نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
برخلاف شعر کهن که در بیشتر مواقع بهدنبال نشان دادن قدرت هنری شاعر، یا نائل ساختن او به اهداف مادی از مسیر ستایش ممدوحان شایسته و گاه ناشایست است، شعر معاصر با درک رسالت اجتماعی و هنری خود، آیینۀ تمام نمای چالشها و مشکلات انسان امروز و بازتابی از راهکارهایی است که شاعر از زاویۀ نگاه مخصوص به خود ، ارائه میدهد. بههمین دلیل است که شاعران معاصر بهویژه بهار و شوقی در دو ادب پارسی و عربی از ژست خودنمایی هنرمندانه خارج شده و جامۀ ترویج ارزشهای والای انسانی و اخلاقی را بر قامت شعر خویش پوشاندهاند. اشعار اجتماعی بهار و شوقی اغلب برخاسته از باوری درونی با گسترهای جهان شمول است. دغدغۀ اصلی این دو شاعر در کنار درمان دردهای جامعۀ خود، تعالی جامعۀ انسانی و بیان آرمانهای جاودانه است. بنابراین، آن دسته از اشعار این دو شاعر که منحصر به قومیتوملیتی ویژه، و محدود به زمان و مکانی مشخص نبوده و کارکردی جهان شمول (cosmology)، یافته است و بهعنوان راهبردهای مشترک برای بشر بحران زدۀ امروز به طور عام، و ایرانیان و مصریان بهطور خاص سروده شدهاند، استخراج و گزینش میشود و پس از بیان سؤالهای اصلی و توضیح پیشینۀ پژوهش و معرفی کوتاه دو شاعر، آنها را مورد سنجش و تحلیل قرار خواهیم داد.
1-1 سؤالهای اصلی
- پیامهای جهانی بهار و شوقی برای انسان معاصر کدام است؟
- تناظر کاربردی آموزههای این دو شاعر با نیازهای انسان امروزین در چه سطحی از واقعیت جامعه قرار دارد؟
2 - پیشینه و ضرورت پژوهش
پیرامون اشعار ملکالشعرای بهار و احمد شوقی تاکنون پژوهشهایی صورت گرفته، اما هیچ یک پیامهای جهانی این دو شاعر را مورد بررسی قرار نداده است. البته موضوع پیامهای جهانی در شعر تعدادی از شاعران فارسی مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفته که برخی از آنها به قرار ذیل است:
در مقاله پیامهای جهانی مولوی برای انسان امروز (قبادی، حسینعلی، گرجی، مصطفی، 1378) بحرانهای زندگی انسان معاصر مثل شکاکیت، بیگانگی و تنهایی، بیمعنایی، مصرفزدگی؛ و راهکارهای مولوی برای مقابله با آنها مطرح شده است.
پژوهش"پیامهای جهانی عطاربرای مشکلات فکری انسان معاصر". (قبادی، حسینعلی، طاهری،...1390)، غفلت از ساحتهای متعالی انسانی، بیتوجهی به معنویت، ترس و ناامنی، و فردگرایی افراطی را مشکلات انسان امروز میداند و مواردی همچون خودشناسی، خداشناسی و وحدتگرایی، ایمان و آرامش درونی در کنار پذیرش تفاوت نگاه و تمایل به چندآوایی را راهبردهای کاربردی عطار برای گشایش این امور میداند.
در مقاله پیامهای جهانی شاعران معاصر؛ نیما یوشیج، قیصر امین پور(ایشانی، 1392) نیز نگارنده، پیامهای اخلاقی قابل تعمیم به کل جهانیان همچون: ارزشمندی بشر، همدردی با فقیران،آزادی، دعوت به یاری مظلومان و ...را در شعر دو شاعر برجستۀ معاصر مورد تحلیل و سنجش قرار داده است.
از آن جا که "قبادی و دیگران"باور دارند که «معماران سترگ جوامع انسانی، بنای هستی بشر را با ادبیات و هنر استوار کردهاند» (قبادی،1390: 89) و نیز به سبب آنکه پژوهشهای یادشده، تنها به انعکاس و تحلیل پیامهای جهانی شاعران ایرانی پرداختهاند، بازنمایاندن این موضوع در اشعار شاعران دیگر کشورها (بهویژه کشورهای عربی که بین ما و ایشان اشتراکهای فراوانی وجود دارد) و سنجش و تطبیق آن با اندیشه و شعر شاعران ایرانی، ضرورتی انکارناپذیر بهنظر میرسد.
مروری بر زندگی و آثار بهار
ملک الشعرای بهار درسال 1304 بهدنیا آمد. تولد او در دهۀ آخر حکومت ناصرالدین شاه قاجار ـ درست زمانی که ایران تحت نفوذ مستقیم روس و انگلیس، اسف بارترین روزهای تاریخ خویش را سپری میکرد، رخ داد (نیکو همت،1361: 8). «دیوان بهار متنوعترین دیوان ادب پارسی درعصرمشروطه است»(حاکمی،1380: 80) وطنیات، وصف طبیعت، مدح، طنز، مرثیههای مذهبی، مسائل سیاسی و... ازحوزههای شعری اوست. آشنایی بهار با زبان عربی به دوران کودکی او بازمیگردد؛ «نشانههای این آشنایی در اشارات او به اشعار عرب و استفاده از امثال عربی،آشکار است»(سبزیان پور، 75:1386). علامه دهخدا بر این اعتقاد است که« ایران پس از حافظ شاعری به بزرگی ملک الشعراءِ بهار بهخود ندیده است».استاد فروزانفر نیز بهار را چنین میستاید: «بهار شاعری است قریب، هفتصدسال مانند او در ایران پدید نیامده است» (حائری،1375 :2/198). دکتر زرینکوب پیرامون درونمایههای اصلی شعر بهار میگوید: «بهار در همان قالبهای شناخته شدۀ شعرفارسی، مفاهیمی نو همچون وطن، آزادی، دموکراسی، مساوات، عدالت وحقوق زن را مطرح میسازد و در شعر فارسی فضایی نو با دیدگاهی جدید پدیدمیآورد که تا روزگار او مانندش دیده نشده بود» (زرین کوب،1355 :315).او با سنت وتجدد تعاملی معتدل دارد و«از سه فضیلت بزرگ گویندگی، نویسندگی وسخنوری به حد اعلی و کافی بهرهمند است»( همایی،1387 :335).به قول استاد شفیعی کدکنی، او«بارورترین استعدادی بود که درشعر کلاسیک فارسی- به روزگار ما– چهره نمود»( شفیعی کدکنی،1378 :79).
گذری بر زندگی وآثار شوقی
شوقی در سال 1968بهدنیا آمد. تولد او همزمان با حکومت خدیوی اسماعیل بود(مندور،1970: 37). این شاعر دارای شخصیتی چندوجهی و متغیر است. همین مسئله از او شخصیتی عجیب ومتضاد، و نیزآشفته وسرگردان ساخته است. «شاعری که کمتر اتفاق میافتد گرایشها و اعمالش به یک جانب سمت گیری کرده باشد و شخصیت دوگانهاش هم در جادههای ادب حیران و سرگردان است و هم در جادههای سیاست» (الفاخوری،1987/1378 : 692 و691).شوقی دراینباره میگوید«شوقی در قصر،گاه با انگلیس بود،گاه با مردم وگاه با منصب طلبان» (ضیف،1975: 28).طه حسین بر این باور است که بخش اول زندگی شوقی، متعلق به خود اوست. او در این مرحله، شاعر لذت خود بوده است در بخش دوم، شاعر موظف امیر و دربار است و در بخش سوم، شاعر هنر و مردم(حسین ،1933 :96). با پذیرفتن این نگاه شاید بتوان برخی تناقضهای موجود در شعر او را تفسیرکرد. بسیاری، ازجمله؛ عقاد معتقد بودند، احمد شوقی شایستگی رسیدن بهعنوان امیرالشعرایی را نداشته چراکه بهزعم ایشان شعر او، مصنوع و متکلف و عاری از خیال و عاطفه است و چیزی فراتر از دیگر شاعران ندارد(العقاد،1950 : 86).برخلاف نظر این افراد، باید گفت درک سیاسی شوقی، در سطحی فراتر از دیگر شاعران همعصر خویش قرار دارد. او مورخ زمان خود و نیز سیاستمداری است که هماره در شیپور یکپارچگی جهان اسلام میدمد. بهترین گواه این ادعا کتاب دول العرب و عظماء الاسلام اوست. به قول حناالفاخوری «شوقی اگر شاعر همۀ جهان نیست شاعر مشرق زمین است. او بزرگترین ارکان نهضتی است که شعر عربی را بسوی ارزشهای جاودانه سوق داده است»( الفاخوری، 1987/1378 : 726).
پیامهای جهانی در شعر بهار و شوقی
ملک الشعرای بهار و احمد شوقی به عنوان دو شاعر متعهد که برای شعر خود رسالتی فراتر از مداحی و تکسب قائل هستند، در اشعار خود پیامهای اخلاقی آشکار و نهان فراوانی را بهعنوان یک کالای فکری و متناسب با نیاز جامعه به خوانندگان خود ارسال میکنند. در این میان، مقالۀ حاضر، اشعاری را که رنگ و بوی اجتماعی داشته و راهبردهایی جهان شمول را در برمیگیرد مورد بررسی قرار میدهد. پیامهای این اشعار در محورهای ذیل قابل طبقهبندی است:
1- علم
1-1- تشویق به علم آموزی
تشویق به آموختن دانش مضمونی است که در پایان بسیاری از اشعار اجتماعی و حتی سیاسی هر دو شاعر به آن پرداخته شده است. بهار به خوبی میداند که گاهی برای تحریک افراد به انجام یک کار، باید پیامدهای منفی حاصل از انجام ندادن آن عمل را برای ایشان برمیشمرد تا بهصورت عاملی انگیزاننده جهت تحقق آن امر عمل کند. او با استفاده از همین تکنیک، و با هدف تشویق مخاطب ایرانی به فراگیری علم به او میگوید: اگر به جستجوی دانش نپرداختی، آماده باش که بهزودی نگون بختی در جستجوی تو برخواهد آمد:
گر به گیتی علم و دانش را نجستی رنگ رنگ تیره بختی را به گیتی رنگ رنگ آماده شو(دیوان ،ج1،ص 666)
او در جایی دیگر و در تأکید همین مطلب، مقام علم را بالاترین رتبه در جهان هستی معرفی میکند، که چیزی از آن بالاتر وجود ندارد:
گر رتبت والا طلبی علم طلب کن کز علم برون زیر فلک مرتبتی نیست(دیوان ،ج2،ص 434)
شوقی نیز همچون بهار برای علم ارزش فراوانی قائل است، «او خود از آغاز جوانی نسبت به مطالعه حرص شدیدی داشت بهگونهای که در کنار عربی زبانها، فرانسه و ترکی را در حد تسلط آموخت»( المقالح،1984 :14).شاعر عرب درخصوص همین ویژگی فطری خود از خواننده میخواهد تمام تلاش خویش را جهت آموزش علم صحیح و ادب سلیم به عمل آورد.
أَحِزِاجتهادَک فی جَنی الثَّمراتِ للنَّشَإِ النهیمِ
من روضةِ العِلمِ الصحیحِ، و ربوةِ الأَدبِ السلیمَ
شاعر همگام با ستایش علم، تأکید میکند که علم از دیرباز اساس افتخارات و زیربنای اصلی سرزمینها بوده است و انسانها توانستهاند بهوسیلۀ آن یوغ خواری و زبونی را بشکنند و از سلطۀ ظالمان رهایی یابند:
والعلمُ بنَّاءُ المآثرِ والممالکِ منْ قدیمِ
کسروا به نیر الهوانِ و حطَّموا ذُلَّ الشکیم (دیوان، ج 1 ،ص334 و 335)
او در جایی دیگر با گرامی داشتن علم و دانش، آن را باعث انسجام و یکپارچگی دانسته و معتقد است که دانش، نژادها، قبایل و ملیتهای گوناگون را در کنار هم گرد میآورد؛ شاعر، هیچ سپاهی را یکپارچهتر و مستحکمتر از لشکر دانش نمیشناسد:
یسیرُ تحتَ لواءِ العلمِ مؤتلفاً، ولن تری کجنودِ العلمٍ إخوانا
العمُ یجمعُ فی جنسٍ، وفی وطنٍ شتَّی القبائلِ أجناساً و أَوطانا ( دیوان، ج 1 ،ص483 )
احمد شوقی ضمن ارج نهادن به علم در جایی دیگر یادآور میشود که" همۀ خیرها و نیکوییها " در طلب علم جمع شده است. او علم را بالاترین نعمتها دانسته و معتقد است که نادانان همچون چارپایانند.
أیُّها الطالبُ لِلعلمِ اسْتمعْ خیرُما فی طلب العلمُ جمعْ
هو إِنْ أُوتِیتَهُ أَسْنَی النّعَمْ هل تَری الجُهّالَ إلا کالنَّعَم ؟ (دیوان ،ج 4 ،ص 244 ).
تشویق به آموختن دانش،- به هر انگیزهای که باشد- در شعر شوقی پر رنگتر از بهار است. شوقی در بیشتر موارد با بیان کاستیها و ایرادهای موجود در جامعۀ خود به تشویق هموطنان خویش جهت علم آموزی میپردازد. حال آنکه زبان او کمتر رنگ تعریض و کنایه به خود گرفته است. امّا بهار در کنار این تشویقها و تحریکها، گهگاه به تعریض و نیشخند تمایل مییابد. بههرحال، این مضمون در دیوان هردو شاعر فراوان یافت میشود.
2-1- همگانی شدن علم
یکی از اصول اولیۀ علم آموزی، همگانی شدن آن در جوامع است. بهار که از گسترش نسبی دانش در جامعه تاحدی خرسند است، به مقایسۀ وضعیت علم و فرهنگ در گذشته و امروز ایران می پردازد. آنچه بهار به تصویر میکشد نویدبخش افقی روشن و امید بخش برای آیندۀ ایران است:
یکروز بود علم نهالی ضعیف و زار امروز آن نهال درختی تناور است
یکروز بود دانش و فرهنگ بی بها امروز دانش از همه چیزی گرانتر است(دیوان ،ج 1،ص 695 )
شاعر ضمن اشاره به کمبود مراکز آموزشی و علمی، از گسترش آنها حتی در روستاها خوشحال است. رضایت بهار آنگاه مضاعف شده که تحصیل از انحصار مردان خارج شد و زنان و دختران نیز حق دانش اندوزی یافتهاند. جامعۀ ایرانی از حالت خرافی و جهالت گونۀ خویش خارج شده و علوم حسی و تجربی، جای وهم و نقل را گرفته است:
یک روز بود چند دبستان به چند شهر امروز قریه و شهر، به تحصیل همسر است
یک روز کسب علم و ادب عار دخت بود امروز کسب علم و ادب، فخر دختر است
یک روز علمِ باور ما بود نقل و وهم امروز آزمودۀ محسوس باور است (دیوان ، ج 1 ،ص 695 )
شوقی نیز در قصیدۀ « الجامعة المصریة » به مدح ملک فؤاد اول پرداخته و او را به خاطر تلاش برای گسترش دانش و همگانی شدن علم در سراسر کشور میستاید. شاعر با اشاره به گسترش علم در شهر و روستاهای مصر، به همگانی شدن دانشگاه در این کشور اشاره میکند و میگوید همۀ جوانان مصر درحال نوشیدن از این آبشخور گوارا هستند .
فی کلُّ عاصمةٍ، و کلَّ مدنیة، شُبّانُ مِصْرَ علی المناهلِ حامُوا (دیوان ، ج 4،ص 270 و 271 )
3-1- بومیسازی علم
یکی دیگر از نکات مورد توجه بهار نسبت به آموختن دانش، «بومی سازی علم » و توجه ویژه به علوم داخلی و ملی است. او معتقد است که ایرانیان باید علم را از جهان غرب بیاموزند، و در مرحلۀ بعد آن را با واقعیات جامعۀ خویش انطباق دهند. در این مرحله است که علم، در جامعه قابلیت اجرایی خواهد یافت:
ز غرب علم فراگیر و ده به معدۀ شرق که فعل هاضمه اش با تن انضمام دهد (دیوان ،ج 1،ص568 )
در همین جهت، شوقی نیز با یادآوری سرعت پایین مصریان در همراهی با کاروان علم جهانی، بر ضرورت تولید علم در داخل کشور اشاره کرده و تأکید میکند تا زمانی که ما تنها به فکر خرید کشتیها و استحکامات نظامی غربیان باشیم، پیشرفت نخواهیم کرد. باید این علوم را در داخل و با تکیه بر تلاش بومی و عزم ملی خود ایجاد کنیم.
نحنُ فی صورة الممالکِ، مالم یصْبِحِ العلمُ و المعلِّمُ مِنّا
لا تنادوالحصونَ و السُّفنَ، وادْعوُا- العلمَ یُنشئْ لکم حصوناً و سُفْنا
إنَّ رکْبَ الحضارةِ اخْترقَ- الأَرضَ، وشقّ السماءَ رِیحاً و مُزْنا
و صَحِبْناه کالغبارِ، فلا- رِجْلاً شدَدْنا، و لا رِکابًا زمَمْنا(دیوان ،ج4،ص 280)
نوع بیان بهار در این باب(مسئله بومی سازی علم)کلیتر از شوقی است. او تنها به ضرورت بومی سازی دانش بهعنوان یک راهبرد اشاره میکند؛ درحالی که شوقی وارد جزئیات شده و نوع علومی را که در آنها نیاز به بومی سازی را احساس میکند، مشخص میکند. بومیسازی، صنایع نظامی و دفاعی، صنعت کشتی سازی از اولویتهای مورد نظر شاعر مصری هستند.
4-1-آموختن علم برای علم
یکی از اصول دیگر که بهار برای دانشآموزی قائل است، شرط آموختن علم برای علم است، این کار به قصد خودنمایی در میان مردم، و خوار کردن دیگران صورت گیرد؛ که اگر انگیزۀ اصلی چنین باشد، فرد از علم واقعی بی بهره مانده و آنچه نیز بهعنوان «دانش» آموخته،به کار نخواهد آمد و در جامعه نیز ارزش و کارایی نخواهد داشت. بهار به چنین فردی میگوید : تو ممکن است با این روش در میان نادانان، دانا به نظر آیی، اما در میان فرزانگان، به نادانی شهره خواهی بود:
گر تو علم از برای آن خواهی که بدان قدر دوستان کاهی
اندر آئی به حلقۀ فضلا بنشینی به صدر عزّ و علا
لب گشائی و گفتن آغازی اصطلاحی دو سه بیان سازی
پیش نادان مثل به دانایی پیش دانا مثل به کانائی[1]
تو به کاری نیایی ای مسکین بهتر از توست مرد سرگین چین(دیوان ،ج2 ،ص 33)
شوقی نیز در رویکردی مشابه، از مخاطب میخواهد، علم را برای خودِعلم، و نه برای خودنمایی و جلوه گری بیهوده در میان مردم بیاموزد:
أُطْلبِ العلمَ لِذاتِ العِلمِ، لا لظهورٍ باطلٍ بین المَلا (دیوان ،ج4،ص 244)
2- سیاست داخلی و خارجی
1-2- حفظ وحدت داخلی
در شعر بهار و شوقی، پیامهای اجتماعی نیز به وفور یافت میشود. به عنوان نمونه، هنگامی که در گرما گرم انقلاب مشروطه، هنگامی که شعلۀ نفاق و تفرقه در جای جای کشور زبانه میکشید و از سوی دیگر، سیاست خارجی نیز با تمام قوا به هرج و مرج داخلی دامن میزد، بهار که تحت تأثیر این اوضاع، سخت اندوهگین و مشوش بود، مسمطی با نام « وطنیه » سرود که در آن کوشید زنگ خطر اوضاع حاکم بر کشور را به صدا در آورد و همگان را نسبت به ضرورت حفظ وحدت داخلی آگاهی دهد:
وزرا باز نهادند زکف کار وطن وکلا مهر نهادند به کام و به دهن
علما شبهه نمودند و فتادند به ظن چیره شد کشور ایران را انبوه فتن
کشور ایران ز انبوه فتن در خطر است
ای وطن خواهان زنهار وطن در خطر است
وطنیاتی با دیدۀ تر می گویم باوجودی که در آن نیست اثر میگویم
تا رسد عمر گرانمایه به سر میگویم بارها گفته ام و بار دگر میگویم
که وطن باز وطن باز وطن در خطر است
ای وطن خواهان، زنهار وطن درخطر است. ( دیوان،ج 1 ،ص 208 )
شوقی نیز یک مصلح اجتماعی و یک سیاستمدار وحدت گراست. دلبستگی او به وطن خود باعث میشود که دربرابر هر عامل داخلی و خارجی که بخواهد استقلال، امنیت، و آزادی سرزمینش را به خطر افکند، آشکارا به مقابله برمیخیزد. او از مردم کشورش میخواهد که دوران تفرقه و دوری از یکدیگر را به کنار نهند؛ و میپرسد مگر مصر زادگاه، زادبوم و پس از مرگ، مکان دفن همۀ ما نیست؟ پس به خاطر همین نقطۀ اشتراک باید چند دستگی و تفرقه را به کنار نهاد.
تعالوا عسی نطویِ الجَفاءَ و عهدَه، و نَنبِذُ أسبابَ الشَّقاقِ نَواحِیا
ألم تَکُ مصرٌ مهدَنا ثم لَحدَنا، وبینَهما کانت لکل ٍّ مَغانیا؟(دیوان ،ج4،ص 326)
پرداختن به حفظ وحدت داخلی بهعنوان یک ضرورت در نوع نگرش هر دو شاعر یکسان است. تفاوت در روش بیان ایشان است، سبک بهار پرداخت مستقیم به موضوع است، درحالی که شوقی در برخی موارد قالب تشبیه و تمثیل را برای القاء پیام خود به مخاطب برمیگزیند.
2-2-روابط خارجی و ترک اختلافهای دینی و مذهبی
بهار ادیب و هنرمندی پروردۀ انقلاب مشروطیت و فرهنگ مردمگرای آن است. عشق به وطن؛ همان عشق بزرگی است که سراسر عمر بهار را میافروزد. او با هدف پیشرفت ایران و خارج شدن این کشور از انزوا و همگام شدن با قافلۀ پیشرفت بشر خواهان ایجاد اتحاد میان ایران و دیگر همسایگانی است که اشتراکات دینی، فرهنگی و جغرافیایی دارند. یکی از این کشورها ترکیه است. بهار خطاب به محمدعلیشاه میگوید:
ملت عثمانی با ما یکی است ما دو جماعت را مبدأ یکی است
ما دو گروهیم ز یک پیرهن نیست میانه سخن از ما و من
روزی بودیم دو طفل صغیر داد به ما مادر اسلام شیر ( دیوان ، ج 2،ص 141)
بهارفراتر از ایران و ترکیه بهدنبال ایجاد وحدت در جهان اسلام است. اختلافهای میان شیعه و سنی را نفی کرده و از همۀ امت اسلام میخواهد مسائل جزئی وفرعی را کنار نهاده و درسایۀ پرداختن به اصل اتحاد به پیشرفت و تعالی دست یازند:
ای کاش، ای کاش!گر اسلامیان رسم دونی را ببرند از میان
ای همگی پیرو دین قدیم ای پسران پدران قدیم!
سنی و شیعه ز که و کیستند؟ در پی آزار هم از چیستند؟
جمله مسلمان و ز یک مذهبند جمله سبق خواندۀ یک مکتبند
دین یک و مقصد یک و مقصود یک ره یک و معبد یک و معبود یک
جمله یکید، ای ز یکی سرزده دامن جهل و دو دلی برزده( دیوان،ج 2،ص 141 و 142 )
احمد شوقی نیز بهخاطر جانبداری شدید از امپراطوری عثمانی، هماره جهان اسلام اعم از ترک و عرب و ... را به وحدت و یکپارچگی تحت لوای امپراطوری عثمانی فرا میخواند. بهعنوان نمونه او که « با سلطان عبدالحمید رابطۀ نزدیکی داشته و نزد او بسیار محبوب بوده است، »(فروخ،1950 :25) بههنگام اعلام قانون اساسی توسط عبدالحمید جهان اسلام را به اتحاد دعوت کرده و میگوید:
أسدی إلینا أمیرُ المومنین یداً جلّتْ، کما جلّ فی الأملاکِ مُسدیها[2]
یا شعبَ عثمانَ من ترک و من عربٍ حیَّاکَ من یبعثُ الموتی و یحییها (دیوان،ج 1 ،ص 214)
تمایل به برقراری ارتباط با دیگر کشورها پیامی است که در شعر هر دو شاعر دارای نمود است، با این تفاوت که بهار بدون تعیین خطمشی، همۀ کشورها را در این اتحاد هم مرتبه و یکسان می داند، حال آنکه شوقی دیگر کشورها را به اجتماع در سایۀ امپرطوری عثمانی فرا میخواند. اختلافات مذهبی در شعر بهار از شوقی پررنگتر است، حال آنکه شوقی بر نزدیکی اقوام تأکید بیشتری دارد.
3- جنگ
1-3- جلوگیری از جنگ افروزی
اصلی وجود دارد که میگوید: شجاع کسی است که از آزار رسانیدن به دیگری بترسد. و ترسو آن است که در جنگ افروزی و به پا کردن شر، بیباک است. بهار با ایمان به این قضیه و بهعنوان کسی که در طول زندگی خود بارها طعم تلخ جنگهای داخلی و خارجی را چشیده، در آخرین روزهای زندگی خود، با کوله باری از خاطرات و تجربیات ناگوار ناشی از جنگ، در قصیدۀ «جغد جنگ» با آرزوی رسیدن به صلح و آرامش، همگان را از برافروختن آتش جنگ برحذر داشته و معتقد است که فرماندۀ همۀ جنگها شیطان است:
الاحذر ز جنگ و جنگبارگی که آهریمن است مقتدای او (دیوان ،ج 1،ص797 )
او در جای دیگر، کلاغ را که نماد شومی و مظهر بدبختی است، راهنمای جنگ میداند و معتقد است، آنان که دنباله رو کلاغ باشند، به کج راهه می روند. او سرنوشت انسانهایی را که در پی جنگ افروزی باشند، خواری و زبونی میداند و معتقد است که باید عطای این پدیدۀ شوم اجتماعی را به لقایش بخشید، چرا که هر دو از هم پلیدتر و نامیمونتر هستند:
بود یقین که زی خراب ره برد کسی که شد غراب رهنمای او
به خویشتن هوان و خواری افکند کسی که در دل افکند هوای او
عطاش را نخواهم و لقاش را که شومتر لقاش از عطای او
لقای او پلید چون عطای وی عطای او کریه چون لقای او (دیوان ،ج 1،ص 798 )
او معتقد است که اکنون افکار عمومی جهان به حدی از بلوغ رسیده است که آدمیان بتوانند« جغد شوم جنگ » را در پای « کبوتر سپید آشتی » سر ببرند و جهان را بهسوی آرامش و صلح جاودان رهنمون شوند:
زهی کبوتر سپید آشتی که دل برد سرود جان فزای او
رسید وقت آنکه جغد جنگ را جدا کنند سر به پیش پای او (دیوان ،ج 1،ص 299 )
در سالهای اوج جنگ جهانی اول، احمد شوقی که از برافروزندگان آتش جنگ، دلخور است، درقصیدۀ «الهلال والصلیب الأَحمران»،با سرزنش این افراد، آنها را سرکشانی میداند که بر مرکب نادانی وکوری سوارند. اینان برای کشورگشایی میجنگند و برای خودشان حق سیادت بر مردم قائلند. ایشان همانانند که زن ها را یتیم کرده و کودکان را به عزای پدران خود مینشانند. شاعر مصری با بیانی عتاب آلود به این افراد میگوید: هر زخمی بهبود یافته، یا به دست فراموشی سپرده میشود، بجز زخمی که در روزگار برتری علم و عقل بر پیکر حقیقت وارد میشود. از چنین زخمی تا روز قیامت و تا آن هنگام که صاحبان حق به استیفای حقوق خود برخیزند، خون خواهد چکید و هماره تازه خواهد بود:
یا أَیُّها الباغونَ رکابَ الجهالةِ و العَمایة
ألباعثون الحربَ حبّاً للتوسُّع فی الولایهْ
ألمدَّعونَ علی الوری حقَّ القیامَةِ والوصایه
ألمُثکِلونَ، المُوتمِونَ- الهادِمونَ بلانهایه
کلُّ الجِراح لها الْتئامٌ- من عزاءٍ أَونِسایه
إِلَّا جراحَ الحقِّ فی عصرِ الحَصافةِ والدّرایه
ستظلُّ دامیةً إِلی یومِ الخصومة و الشکایه (دیوان ، ج 1 ،ص 370 و 371 )
همان طور که مشاهده شد، دعوت به صلح و آشتی و خودداری از خونریزی و جنگ افروزی پیام مشترک هر دو شاعرایرانی و عرب برای انسان بحران زدۀ امروز است؛ با این تفاوت که نگاه بهار، تنها متوجه پیامدهای شوم جنگ در دنیاست، حال آنکه شوقی تصویر اخروی عواقب این پدیدۀ نامبارک را نیز مد نظر دارد.
4-آزادی
1-4- رواج آزادی سیاسی
«بهار آیینۀ عصر خویش است که از پاسخ به نیاز عصر و تقاضای زمانه خاموش ننشسته و از مبارزه برای آزادی و قانون غافل نشده است.» (سپانلو،1369 :270) انقلاب مشروطه جنبش آزادیخواهانهای است که در جهت دستیابی به آزادی سیاسی است. این انقلاب مجموعۀ تلاشهایی به شمار میآید که در دورۀ مظفرالدین شاه و سپس محمدعلی شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد. دستاورد آن نیز،تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران است،که هردو از مظاهر آزادی سیاسی در یک کشور بهشمار می آیند.
« استبداد »نقطۀ مقابل آزادی سیاسی است که در عصر محمدعلیشاه و اوایل مشروطیت و اوج کارشکنیها و اعمال مستبدانۀ این پادشاه ظالم، بیش از هر زمان دیگر فضای اجتماعی و سیاسی ایران را بیمار ساخته بود. بهار با درک این موضوع، نتایج شوم استبداد را به شاه قاجار گوشزد کرده و نابودی او را در صورت ادامۀ روش مذکور پیشبینی میکند. او از محمدعلیشاه میخواهد به جای مقابله با مشروطیت، در راه تحقق آن و در نتیجه باز شدن فضای آزادی سیاسی کشور بکوشد، تا بدین گونه مورد تمجید و ستایش مردم واقع شود:
پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود که از این کار جز ادبار نگردد مشهود
جود کن در ره مشروطه که گردی مسجود (دیوان ، ج 1،ص 127 )
بهار یکی از شاعران آزادی خواهی است که «یادگار یک دوران پرتب و تاب ایراناند و مسئولانه عمل کردهاند» (اسلامی ندوشن،1387: 231) تصنیف «مرغ سحر» که جنبۀ آزادیخواهی سیاسی دارد، از مشهورترین اشعار بهار است که در بحبوحۀ حوادث بعد از سقوط قاجار و روی کار آمدن سلسلۀ پهلوی سروده شده است. اسماعیل نواب صفا، تصنیف مرغ سحر را مربوط به «حوادث دوران محمدعلی شاه و به توپ بستن مجلس شورای ملی و بلاتکلیفی مملکت در لحظات بسیار سخت » میداند (پروین،1385: 176-171) این تصنیف ماهیت فلسفی بسیار عمیقی دارد. شاعر، آدمی را به پرندهای دربند تشبیه کرده که به جور صیاد و ظلم ظالم- که همان حاکمان مستبد عصرند – در قفس زندگی به دور از هرگونه آزادی، گرفتار است. پرنده، همان شاعر (انسان آزادیخواه) است و قفس، جامعۀ عصر مشروطه، و در نهایت، آزادی، آزادی سیاسی و اجتماعی است:
مرغ سحر ناله سرکن داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار این قفس را برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ نغمۀ آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصۀ این خاک توده را پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن (دیوان ،ج 2،ص 564 )
«این شعر لحن انقلابی دارد و بیان آن ساده و غنی است» (آرین پور، ص355). جنبۀ سیاسی و آزادیخواهانۀ آن، بهاندازهای قوی است که تا مدت زمانی طولانی، شاعر آن گمنام بوده و بهار از ترس گرفتاریِ چندین باره به زندان، نام خود را فاش نمیکرده است. این توانایی خارق العادۀ بهار در ریختن مضمون آزادی در قالب چکامههایی از این دست که فقط خاص خود اوست، سبب شده است که دکتر شفیعی کدکنی دراینباره بگوید «بهترین ستایشها از آزادی در آثار بهار وجود دارد.»(شفیعی کدکنی،ص 39،1380).
دکتر خلیل جحا معتقد است: «شوقی در دورۀ اول شاعری خود، چندان با جریان آزادیخواهی همراه نبوده است؛ اما پس از ماجرای تبعید و بازگشت به وطن، وقتی می بیند که ملت مصر، حتی برای آزادی او نیز مبارزه کردهاند، با جریان آزادیخواهی همراه میشود ؛بهگونهای که در اواخر عمر، این ملت مصر و رویاها و آرزوهای او هستند که کانون توجه سرودههای شاعر مصری قرار میگیرند» (خلیل جحا،1999: 45). در همین خصوص، شوقی دوران استقرار آزادی سیاسی را زمانی میداند که در آن حق جلوهگری میکند، کشور آزاد و قانون اساسی از ارزش و احترام برخوردار است. در پرتو این آزادی سیاسی است که کارها بهصورت مشورتی و با استفاده از خرد جمعی اداره میشود وهیچ حاکم و قدرتمندی، به حقوق دیگران تجاوز نمیکند. بیشک سرزمینی که از این سطح از آزادی سیاسی برخوردار باشد، به سرعت قلههای ترقی را درمینوردد و نگاه ویژۀ پروردگار را با خود به همراه خواهد داشت:
ألحقُّ أَبلجُ ، والکِنانةُ حُرَّةٌ ، و العزُّ للدُّستورِ و الإکبارُ
الأمرُ شورَی، لا یَعِیثُ مُسَلَّطٌ فیه، و لا یَطْغَی به جبّارُ
إنّ العنایةَ للبلادِ تخیَّرَتْ، و الخیرُ ما تقضی و ما تختارُ(دیوان ،ج2، ص357)
بهار، نتیجۀ اجتماعیِ آزادی سیاسی در جامعه را محبوب شدن حاکم میداند، حال آنکه شوقی خیر مادی و معنوی هر دو با هم _ را دستاورد برگزیدن این رویکرد میبیند.
2-4- گسترش آزادی مطبوعات
یکی از اقدامهای کابینۀ مستوفی الممالک (وزیر احمدشاه قاجار) در سال 1297، توقیف تمام روزنامههای تهران بود. از جملۀ این مطبوعات،روزنامۀ "نوبهار" بود. ملکالشعرا که از اختناق فضای سیاسی و تعطیلی مطبوعات و سانسور شدید حاکم بر آنها آزرده خاطر است در قصیدهای با عنوان « بث الشکوی » زبان به شکایت گشوده است. او میگوید :به خاطر نبودن آزادی سیاسی و مطبوعاتی، همیشه درحال تبعید هستم و کسی همانند مستوفی الممالک روزنامهام را که زبان گویای من است، تعطیل کرده و مرا وادار به خاموشی کرده است. این خاموشی بهار دستاورد نداشتن وجود آزادی در جامعۀ مطبوعاتی و سیاسی کشور است:
از نقمت دشمنان آزادی گه در ری و گاه در خراسانم
وامروز عمید ملک شاهنشاه بسته است زبان گوهرافشانم (دیوان ،ج 1 ،ص 325 )
او در ادامه از اشتیاق خاص خود به آزادی و رنجهایی که در این مسیر برخود هموار کرده است، سخن میگوید. عمر شاعر در این راه سپری شده و او همیشه امیدوار بوده که به کمک قانون بتواند به آزادی دست یابد؛ امّا نتوانسته است و اوضاع بهگونهای دگرگون شده که دیگر آزادانه نمیتواند در عرصۀ مطبوعات نیز قلم فرسایی کند. با وجود همۀ این ناکامیها، امّا پایان چکامه، برای شاعر و خواننده امید برانگیز است؛ چراکه شاعر تأکید میکند که هیچگاه از رسیدن به آزادی روی نخواهد گردانید تا آن هنگام که به مطلوب خویش در این راه دست یازد:
عمری به هوای وصلت قانون از چرخ برین گذشت افغانم
در عرصۀ گیر و دار آزادی فرسود به تن، درشت خفتانم
تیغ حدثان گسست پیوندم پیکان بلا بسفت ستخوانم
گفتم که مگر به نیروی قانون آزادی را به تخت بنشانم
و امروز چنان شدم که بر کاغذ آزاد نهاد خامه نتوانم
ای آزادی، خجسته آزادی! از وصل تو روی برنگردانم
یا آنکه مرا به نزد خود خوانی
یا آنکه تو را به نزد خود خوانم (دیوان ،ج 1،ص326 )
قلم، ابزار نوشتن است و نوشتن یکی از راههای انعکاس مشکلات و گرفتاریهای هر جامعه بهشمار میآید؛ البته این درصورتی است که این قلم در اختیار اهل آن قرار گرفته و ایشان در مسیر حق و حقیقت باشند؛ از همین روی است که شاعر از پادشاه وقت (محمد رضا پهلوی) میخواهد که با ایجاد آزادی فکر و قلم بر قدرت مملکت بیفزاید، چراکه قلمی که آزادانه بر صفحۀ کاغذ به حرکت در آید، برای تحقق منافع آن سرزمین از شمشیر و خنجر نیز نافذتر و برانتر خواهد بود. این ابیات نشان میدهد که بهار « قدرت فرهنگی » کشور را از« تقویت توان نظامی » آن مفیدتر و لازم تر میداند و پیشرفت فرهنگی یک کشور را زیربنای اصلی پیشرفت نهایی آن سرزمین میشمارد.
ملک را ز آزادی فکر و قلم قوت فزای خامۀ آزاد نافذتر ز نوک خنجر است (دیوان ، ج 1 ،ص 718 )
آزادی قلم، همان چیزی است که باعث ارزش یافتن کار نویسندگان و اندیشمندان بزرگ در طول تاریخ بوده است. همین آزادی نوشتار است که احمد شوقی را به تمجید و ستایش از آثار نویسنده و اندیشمند آزادیخواه و مبارز برجستۀ مصری مصطفی لطفی منظوطی وا میدارد. وی منظوطی را اندیشمندی با قلم و بیان آزاد میداند که نوشتههایش از آغاز تا پایان عمر از جهت تازگی و تأثیرگذاری، همچون خورشید، تابان و اثربخش است:
حُرُّ البیانِ، قدیُمهُ و جدیدُهُ کالشمسِ، جِدَّةً رفعةٍ، و شُعاعِ (دیوان ،ج 3 ،ص 227 )
احمد شوقی، « مطبوعات را مهم ترین راهنمای مردم جهت حرکت در مسیری میداند که با ارزشهای والای اخلاقی نشانهگذاری شده است» (الحر، ص137،1992) معتقد است که هر عصر و روزگاری دارای نشانهای است و نشانۀ روزگار ما، مطبوعات است. مطبوعات، اگر آزاد باشند زبان گویای هر جامعه و جایگاهی برای احقاق حقوق افراد و دشمن انحراف و دوری از حقیقت و عدالت به شمار میآیند.
لکلَّ زمانٍ مضی آیةٌ، وآیةُ هذا الزمانِ الصُحُفْ
لسانُ البلادِ، و نبضُ العبادِ، و کهْفُ الحقوقِ، و حربُ الجنَفْ[3] (دیوان ،ج 1 ،ص 336 )
هر دو شاعر ایرانی و عرب در داشتن دغدغۀ تحقق آزادی مطبوعات در جوامع خود مشترک هستند؛ با این تفاوت که بهار بهخاطر تعطیلی نشریاتی که تأسیس میکرد، از نزدیک و بهصورت ملموس با این پدیده درگیر بود، حال آنکه شوقی، تنها به تبلیغ فضیلت آزادی بیان میپرداخت و بهشکل عملی با پیامدهای نقض آن در جامعه برخوردی نداشت.
5- 4-رعایت حقوق زنان
مبحث حقوق زنان، زیرمجموعۀ حقوق بشراست. علت اینکه حقوق زنان را بهطور خاص، از مجموعۀ کلی حقوق بشر بهطور عام، جدا کردهاند، دلایل تاریخی و فرهنگی است که زنان و دختران را نسبت به مردان از برخورداری از حقوق برابر خود محروم کرده است. شوقی و بهار بهضرورت علم آموزی زنان بهعنوان یکی از این حقوق پرداختهاند:
1-5-4- علم آموزی زنان
یکی از حقوق اولیه و عمدهای که زنان جامعۀ ایران در گذشته از آن محروم بودهاند، حق سوادآموزی و برخورداری از نعمت دانش است. بهار که معتقد است زنان ایرانی از نظر هوش و ادراک چیزی از مردان کمتر ندارند، از آنها میخواهد که به طلب علم برخاسته و خویشتن را هرچه زودتر از بند نادانی برهانند:
دریغا گر تو با این هوش و ادراک به جهل از این فزونتر پاییای زن ( دیوان ج 1، ص 647 )
شاعر عرب نیز که بهخوبی ضرورت فراگیری دانش برای زنان را احساس کرده، این مسئله را یادآوری میکند که زنان، مادران مردان جامعه هستند و اگر زنان افرادی بیسواد و نادان بار بیایند به مردان نیز شیر جهالت و نادانی میخورانند و چنین جامعهای بهطور قطع بهسوی نابودی و فنا در حرکت خواهد بود.
و إذا النساءُ نشأنَ فی أمّیةٍ رَضَعَ الرجالُ جهالةً و خمولا (دیوان ،ج1،ص 311)
شوقی بارها بر ضرورت علم آموزی زنان تأکید میکند، امّا هرگز وارد جزئیات این قضیه نشده است و بهطور دقیق مشخص نمیکند که زنان چه علومی را بیاموزند بهتر است، امّا بهار با شناختی که از نوع زن دارد، بهخوبی دریافته که زنان با توجه به طبیعت خود بیشتر به علوم خیالی و نقلی علاقه دارند تا به مسائل فکری و عقلی که به اندیشه، تفکر و داشتن نیروی استدلال قوی نیاز دارد؛ پس دربارۀ دانش اندوزی زن میگوید:
علمهای خیالی و نقلی دوست دارد نه فکری و عقلی (دیوان ،ج 2 ،ص 121)
2-5-4- آزادی زنان
آزادی یکی از بزرگترین موهبتهای پروردگار و از حقوق مسلم هر انسانی – اعم از زن و مرد – است. از همین روی است که احمد شوقی آزادی را به آسمان و انسانی را که آزادی حق اوست به پرندهای مشتاق آزادی تشبیه میکند و در ادامه نیز بر اصل برابری آزادی زنان و مردان تأکید میکند. «این اقدامات شوقی همزمان با روزگاری است که زنان مصر دارای محدودیتهای فراوان بودند. دیدگاههای او پیرامون آزادی زنان، رعایت حقوق مدنی و سیاسی ایشان، تقدیس نقش همسربودن، مادر بودن، و نوع حمایت او از تحکیم روابط درون خانواده، شباهت زیادی به اندیشههای سوسیالیستی روزگار شاعر دارد (جودت،2007 :3/215).
إنَّ السماءَ جدیرةٌ بالطیر، وهْوَ بها جدیر
هی سَرْجُهُ المشدودُ،- و هْوَ علی أعِنَّتها أَمیرْ
حُرِّیَّةٌ خُلِقَ الإناثُ- لها، کما خُلِقَ الذکور ( دیوان، ج 2،ص 196 )
شاعر پارسی نیز با اشاره به طبیعت زن که ذاتاً موجودی خودپسند، خودنما و خویشتن آراست، به مردان توصیه میکند که اگر میخواهید این ویژگی ذاتی زن برای شما و بنیان خانوادههایتان ایجاد مشکل نکند، باید او را از قفسی که برایش ساختهاید، آزاد کنید، تا بهراحتی در جامعه زندگی کند و در این صورت است که دست از هوا و هوسهای پنهانی خویش بر میدارد و به ثبات و آرامش شخصیت میرسد.
گر نخواهی که خویش بنماید به سر تو، که بیش بنماید
باید آزاد سازیش ز قفس تا فرود آید از هوا و هوس ( دیوان، ج 2 ،ص 212)
او در جایی دیگر تأکید میکند، برای برطرف کردن مشکلاتی که در شخصیت زنان و امور مربوط به ایشان وجود دارد، باید معضلات را بهصورت ریشهای و از پایه و اساس اصلاح کرد و این تغییر بنیادین، در حقیقت، تغییر قوانین است؛ و اگر مقررات و قوانین اجتماعی تغییر کند، کار زنان نیز اصلاح خواهد شد؛ در غیر این صورت تا همیشه نیز زن این چنین باقی میماند و بهعنوان عضو ثابت اجتماع، مشکلات مربوط به خود را نیز بر جامعه تحمیل میکند:
گر قوانین ما همین باشد ابدالدهر زن چنین باشد ( دیوان، ج 2 ،ص 120)
6-فقر
1-6- دعوت به مقابلۀ با فقر
شاعر ایرانی با داشتن نگاه قضا و قدری نسبت به مقولۀ فقر و ثروت مخالف است. از همین روی از زبان «دختری گدا»که سؤالهایی را از پدر فقیر خود میپرسد بر این نوع تفکر میتازد. او با پرسشهایی که بر زبان دختر فقیر جاری میسازد از پدری که سمبل میلیونها انسانی است که همه چیز را از پیش مشخص شده میپندارد و بدینوسیله انگیزه هرگونه تلاش و کوشش را در وجود خود خفه میکنند، سوالهایی اساسی میپرسد. پرسشهای دخترک اینگونه آغاز میشود:
گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد جان پدر بگوی بدانم چرا نداد؟
از پیش ما گذشت خدا و نداد چیز دیشب، که نان نسیه به ما نانوا نداد
جان پدر بگوی بدانم خدا نبود آن شخص خوش لباس که چیزی به ما نداد؟
گر او خدا نبود چرا اعتنا نکرد بر ما و هیچ به طفل گدا نداد؟
دایم به قهوه خانه سماور صدا دهد یکبارهم سماور بابا صدا نداد
از این همه درخت که باشد میان شهر یک شاخه نیز منقل ما را جلا نداد (دیوان ،ج 1،ص
415 و 416)
خواننده بر این انتظار است که پس از سؤالهای فراوانی که هریک میتواند دنیایی از جوابهای طولانی را بهدنبال داشته باشد، پدر دختر به گناه کاهلی و سستی خود اعتراف کرده و بگوید شاید اگر من هم بهقدر کافی برای رفاه خانوادۀ خود تلاش کرده بودم، اکنون ما اینگونه از وضع موجود رنج نمیبردیم؛ اما برخلاف انتظار، پدر در قالب یک پاسخ غیر منطقی و جاهلانه، و شاید از آن روی که هر تکلیفی را از عهدۀ خویش ساقط کند، همه چیز را بر گردن خدا میاندازد. بهار دلیل دور از منطق مرد را دریک بیت خلاصه میکند و میگوید:
گفتش پدر خموش که ایزد به ما و تو در کار خود اجازۀ چون و چرا نداد( دیوان، ج 1،ص 416 )
یکی دیگر از اندیشههای ناصواب که در گذشته و بهویژه در روزگار حیات بهار شایع بوده است اعتقاد به اندیشۀ «هر آن کس که دندان دهد نان دهد » است. بهار زیرپا نهادن این اندیشه را در قالب گفتگو و رفتار با همسر خود بهعنوان سمبلی از زنان ایرانی به نمایش میگذارد. شاعر به آنان یادآوری میکند که این مسئله ربطی به توکل و قضا و قدر و ... ندارد. او شجاعت انکار باورهای مذکور را که به عنوان یک « اصل » در جامعه ریشه دوانیده دارد و به همین خاطر در توصیف زنانی که چنین افکاری دارند، میگوید:
گشته ملزم تا بهرسالی بزاید کودکی وز برای خیل شه فوجی جوان برپا کند
گویم آخر نان این قوم از کجا گردد روان گوید آن کاو داد دندان، نان همو اعطا کند
طرفه اصلی در توکل دارد این خاتون به یاد آن دل و آن زهره کوکاین اصل را حاشا کند(دیوان،ج 1 ،ص 479 )
همان طورکه می بینیم، ردپای سیاست « تنظیم خانواده » که در دهۀ شصت مورد توجه جامعه قرار گرفته است، چند دهۀ قبل در شعر و اندیشۀ بهار بهعنوان یکی از راهکارهای مقابله با فقر، به وضوح به چشم میخورد. این مسئله نشان دهندۀ عمق اندیشه و درک بالای این شاعر بزرگ است که در برخی ابیات، او را در حد یک اندیشمند توانا ارتقا می بخشد.
نگاه بهار به فقر نگاهی بهطور کامل واقع بینانه و تکامل یافته است. او بر کسانی که فقر را به بهانه «خشنودی به رضای خدا» پذیرفتهاند و با همین استدلال تنبلی و بیکاری را پیشۀ خود ساختهاند میشورد و به آنها میگوید فقری که در عین استغنا باشد و تواضعی که صاحب آن در اوج جلال باشد، نیکو و پسندیده است:
فقر و درویشی تباهت میکند در دوعالم روسیاهت میکند[4]
فقر و درویشی در استغنا نکوست با غنا، شو صوفی و درویش دوست
با بزرگی و غنا درویش باش با تواضع پادشاه خویش باش( دیوان، ج 2،ص 241 )
نگاه شوقی به مسئله فقر همچون بهار بسیار جدی و واقع بینانه است. او این حقیقت را با کیاست دریافته که باید خطر پیری و نداری را که در کمین هر انسانی و بهویژه قشر فقیر جامعه است، به ایشان یادآور شده و راههای پیشگیری و مقابله با آن را به ایشان آموخت از همین روی در سخنرانیای که در نشست کارگران داشته، ضمن تشویق به کار و کوشش به ایشان یادآور میشود که روزگار پیری و ناتوانی در انتظار آنهاست.روزی که دستها دچار رعشه و لرزش میشوند و قدرت کارکردن را از آدمی میگیرند. به همین خاطر باید برای پیری و روزگار سختی و ناتوانی و بیماری، پولی جمع کنند تا بتوانند از عهدۀ ادارۀ زندگی خویش برآمده و اجازه ندهند شبح شوم فقر بر روزگارشان سایه افکند:
ترعشُ الأیدی، ومن یَرْعَشْ مَن الصُنَّاعِ خابا
إنّما العاقلُ مَنْ یجعلُ للدّهرِ حسابا
فاذکروا یومَ مَشیبٍ فیهِ تَبکُون الشبابا
إنَّ للسن ِّلهمًّا، حین تعلو،و عذابا
فاجعلوا من مالِکُم للشَّیبِ والضَّف نِصابا
وأذکروا فیِ الصحَّةِ الداءَ إذا ما السُّقمُ نابا
واجمعوا المالَ لیومٍ فیه تَلْقَوْنَ اغتصابا (دیوان ،ج 1، ص 434 )
2-6- امیدبخشی به فقیران
بهار در عین حال که در جایجای اشعار خود، افراد نیازمند جامعه را به تلاش روزافزون در جهت افزایش درآمد و کسب روزی حلال تشویق میکند، معتقد است که اگر شخصی تمام کوشش خود را به کار برد، اما درنهایت باز هیولای فقر دامان زندگی او را رها نکرد، چنین فردی نباید ناامید شده، یا خدای ناکرده به کفران و ناسپاسی روی آورده و یا در دام مفاسد اجتماعی، گرفتار شود، بلکه باید در این فقر و پریشان حالی خویش صبر پیشه کند؛ چرا که همانگونه که روزگار پستی و بلندی دارد، فقر آدمی نیز دائمی و جاوید نیست:
ای که در شدت فقری و پریشانی حال « صبر کن کاین دوسه روزی به سر آید معدود »[5]
شاعر ایرانی که در آغاز زندگانی و نیز در سالهای سختی زندان و تبعید، دوران فقر و شوربختی را با تمام وجود درک کرده و تجربیات تلخ و شیرینی را در این وادی پشت سر نهاده است، به فقیران و محرومان، بشارت میدهد که این دوران سپری خواهد شد، چرا که خود او نیز چنین روزگاری را هم در کتابها خوانده و هم به عینه تجربه کرده و دریافته است که پس از هر سیاهی، سپیدی، و بهدنبال هر سختی ای، آسایش پدیدار میشود:
خواندیم در دفاتر و کردیم امتحان کز بعد هر غمی بود آسایشی نهان
چون شب تمام گردد و روزی شود پدید چون بگذرد بلیه رفاهی شود عیان(دیوان،ج 1، ص 405 )
شاعر مصری نیز با وجود زندگی مرَفه و درباری خود روحی لطیف و حساس دارد. روحی که یارای دیدن ناتوانی فقیران و درماندگی گرسنگان را ندارد. به همین خاطر به تسلای ایشان برخاسته و به آنها امید میدهد که دنیا همواره بر یک حال باقی نمیماند. دنیا آمیختهای از اضداد است: غم و اندوه با هم آمیختهاند. اندوه و اشک نیز تنها از آنِ فقیران نیست، حوادث اندوهبار روزگار که اشک و ناله را بهدنبال دارند، هم در کوخها و ویرانهها وجود دارند و هم در کاخ ها و قصرها خود را نمایان می سازند:
ما هکذا الدّنیا، ولکنْ نُقْلةٌ دمعُ القَریرِ وَ عْبَرةُ المُلتاعِ
لا الفقرُ بالعَبَراتِ خُصَّ، و لا الغنی غِیَرُ الحیاةِ لهنَّ حُکْمُ مَشاع
ما زالَ فی الکوخِ الوضیع بَواعِثٌ منها، و فی القَصْرالرفیع دواعِ( دیوان ،ج 3،ص 228)
3-6- کمک به فقیران بهعنوان عبادت
بهار شاهد گسترش روحیۀ بیرحمی در لایههای عمومی جامعه است و آن را عادتی ناپسند درمیان مردم میبیند به همین دلیل از آنها میخواهد که این عادت ناپسند خود را رها کرده و بر بینوایان مهربان شوند، که این، خود، بهترین عبادت است:
ای توانگر در غم بیچارگان بودن خوشست در جهان بر بینوایان مهربان بودن خوشست
در پی جلب قلوب این و آن بودن خوشست چند بی رحمی، به فکر مردمان بودن خوشست
چندروزی ترک عادت بهتر است این عمل از هر عبادت بهتر است (دیوان ،ج 1، ص 431 )
همانطور که میدانیم خمس و زکاتی که از سوی مردم به حکومت اسلامی پرداخت میشود یکی از منابع کمک به فقیران جامعه است. شوقی نیز پس از بازگشت از تبعید، جامعۀ مصر را دچار قحطی وخشکسالی میبیند. اوضاع بهگونهای است که آب و مواد غذایی جیرهبندی شده است. در چنین شرایطی شاعر به ثروتمندان جامعه یادآور میشود که یکی از احکام واجب خداوند، زکات است. او از آنها میپرسد آیا شما همۀ احکام ظاهری دین را دیدهاید، امّا از وجوب پرداخت زکات خبر ندارید؟ او خیر واقعی را در کسب رضایت خداوند میداند نه تجارت و کسب درآمد بیشتر. پس ثروتمندان جامعۀ مصر هم بهتر است در جهت رضای خداوند و عبادت او به فقیران و ناتوانان اقتصادی کمک کنند.
أکُلٌّ فی کتاب اللّه إلّا زکاةَ المالِ لیستْ فیه بابا؟
ولم أرمثلَ شوقِ الخیرِ کَسْباً، و لا کتجارةِ السوءِ اکتسابا (دیوان ، ج 1،ص469 و 470 )
5- نتیجهگیری
با نگاهی به پیامهای جهانی ملک الشعراء بهار و امیر الشعراء شوقی، و با تأکید و توجه به ابعاد اجتماعی این پیامها میتوان به نتایج زیر دست یافت:
- پیامهای جهانی بهار و شوقی برای انسان معاصر در این محورهای اساسی قابل طبقهبندی است: الف) علم. ب) سیاست داخلی و خارجی. ج) جنگ. د) آزادی. ﮬ) حقوق زنان. و)فقر.
- راهکارهایی که هر دو شاعر برای مشکلات بشر معاصر ارائه میدهند، دارای ویژگی کاربردی و عملیاتیسازی و مطابق با واقعیتهای روز است؛ با این تفاوت که راهحلهای بهار، بیشتر کلی و عمدهگویی است، اما راهکارهای شوقی اغلب عینی، جزئی و ملموس بوده و مخاطب برای بهکارگیری آنها با مشکلات کمتری روبهروست.
- بهار و شوقی تنها در پی آفرینش زیباییهای ادبی نیستند، بلکه تجربیات شخصی و اجتماعی خود را بهصورت راهکارهایی جهان شمول در اختیار مخاطب خود قرار میدهند. فقر،جنگ و فقدان آزادی بیان از مواردی هستند که شاعر ایرانی، با آنها زندگی کرده است؛ از همین روی طرح مسئله از جانب او با شناخت و درک کامل شرایط صورت میگیرد.
- تشویق به آموختن علم بهعنوان یک پیام جهانی در شعر شوقی پررنگتر از بهار است. بهار در کنار تشویق، گاهی نیز به تعریض و نیشخند روی میآورد اما زبان شوقی همواره نرم و ملایم است. بسامد کاربرد این مضمون در دیوان هر دو شاعر بالاست.
- نوع بیان بهار در مسئلۀ بومیسازی علم، کلیتر از شوقی است. شاعر ایرانی بهضرورت بومی سازی دانش بهعنوان یک راهبرد و پیام کلی اشاره میکند؛ اما شوقی وارد جزئیات شده و نوع علومی را که نیاز بیشتری به بومی سازی دارند نیز مشخص میکند.
- برقراری رابطه با دیگر کشورها پیامی جهانی است که در شعر هر دو شاعر وجود دارد. بهار همۀ کشورها را در این اتحاد هم مرتبه میداند، درحالی که شوقی دیگر کشورها را به گردآمدن در سایۀ امپراطوری عثمانی دعوت میکند. تأکید بر از میان برداشتن اختلافهای مذهبی در شعر بهار از شوقی پررنگتر است. شوقی نیز بر نزدیکی اقوام تأکید بیشتری دارد.
- در نگاه هر دو شاعر به معضلات بشری و راهکارهایی که ارائه میدهند، نوعی توجه به بُعد معنوی و ماورائی حقایق و نتایج منفی یا مثبت پدیدهها وجود دارد. این رویکرد اخروی و غیرمادی در پیامهای شوقی پررنگتر از بهار است.
2-کانائی: بی خردی و نادانی
[2] -أسدی إلینا یداً:نعمتی به ما بخشید.(منظور از نعمت در اینجا قانون اساسی و مقصود از امیرالمؤمنین سلطان عبدالحمید است).الأملاک:ملوک و پادشاهان.
[3] - جنف به معنای دوری از حقیقت و عدالت است.
- اشاره به حدیث شریف«الفقر سواد الوجه فی الدارین وکاد الفقرأن یکون کفرا»:عوالی اللآلی 40/1 وسفینة البحار 378/2 )
[5] - ملک الشعرای بهار، این بیت را از غزلیات سعدی تضمین کرده است. او در بخش مواعظ، غزل 26 چنین سروده است:
«ای که در شدت فقری و پریشانی حال صبر کن کاین دو سه روزی به سرآید معدود»