیرا این‌ اجزا و عناصر، توانایی ‌چشمگیری‌ در تأمین‌ نیاز انسان‌ها به‌ متمایز بودن‌ و ادغام‌شدن‌ در جمع‌ را دارا هستند. فرهنگ‌ در جوامع‌ سنتی‌ به‌ خوبی‌ از عهده‌­ی انجام‌ کار ویژه‌­ی هویت‌سازی‌ برمی‌آمد. در چنین‌ جوامعی‌ فرهنگ‌ نه ‌تنها مرزهای‌ شفاف‌ و پایداری‌ را ایجاد می‌کرد، بلکه‌ در عرضه‌­کردن‌ نظام‌های‌ معنایی‌ منسجم ‌و آرامش‌بخش‌ هم‌ توانا بود. بنابراین‌، انسان‌هایی‌ که‌ در دنیای‌ شکل‌یافته‌ با فرهنگی‌ معین‌ قرار می‌گرفتند، خود به‌ خود و منفعلانه‌ وارث‌ هویت‌ و نظام‌ معنایی‌ آماده‌ و از پیش‌ موجود می‌شدند و هرگونه‌ زمینه‌ی‌ بحران‌ هویت‌ و معنا تقریباً از بین‌ می‌رفت‌.

اما نفوذپذیری‌ و فروریزی‌ فزاینده‌ مرزها به واسطه­ی‌ انقلاب‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌ و ظهور جامعه‌ شبکه‌ای‌ و اطلاعاتی‌، فضای‌ امن‌ و خلوت‌ فرهنگ‌ها را نیز از بین‌ می‌برد و در فضای ‌بسیار فراخ‌ زندگی‌ اجتماعی،‌ فرهنگ‌های‌ مختلف‌ به‌ آسانی‌ گسترش‌ و جریان‌ می‌یابند. در چنین‌ دنیای‌ بدون‌ مرزی، اجزا و عناصر مختلف‌ فرهنگی‌ به‌ صورتی‌ گریزناپذیر با هم‌ برخورد می‌کنند و در کنار یکدیگر قرارمی‌گیرند، ثبات‌ و خلوص فرهنگی‌ کم‌ و بیش‌ از بین‌ می‌رود و نوسان‌، سیالیت‌ و اختلاط جایگزین‌ آن‌ می‌شود (گل محمدی، 1380).

هویت‌یابی‌ ملی‌ در دنیای‌ امروز

هویت‌ هر ملّتی‌ بی‌شک‌ در ریشه‌های‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ تاریخ‌ آن‌ مردم‌ نهفته‌ است‌، ولی‌ هرگز در حد گذشته‌ محدود نمی‌شود، بلکه‌ به‌ ماهیاتی‌ مربوط می‌شود که‌ از خصایص‌ کنونی‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ جامعه‌ نشئت‌ می‌گیرد که‌ کاملاً تازگی‌ داشته‌ و به‌ دنیای‌ امروز تعلق ‌دارند. حتی‌ خصایص‌ تاریخی‌ ـ هویتی‌ یک‌ ملّت‌ نیز به‌ تمامی‌ وقایع‌ و مؤلفه‌های‌ گذشته‌­شان ‌مربوط نمی‌شود، بلکه‌ از میانشان‌، آن‌ ویژگی‌هایی‌ ماندگار بوده‌ و هنوز در روح‌ جمعی‌ آن‌ ملّت‌ موج‌ می‌زند که‌ با یافتن‌ پیام‌ و مخاطبی‌ برای‌ نسل‌ امروز از فسیل‌­شدن‌ خود جلوگیری‌ کرده‌ و امکان‌ بازتولید خویش‌ را فراهم‌ آورده‌ باشند (احمدی، 1381-1382: 30-31).

الگو های جهانی­شدن فرهنگی: رویکردی محلی

بر اساس مدل برگر، جهانی­شدن فرهنگی در راستای چهار خط مرتبط به هم و هم‌زمان پیش می‌رود. اولی با

 مفهوم مصطلح به نام «فرهنگ داووس» مرتبط است و فرهنگ نخبگان بازرگانی جهان است. برگر، نسخه­ی دوم را نمایشگاه بین‌المللی علمی می‌نامد که به معنی تعامل روز افزون همیشگی بین طبقه­ی روشنفکران غربی و دورترین نقاط جهان است و نیز شکل‌گیری از طریق تمام انواع بنیادها، سازمان‌های غیردولتی و شبکه‌های دانشگاهی جهانی است که زبان مفهومی یکسانی را استفاده می‌کنند. جنبه­ی سوم دیدگاه برگر فرهنگ عامه­ای است  که برگر آن‌ را «دنیای مک» می‌نامد: «ذائقه‌های استاندارد» (چی بخورید، چی بپوشید، چی بگویید، چی ببینید و چی گوش کنید). غلبه (حداقل در  سطح) فرهنگ رسانه‌ای به سبک آمریکایی که منجر به «اسکان مجدد» بخش قابل ملاحظه‌ای از جوانان در  فضای مجازی «دات کام» می‌شود. در نهایت، مسیر چهارم و جهانی­شدن فرهنگی برگر، مرکب از گسترش روز افزون پروتستانیسم کلیسایی به مناطقی است که به لحاظ تاریخی با آن  بیگانه بوده‌اند؛ آمریکای لاتین، آسیای خاوری، جنوب آفریقا و برخی کشورهای جدا شده از شوروی سابق (Vysotska ,2004).

برخی دیگر از نویسندگان، نتایج فرهنگی برآمده از  جهانی­شدن را در هشت حوزه، مورد توجه قرار داده­اند و به مواردی همچون بازسازی صنایع فرهنگی، اهمیت یافتن سیاست‌های رسانه‌ای، افزایش نقش، اهمیت و جایگاه زندگی روزمره و ... اشاره می‌کنند (during , 2005).

روش شناسی

تحلیل محتوا یکی از مباحث مهم و کاربردی است که پژوهشگران با استفاده از این روش، به وارسی داده‌های خود می‌پردازند. روش تحلیل محتوا، روشی کمّی و کیفی است و در مباحث علوم اجتماعی کاربرد زیادی دارد. از این طریق می‌توان به تحلیل گفتار و نوشتار از قبیل مقالات، کتاب‌‌ها، سخنرانی‌ها، فیلم، تصاویر، حرکات، نحوه­ی ادای کلمات، تکرار کلمات، لحن به‌کار رفته در کلام و غیره پرداخت. تحلیل محتوا به محقق کمک می‌کند تا لایه‌های پنهان و زیرین پدیده‌های مرتبط با موضوعِ پژوهش را به دست آورده، به اهدافی که پژوهش در راستای آن انجام می‌گیرد، نزدیک شود.

تحلیل محتوا روشی است که می‌توان آن را درباره­ی انواع گوناگون پیام‌های مندرج در آثار ادبی، مقاله‌ها، اسناد رسمی، خطابه‌ها، اعلامیه‌های سیاسی، گزارش‌های اجتماعات، برنامه‌های شنیداری و دیداری و گزارش مصاحبه‌های نیمه رهنمودی به کار بست. واژه‌هایی که نویسنده، سخنران یا پاسخگو به کار می‌برد، بسامد آن­ها، وجه آرایش آن­ها در جمله، ساختمان خطابه و چگونگی بسط آن، منابع اطلاعاتی هستند که بر مبنای آن محقق می‌کوشد به شناختی دست یابد. این شناخت ممکن است درباره­ی خود گوینده باشد؛ مثلاً، ایدئولوژی یک روزنامه، تصورات یک شخص یا منطق یک سازمان یا یک گروه، از راه مطالعه­ی اسناد داخلی یا درباره­ی وضعیت‌های اجتماعی که خطابه در آن تولید شده است؛ مثلاً، شیوه­ی جامعه­پذیری در خطبه‌های نماز جمعه، کتاب‌های درسی و یا درباره­ی تجربه‌ای تعارض‌آمیز همچون تبلیغات زمان جنگ.

روش‌های تحلیل محتوا ایجاب می‌کند که از فنون نسبتاً دقیقی استفاده شود، مثل محاسبه­ی بسامدهای نسبی یا همبستگی‌هایی که میان واژه‌ها به کار رفته است. تنها به کمک روش‌های ساخته شده و باثبات است که محقق می‌تواند تفسیری عینی و خارج از مدار ارزش‌ها و تصورات شخصی خود ارائه دهد.

برخلاف زبان­شناسی، هدف تحلیل محتوا در علوم اجتماعی فهم کارکرد زبان به عنوان زبان نیست. همچنین منظور از مطالعه­ی دقیق و موشکافانه جنبه‌های صوری خطابه این نیست که از آن­ها معلوماتی درباره­ی موضوعی خارج از خودشان کسب کنیم. از این رو، جنبه‌های صوری ارتباط کلامی به عنوان شاخص‌های فعالیت معرفتی گوینده، معانی اجتماعی یا سیاسی گفتار وی یا مصرف اجتماعی که از ارتباط کلامی به‌دست‌ می‌آید، ملاحظه می‌شوند.

تحلیل محتوا در تحقیقات، روزبه­روز اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. دلیل آن، امکانی است که برای تحلیل منظم اطلاعات و اظهار نظرهای عمیق‌تر و پیچیده‌تر مثل گزارش مصاحبه‌های نیمه رهنمودی عرضه می‌کند. روش تحلیل محتوا یا دست کم برخی گونه‌های آن، وقتی که موضوع کار آن از مواد ارزشمند تهیه شده باشد، بهتر از هر روش تحقیق دیگری اجازه می‌دهد تا دقت عمل روش­شناختی و ژرفانگری را که معمولاً به آسانی به دست نمی‌آید، به شیوه­ی هماهنگی برآورده سازد.

تحلیل محتوای کمّی، زمانی که با یک فرضیه یا سؤال روشن روبه­رو باشد، دارای کارایی بیشتر نسبت به زمانی خواهد بود که محقق بدون فرضیه و سؤال به جمع­آوری داده‌ها بپردازد. داشتن فرضیه و سؤال به این معناست که طرح تحقیق می‌تواند فقط روی داده‌های مربوط متمرکز شود. از آن مهم‌تر اینکه محقق با یک فرضیه یا سؤال روشن می‌تواند نوع تحلیلی را که به فرضیه یا سؤال می‌پردازد، در ذهن خود مجسم سازد.

 

تعریف تحلیل محتوا

تحلیل محتوا روش تحقیقی است برای گرفتن نتایج معتبر و قابل تکرار از داده‌های استخراج شده از متن. تحلیل محتوا «هر فنی است که به کمک آن، ویژگی‌های خاص پیام‌ها را به طور نظام یافته و عینی مورد شناسایی قرار می‌دهند (چاوا و نچمیاس ، 1381: 469 (.

«ولیزر»‌[7] و «وینر»[8] تحلیل محتوا را هر رویه­ی نظاممندی که به منظور بررسی محتوای اطلاعات ضبط شده باشد، تعریف می‌کنند. «کریپندورف»[9] آن را به عنوان یک فن پژوهشی برای ربط دادن داده‌ها به مضمون آن به گونه‌ای معتبر و تکرارپذیر تعریف می‌کند )راجردی و دومینیک: 217) بنابراین، تحلیل محتوا عبارت است از: فنی که بهوسیله­ی آن مشخصات خاص پیام به طور روشمند و دقیق جهت استنباط علمی ‌شناسایی می‌شوند. دقت و عینیت امر متضمن آن است که تحلیل، مبتنی بر قواعد مشخصی باشد تا به   دانش­پژوهان امکان دهد از پژوهش‌های مختلف به نتایج یکسان مورد نظر دست یابند (طالقانی،  1370: 95- 96)

 

مراحل کار تحلیل محتوا

در تحلیل محتوا اگر تحلیل‌گر بر اساس یک روند منظم و منطقى پیش نرود، از تحلیل خود نتیجه­ی مطلوبى به دست نخواهد آورد؛ بنابراین برای کار تحلیل محتوا انجام مراحل زیر ضروری خواهد بود:

الف) مشخص ساختن هدف تحلیل

براى جلوگیرى از اتلاف وقت و استنباط غلط، ضرورى است که تحلیل‌گر هدف خود را از بررسى محتوا به طور دقیق و عینى مشخص کند.  هرچه هدف‌هاى تحلیل صریح‌تر و مشخص‌تر شوند، تحلیل محتوا نیز بهتر و جامع‌تر  صورت  خواهد  گرفت.  به علاوه،  انتخاب  روشى که در تحلیل مورد استفاده قرار مى‌گیرد نیز ارتباط

 مستقیم و نزدیک با هدف تحلیل دارد.

ب ـ  جامعه و نمونه­های مورد مطالعه

جامعه­ی آماری طرح حاضر شامل کلیه­ی ابیات و اشعار مثنوی معنوی مولوی می­باشد، انتخاب نمونه به صورت هدفمند صورت گرفته و حجم نمونه تعداد 400 بیت می­باشد.

ج ـ  تقسیم مجموعه مورد بررسى به واحدهاى مختلف

1- کلمه‌ها (موضوعات عام و خاص در ابیات و در متن مثنوی مولوی)

2- مضمون‌ها ‌(مضامین و مفاهیم در خصوص هویت ملّی و مؤلفه­های هویت ملّی و ایرانی) (باردن ، 1375: 252).

 

ابزار مورد استفاده در پژوهش

ابزار مورد استفاده در این پژوهش، پرسش­نامه­ی معکوس محقق­ساخته است که به تأیید اساتید و مشاوران علمی تحقیق رسیده است که بنا به مؤلفه­ها و داده­ها و یافته­های تحقیق تهیه شده است.

 

یافته ها

چهره­ای را که مولانا جلال الدین در کتاب مثنوی به ما نشان می­دهد، به طور قطع از چهره­های درخشان و فوق­العاده­ایست که قلمرو دانش و معرفت مربوط به اصول عالیه­ی انسانی سراغ دارد. وسعت و عمق دیدگاه جلال­الدین درباره­ی حقایق انسانی، مخصوصاً از نظر رابطه­ی انسان با ماورای طبیعت، درحدی است که گویی موضوعاتی که درباره­ی این رابطه برای او مطرح می­گردد، اقیانوس­های متلاطمی از حقایق و مسائل است، اگرچه این موضوعات به جهت فرا گرفتن در روی پرده­ی جهان هستی از دیدگاه انسان­ها محدود و ناچیز دیده می­شوند و به همین جهت نارسایی الفاظ را در نشان دادن آنچه که در ذهن خود راجع به موضوعات         می­گذراند، بارها گوشزد می­کند.

او می­خواهد موجودات طبیعی را از کالبدهای محدود آن­ها در آورده و واقعیات آن­ها را در یک واحد برتر که بدون درک آن، نه جهان و طبیعت شناخته خواهد شد، نه قدمی در معرفت الهی توان برداشت، معرفی کند و با دریافت همین واحد برتر است که گوش درون انسان می­تواند آهنگ اصلی این جهان را دریابد آنچه که از مطالعات و دقت کافی در کتاب مثنوی به دست می­آید، به این ترتیب است:

جدول شماره­ی 1: فراوانی و درصد باورهای مذهبی و عرفانی

ردیف

نوع باورهای عرفانی و مذهبی

فراوانی

درصد

1

تقبیح مادی­گرایی و تأکید بر دوری از تعلقات دنیوی و هواهای نفسانی

54

5/13

2

درک اسرار حق توسط سالکان و عاشقان حقیقی (معنوی­گرایی و شهود)

45

25/11

5

اراده، حکمت، قدرت، مشیت، قضا و قدر الهی

37

25/9

6

رزق و روزی (خیر و برکات ـ فیض و رحمت الهی)

26

5/6

7

اصل بودن عشق الهی(یکتاپرستی و وحدت)

22

5/5

8

انسان کامل مظهر صفات الهی

16

4

9

شفاعت، صفات و هدایت پیامبران و  اولیاء الله

14

5/3

10

فناء فی الله

13

25/3

11

تسلیم و شکرگزاری

13

25/3

13

تقبیح حرص و آز و باور قناعت

12

3

15

بازگشت به اصل ذات و روح باری تعالی (معاد و روز قیامت)

10

5/2

16

تفبیح غرور، خودخواهی و کبر

10

5/2

18

قهر و عذاب الهی

9

25/2

19

تقبیح قساوت قلب و لزوم نیت پاک قلبی

7

75/1

20

کمالات و احوال درونی و عرفانی انسان کامل

6

5/1

21

معرفت و عشق‌ به معنویات

6

5/1

22

وجود روح و غیر بصری بودن آن

4

1

23

حاکمیت قوه­ی خیال آدمی تحت تأثیر صفات جمال

4

1

24

علم الهی

4

1

25

توبه­ی حقیقی و گذشت خداوند

4

1

26

یکی بودن روح و ذات انسان با خالق (مخلوق نشانه خالق)

3

75/0

27

معراج پیامبر

3

75/0

28

توکل به خدا

3

75/0

29

شفادهنده خداست

2

5/0

30

جبر و اختیار

2

5/0

31

لزوم بیان خواسته و تمنا از خداوند

1

25/0

32

ندارد

70

5/17

33

جمع

400

100

نمودار شماره­ی 1: فراوانی و درصد باورهای مذهبی و عرفانی

 

توضیح جدول و نمودار شماره­ی 1: همانطور که از یافته­های جدول فوق ملاحظه می­شود، مقوله­ی تقبیح   مادی­گرایی و تأکید بر دوری از تعلقات دنیوی و هواهای نفسانی با فراوانی54 بیت (5/13 %) و مقوله­ی درک اسرار حق توسط سالکان و عاشقان حقیقی (معنوی گرایی و شهود) با فراوانی 45 بیت (25/11 %) و در مرتبه­ی بعدی مقوله­ی اراده، حکمت، قدرت، مشیت، قضا و قدر الهی با فراوانی 37 بیت (25/9 %) قرار دارد. از تعداد 400 بیت تحلیل شده تعداد 70 بیت (5/17 %) نیز به هیچ باور و مؤلفه‌ی هویتی عرفانی و یا مذهبی اشاره نکرده­اند.

جدول شماره­ی 2: فراوانی و درصد اشارات اخلاقی و تربیتی

اشارات اخلاقی و تربیتی

فراوانی

درصد

تفبیح غرور، خودخواهی و کبر

10

5/17

لزوم رعایت ادب

6

5/10

تقبیح ریاکاری و تزویر

5

8/8

لزوم سعی و تلاش

4

7

لزوم بالا بردن طاقت و ظرفیت درک و فهم

4

7

لزوم نیایش، ستایش و ذکر

4

7

تأکید بر عمل نیک (هر کس نتیجه عمل خود را می بیند)

3

3/5

تأکید بر رسوم و روش­های پسندیده

3

3/5

لزوم دادن صدقه و ذکات

2

5/3

تقبیح بی­باکی و گستاخی و اعراض

2

5/3

لزوم صبر

2

5/3

لزوم اسرارداری و رازداری

2

5/3

لزوم تواضع و فروتنی

2

5/3

رزق و روزی حلال

2

5/3

ناپسند و بد دانستن بدگویی و هجوشنوی

2

5/3

مذموم بودن خشم، شهوت و غضب

1

8/1

مذموم بودن حسد

1

8/1

تقبیح غفلت و نادانی

1

8/1

لزوم مشورت

1

8/1

جمع

57

100

 

 

نمودار شماره­ی 2: فراوانی و درصد اشارات اخلاقی و تربیتی

 

توضیح جدول و نمودار شماره­ی 2: طبق یافته­های جدول شماره­ی 2 مولانا جلال­الدین در تعداد 57 بیت به تذکرات و اشارات اخلاقی و تربیتی پرداخته است. در این راستا مقوله­ی تقبیح غرور، خودخواهی و کبر با فراوانی 10 بیت (5/17 %)، مقوله­ی لزوم رعایت ادب با فراوانی 6 بیت (5/10 %) و مقوله­ی تقبیح ریاکاری و تزویر با فراوانی 5 بیت (تقریبا 9 %) دارای بیشترین فراوانی­ها هستند. بقیه­ی مقوله ها نیز به ترتیب جدول و نمودار می­باشد.

جدول شماره­ی 3: فراوانی و درصد اشارات قرآنی

مضمون

اشارات قرآنی (سوره و آیات)

فراوانی

درصد

مشیت الهی

کهف آیات 23 و 24 ـ بقره آیه­ی 31 ـ هود آیات 59 و 60 ـ فصّلت آیه­ی 16 ـ ذاریات آیه­ی 41 ـ حاقّه آیه­ی 6 ـ یونس آیه­ی 90 ـ بقره آیه­ی 50 ـ محمد آیه­ی 15 و یس آیه­ی 82

12

26

عدم اعراض و سرکشی

(لزوم تسلیم مقابل خدا)

علق آیه­ی 15ـ شمس آیه­ی 13ـ حجر آیه­ی 79 ـ زخرف آیه­ی 25

4

9

ستایش و پرستش

اسراء آیه­ی 24 ـ حجر آیه­ی 99 ـ سوره یس آیه­ی 65

3

6

غرق و جذب در عشق الهی

مطفّفین آیات 25 و 26 و فتح آیه­ی 2

3

6

وحدت وجود (اصل بودن خدا)

قصص آیه­ی 88  و رحمن آیات 26 و 27

3

6

معاد و روز رستاخیز

انعام آیه­ی 94 ـ آل عمران آیه­ی 169 و  بقره آیه­ی 154

3

6

عشق الهی روشنگر و رهایی بخش

حدید آیه­ی 12 و تحریم آیه­ی 8

2

 

4

رزق و روزی الهی

بقره آیه­ی 57 و زخرف آیه­ی 32

2

4

رعایت ادب

فصّلت آیه­ی  11 و تحریم آیه­ی 6

2

4

تقبیح نفس اماره، شهوات

فصّلت آیه­ی 30 و یوسف آیه­ی 96

2

4

تقبیح غرور، خودخواهی و کبر

نوح آیه­ی 26 و یس آیه­ی 9

2

4

نیت قلبی پاک

قلم آیه­ی 18

1

2

تقبیح زیاده خواهی (قناعت)

بقره آیه­ی 61

1

2

مصیبت نتیجه عمل انسان

نساء آیه­ی 79

1

2

تقبیح قساوت قلب

بقره آیه­ی 74

1

2

اسرار و عشق الهی

یوسف آیه­ی 94

1

2

ادیان الهی

روم آیه­ی 32

1

2

تقبیح تمسخر پیامبر

کهف آیه­ی 65

1

2

شاهد و ناظر بودن خدا

انعام آیه­ی 19

1

2

آرامش الهی

نبأ آیه­ی 9

1

2

جمع

 

47

100

نمودار شماره­ی 3: فراوانی و درصد اشارات قرآنی

 

 

توضیح جدول و نمودار شماره­ی 3: در مثنوی معنوی ضمن اشارات عرفانی و تأکید بر اعتقادات مذهبی در بسیاری از ابیات به شاهد و مصداق قرآنی، در قالب آیات قرآن اشاره شده است. در نمونه مورد بررسی این تحقیق 47 آیه یافته شد و مورد تجزیه تحلیل معنایی قرار گرفت. مقوله­ی مشیت الهی با فراوانی 12 آیه (5/25 %)، عدم اعراض و سرکشی (تسلیم) با فراوانی 4 آیه (5/8 %) دارای بیشترین اشارات قرآنی بوده­اند.

 

بحث و نتیجه گیری

  • مضامین عرفانی: نتیجه­ای که از مطالعه و تجزیه و تحلیل ابیات مثنوی که می­توان در قالب مفاهیم و مضامین معنوی به آن رسید، به شرح زیر است:
  1. مثنوی یک کتاب معنوی هست و هرچند داستان­هایی زمینی و مادی داشته باشد اما همگی نتیجه و      نکته­های معنوی دارند و حتی اگر هزل­هایی در ابیات آن دیده شد، مولانا بارها گفته که نکته­هایی در آن نهفته و گفته است:

هزل­ها گویند در افسانه­ها
هزل تعلیم است آن را جد شنو
       

 

گنج می­جو در همه ویرانه­ها
تو مشو بر ظاهر هزلش گرو

  1. تمامی تعالیم مثنوی در قالب داستان­های دیگران گفته شده است و از زبان نمادین استفاده کرده و خواننده مثنوی حتماً می­باید با نمادها آشنا باشد و فریب ظاهر داستان را نخورد.

خوش­تر آن باشد که سرّ دلبران

 

گفته آید در حدیث دیگران

  1. داستان­های مثنوی همگی درونی هستند و شما باید در اندرون خود بنگرید و داستان­ها همگی در درون ما بازی شده است و واقعاً داستانی نمی­یابید که وصف حال خودمان نباشد؛ یعنی مولانا مشکلات کلی و مشترک ما انسان­ها را در قالب داستان بیان می­کند و با اتمام داستان می­آموزیم چطور می­توان این مشکلات را برطرف کرد. خود مولانا در شروع داستان­هایش گفته است:

بشنوید ای دوستان این داستان

 

خود حقیقت نقد حال ماست آن

حتی دیگر عارفان نیز همین نکته را گفتند؛ مثلاً عطار در منطق­الطیر که سرشار از حکایات عرفانی است،   می­گوید:

تو مکن چندین در آن قصّه نظر
    

 

قصّه­ی توست این همه ای بی­خبر

 

  1. داستان­های مثنوی سرشار از نکته هست و هر خواننده و کسی که می­خواهد تعالیم مثنوی را یاد گیرد، باید بتواند نکته­ها را تا عمق درک خودش از داستان استخراج کند، جایی که مولانا به حسام­الدین مریدش و دیگر مریدانش می­گوید:

گفتمش پوشیده خوش­تر سرّ یار  

 

خود تو در ضمن حکایت گوش دار

یعنی اسرار و تعالیم دیگران مثل شمس را پوست­کنده بیان نمی­کنم و در حین حکایات بیان می­گویم و شما با دقت نکته­ها را بیابید. حسام­الدین از مولانا درخواست و پافشاری می­کند که ای صوفی چرا پوست­کنده و عریان اسرار را بیان نمی­کنی، چرا از شمس و گفته هایش نمی­گویی و مولانا در چند بیت جواب می دهد:

گفتم ار عریان شود او در عیان  
آرزو می خواه لیک اندازه خواه  
آفتابی کز وی این عالم فروخت    

 

نه تو مانی نی کناریت زی میان
برنتابد کوه را یک برگ کاه
اندکی گر پیش آید جمله بسوخت

یعنی اگر همانطور که خورشید اگر کمی جلوتر بیاید، کل کره­ی زمین آتش می­گیرد، من هم اگر عریان بگویم هیچ کدام از شما باقی نخواهید ماند. بهتراست اندازه­ی تحملتان طلب آرزو کنید زیرا یک برگ کاه نمی­تواند کوهی را تحمل کند. دلیل اینکه تعالیم عرفانی در قالب تمثیل و داستان بیان می­شود همین نکته است.

  • مضامین مذهبی و دینی: از آغازین بیت مثنوی حضرت مولانا، نوای نی هجران دیده را به گوش جان نیوش می­کنیم و تا پایان این ۶ دفتر همه جا حرف اوست و سخن از دوست .

در هر بحث و هر داستان، بُراق عشق جُل می­کند، تازه می­بیند، تازه می­گوید و با دستان مهربان حضرت دوست، خواننده­ی بی­دل را به معراج حقایق می­برد و شهد شیرین وصال است که در پایان هر بحث در رگ و پی می­دود. آری بررسی اسما و صفات الهی در مثنوی معنوی مولانا همچون آب در هاون کوبیدن است، چرا که در همه جا اوست و این کتاب مستطاب با عشق یار می­آید و بدون پایان این عشق، فرصت حضرت مولانا به سر می­رسد . پس در سراسر این دریای موّاج آنچه لحظه به لحظه صید شد، همان نام­های نیکویی بود که به راستی همه او را بود؛ «او خدایی است که خدایی جز او دانای پنهان و آشکار نیست، او رحمان رحیم است. او خدایی است که خدایی جز او پادشاه بسیار پاک سلامت دهنده نگهدار عزّت­مند جبران­کننده بزرگی جوی نیست. خدا منزّه است از آنچه به او شریک می­گیرند. او خدای آفریننده­ی پدید آورنده­ی صورت بخش است، او راست نام­های نیکو، برای او آنچه در آسمان­ها و زمین است، تسبیح می­گویند و او عزّت­مند حکیم است.» (آیات ۲۲ تا ۲۴ سوره حشر)

کلام مولانا همه از خداست و اوست که تک­سوار این مثنوی معنوی است. این عشق، ریشه در جان هر آفریده­ای دارد. چه او که می­جنبد و چه او که سرد و ساکت بر جای نشسته است. سخن در مثنوی بر یگانگی او گواه است و بر صفات و اسما او.

تأکید بر ابدی و ازلی بودن، مبدأ و مصدر بودن خداوند در این اثر بسیار مشهود است. مثنوی سراسر توحید و نفی غیریت و کثرات موهوم است. زیرا مولانا در همه جای مثنوی بر این اصل روشن پای می فشارد که جز ذات اقدس الهی، همه­ی موجودات و کائنات، وجودی ظلّی و سایه­وار دارند . مولانا توحید را در مراتب مختلف بازگو کرده است؛ توحید عامه­ی مردم تا توحید بی­واسطه و شهودی که عالی­ترین شیوه­ی خداشناسی است. مولانا می­گوید با آنکه خداشناسی امری فطری است، اما برخی از آدمیان از راه فطرت به بیراهه می­روند و جز خدا را معبود می­گیرند. زیرا فطری بودن خداشناسی این الزام را نمی­آورد که همه­ی انسان­ها در همه­ی مکان­ها و زمان­ها خداشناس باشند.

مؤمن و ترسا ، جهود و گبر و مُغ   
پس حقیقت، حق بود معبود کل   
لیک بعضی رو سوی دُم کرده­اند  

 

جمله را رو سوی آن سلطان اُلُغ
کز پی ذوق است سَیران سُبُل
گرچه سر اصل است، سر گم کرده­اند

مولانا صریحاً می­گوید که آگاهی و علم، پیشینه­ی سعادت و رستگاری است و عدم وجود آن موجب شقاوت و بدبختی:

این چنین نخلی که لطف یار ماست 
این چنین مشکین که زلف میر ماست 
این چنین لطفی چو نیلی می­رود
  

 

چون که ما دزدیم نخلش دار ماست
چون که بی عقلیم این زنجیر ماست
چون که فرعونیم چون خون می­شود

البته درباره­ی او سخن می­گوییم ولی آنچه می­گوییم، او نیست؛ نه او را می­شناسیم و نه می­توانیم درباره­اش بیندیشیم .این که ما او را در شناسایی خود نداریم، بدین معنی نیست که او را به هیچ وجه نداریم، او را بدین اندازه داریم که درباره­اش سخن می­توانیم گفت، ولی آنچه می­گوییم، او نیست. گرچه حقّ و حقیقت، واحد و ظاهر است، مراتب شناخت، مختلف و متفاوت است: « الطُرُقِ اِلَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفُسِ الخَلایقِ» لیکن ما توان و قدرت شناخت ذات مطلق را نداریم و هر کسی به قدر کوزه وجودی خویش از این دریا نصیبی دارد:

گر بریزی بحر را در کوزه­ای
  

 

چند گنجد قسمت یک روزه­ای

ولیکن مولانا از عالی­ترین شیوه­ی خداشناسی که خداشناسی بی­واسطه و شهودی است، سخن به میان آورده است.

دیده­ای باید سبب سوراخ­کن  
تا مسبب بیند اندر لامکان   
از مسبب می­رسد هر خیر و شر 
واسطه هرجا فزون شد، وصل جست   
از سبب دانی شود کم، حیرتت   

 

تا حُجُب را برکند از بیخ و بن
هرزه داند جهد و اکساب و دکان
نیست اسباب و وسایط ای پدر
واسطه کم ذوق وصل افزون­تر است
حیرت تو ره دهد درحضرتت

  • اخلاقیات در مثنوی: مولانا در آغاز مثنوی به طرح مباحث معرفت­شناسی روح در عرفان می‌پردازد؛ بحث جدایی از عالم اعیان و عالم لاهوت و میل و اشتیاق بازگشت به مبـدأ اعلی که بحث هبوط روح، ارتباط با نفس و میل به بازگشت است. وی در داستان حکایت شاه و کنیزک، با رویکردی عرفانی، به تبیین مسائل اخلاقی می‌پردازد. شاه از طبیبان درخواست درمان کنیزک بیمار خویش را می‌کند و آن­ها می‌پذیرند، اما در نهایت عاجز و درمانده، موفق به درمان کنیزک نمی‌شوند. چــرا که در پیشگاه حقیقت، شرط ادب به جا نیاورده از ذکر «انشاءالله» خوداری می‌کنند. نکته در خور توجهی که در مثنوی با آن رو به­رو هستیم، ادب شریعت، ادب حق و ادب حقیقت است. پس از آن شاه متضرّعانه به درگاه الهی استغاثه کرده، درخواست طبیبی الهی می‌نماید. در این قسمت مولانا ابیاتی می‌سراید که دقیقاً درباره­ی ادب است. پس از آن با طرح حکایت موسی و عیسی(ع) در چارچوب یک تحلیل تاریخی از اقوام، به بیان سرنوشت بشر می‌پردازد. قوم موسی در قبال نزول مائده، بارها ناسپاسی و زیاده­خواهی کردند، در نتیجه نعمات الهی متوقف شد. بدین گونه تبعات زیاده­خواهی و حرص و آز را بیان می‌دارد: از همان آغاز ، مهلکات و رذایل اخلاقی و نفسانی از قبیل حرص و آز، زیاده­خواهی، ترک ادب و قیاس آوردن ابلیس در مقابل نص را در مثنوی مطرح می‌کند. در داستان دوم نیز با بیان ماجرای شاه جهود و وزیر او به رذیله­ی نفسانی حسد می‌پردازد.

حضرت مولانا در دفتر اول مثنوی در قصه «مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورتگری»، به بیان «تخلیه» و «تحلیه» نفس یا پیراستن و آراستن نفس می‌پردازد. در این داستان ضمن تبیین اهمیت تهذیب نفس، بر مقصد تخلیه و تحلیه نفس یعنی تهذیب نفس تاکید می‌شود بدین سان که با زدودن روح از تیرگیهای ناشی از رذایل اخلاقی و شهوات حیوانی و شفاف نمودن و صفا دادن باطن وجود به نور ایمان و با مدد عشق، دل مهیای نقش پذیری از معارف ربانی می‌گردد. (همائی، 1385: 562-573(

انسان می‌تواند اخلاقی باشد اما عارف نباشد، لیکن جهت نیل به مراتب والای معنوی بایستی با استعلا از مقام اخلاق، به مرتبه سلوک عارفانه نائل آید. در این مورد دو گرایش وجود دارد: اخلاق سکولار یا اخلاق بدون خدا و اخلاقی با حضور خداوند که اخلاقی است که مولانا در مثنوی طرح می‌کند. اصولاً انسان برای خدایی­شدن و اخلاقی­بودن باید به جانب حبیب روی آورد. با ارتباط با حبیب، یعنی محبوب کل می‌توان اخلاقی شد و روحی معمور یافت. بدون ارتباط با خدا نمی‌توان به فربهی روح دست یافت؛ در مرحلـه­ی تجلیه روح، الهی شده و آدمی درست کردار می‌شود. این است تفاوت عظیم اخلاق الهی با اخلاق سکولار بی خـدا.

اخلاقی که در مثنوی مولانا مطرح است، اخلاق الهی است که مبدأ، محور و موتور حرکت آن خداوند است. اخلاق در مثنوی، مقدمه‌ای است برای ورود به عرفان و پرواز روح به مراتب بالاتر.

صحت این حس بجویید از طبیب

 

صحت آن را بخـواهیــد از حبیب
                مثنوی، دفتر اوّل، بیت 304

تعالی معنوی و روحی و شفای روحی، با طی طریق به جانب حبیب قابل دست­یابی است.
فلسفه­ی اخلاق با علم اخلاق متفاوت است. در علم اخلاق موضوعات اخلاقی، اعم از صفات و افعال حسنه و صفات و افعال زشت و ناپسند طبقه­بندی شده، با تعیین ارتباط فی مابین، مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرند. فلسفه­ی اخلاق درباره­ی مبانی نظری موضوعات اخلاقی بحث می‌کند. مولانا در طرح مباحث نظری عرفان، درباره­ی مبانی نظری اخلاق نیز توضیح می‌دهد و در حوزه­ی افعال و عرفان عملی، راجع به سازوکار سیر و سلوک و چگونگی راست­گویی در حوزه­ی اخلاق بحث می‌کند. البته بین مباحث نظری با بحث فلسفی یا فلسفه­ی مدرن باید تفاوت قائل شویم. حوزه­ی بحث مولانا، حوزه­ی عرفان است. او راجع به مبانی نظری اخلاق و عرفان در چارچوب همان دیدگاه عرفانی بحث می‌کند.

اصولاً بحث فلسفی به معنایی که در فلسفه­ی مدرنیته مطرح است، در مثنوی مطرح نیست. مثنوی به هیچ وجه یک کتاب فلسفی نیست. مولانا فیلسوف نیست او یک عارف است و در چارچوب تفکر عرفانی، علاوه بر مبانی نظری تفکر عرفانی، مبانی نظری اخلاقی را نیز طرح می‌کند. هم چنان که فیلسوفان به بحث هستی، خدا و علم می‌پردازند، عرفا نیز در تفکر عرفانی از منظر عارفانه با روش و غایتی متفاوت به این مباحث توجه دارند، لکن غایت عرفا دیدن و غایت فیلسوفان دانستن است.

اصولاً در فلسفه­ی دوره­ی جدید، حیطه­ی فلسفه، حیطه­ی عقل جزئی است، در صورتی که مولانا برای عقل جزئی هیچ وزنی قائل نیست، عقل جزئی راه به جایی نمی‌برد، بلکه در اتصال با عقل کلی است که ربانی شده و با کشف حقایق راهنمای انسان می‌گردد، در غیر این صورت حاصل عمل عقل جزئی، جنگ، کشتار و ویرانی است.

مولانا با نگاه عرفانی عمده فضایل و رذایل اخلاقی را در مثنوی طرح کرده است.
مراد از فضایل اخلاقی هر آن اخلاق پسندیده‌ای است که خداوند در قرآن و مولوی در مثنوی ستوده و رذایل اخلاقی، شامل کلیه­ی اخلاق ناپسندی است که قرآن و مثنوی، مؤمنان را موظف گردانیده‌اند، از آن­ها بر حذر باشند.

فضایل اخلاقی در مثنوی عبارتند از:

راستی، آرامش، تواضع، شجاعت، صبوری، عفت، حلم، حزم، قناعت، گمنامی، خوش­خلقی، شکر نعمت و افعال نیک عبارتند از: عدل، ایثار، عفو، احسان، مهربانی، تعاون، حسن سلوک، نیکوکاری، مهمان­نوازی، عفت،   میانه­روی در رفتار، فروخوردن خشم، پاکیزگی، وفای به عهد، صله­ی رحم، حمایت از مظلومان، روا نداشتن آنچه برخود نمی‌پسندند بر دیگران، نیکی­کردن به دیگران، مهرورزی با انسان‌ها، اصلاح میان مردم، مراعات حقوق انسان‌ها، خوش­رفتاری با والدین، جوانمردی، جود و سخا.


رذایل اخلاقی در مثنوی عبارتند از:

دروغ­گوئی، حسد، حرص، جبن، تهور، تکبر، خشم، حقد، گمان بد، بهتان، بخل، طمع، تبذیر، بغض، قساوت، تبختر، نخوت، طمع، تملق، غفلت، ناامیدی، ریا، نفاق، انتقادستیزی، عیب­جویی و سخن­چینی. برخی از افعال زشت و مذموم اخلاقی عبارتند از: استراق سمع، دروغ­پراکنی، لهو و لعب، سخریه، اسراف، شهادت دروغ، خیانت، غش و تدلیس، مکر، دریغ داشتن مال، غِل/کینه، فسق و فجور، ناسپاسی، دزدی، ظلم، شهوت، چاپلوسی، مدح ستمگران، سعایت و سخن چینی، ریا، خودپرستی، وهن مؤمن، پرونده­سازی، تجسس، غیبت، تهمت، تفرعن، خودبینی یا عُجب، شهرت­طلبی، عیب­جوئی، پیمان­شکنی و بی وفائی.

همانطور که ملاحظه می­شود، می­توان از هر سه مضامین و مفاهیم بالا برای معرفی باورها و اعتقادات ایران به جهانیان بهره جست. ضمن اینکه اهتمام به رعایت این مضامین و اصول اعتقادی و اخلاقی از نظر شاعر و اندیشمند ایرانی می­تواند راهگشای کلیه­ی مسائل و معضلات اجتماعی، شخصیتی و روانشناختی انسان­ها قرار گیرد.

 

 



[1]. Ann Cvetkovich

[2]. Douglas Kellener

[3]. World Society

[4]. Interdependence

[5]. Centralizing Tendencies

[6]. Globality

[7]. MICHAEL WALIZER

[8]. PAUL L WIENER

[9]. Krippendorff

احمدی، حمید (1381)، "هویت قومی یا هویت ملّی"، فصلنامه­ی مطالعات ملّی، سال سوم، شماره­ی 11##
الطایى، على (1378)، "بحران هویت قومى در ایران"، تهران، شادگان##
باردن، آکن (1375)، "تحلیل محتوا"، ترجمه­ی ملیحه آشنایی و محمد یمنی دوزی سرخابی، تهران، دانشگاه شهید بهشتی##
چاوا فرانکفورد و دیوید نچمیاس (1381)، "روش‌های پژوهش در علوم اجتماعی"، ترجمه­ی فاضل لارجانی و رضا فاضلی، تهران، سروش##
راجردی، ویمر و جوزف آر. دومینیک (1384)، "تحقیق در رسانه‌های جمعی"، ترجمه دکتر کاووس سیدامامی، تهران، سروش##
زمانی، کریم (1381)، "شرح جامع مثنوی معنوی"، تهران، انتشارات اطلاعات##
سریع­القلم، محمود (1384)، "ایران و جهانی­شدن؛ چالش‌ها و راه­حل‌ها"، تهران، مجمع تشخیص مصلحت نظام، مرکز تحقیقات استراتژیک##
سعیدی، علی اصغر (1385)، "روند پژوهی گفتمان‌های جهانی­شدن"، فصلنامه­ی رشد آموزش علوم اجتماعی، شماره­ی 4##
گل محمدی، احمد (1383)، "جهانی­شدن فرهنگ"، هویت، تهران، نشر نی##
طالقانی، محمود (1370)، "روش تحقیق نظری"، تهران، دانشگاه پیام نور##
همایی، جلال الدین (1385)، "مولوی نامه"، تهران، نشر هما##