بررسی تطبیقی پیام‌های جهانی در شعر بهار و شوقی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

چکیده

آسیب‌شناسی چالش‌های جهان امروز در کنار عوامل نوظهور سیاسی و اجتماعی، و معرفی راهکار مقابله با آن‌ها، یکی از ویژگی‌های عمدۀ شعر معاصر پارسی و عربی است. واکاوی دقیق ادبیات امروزین ایران و جهان عرب، افق‌های نوینی را در برابر دیدگان مخاطب می‌گشاید. تحلیل گفتمان ملک‌الشعراء بهار و امیر‌الشعراء شوقی به‌عنوان نمایندگان ادبیات مشروطه در ایران و ادبیات نهضت در مصر، ضرورتی است که هدف اصلی مقالۀ حاضر را تشکیل می‌دهد. این پژوهش که به شیوۀ توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی انجام شده است، نشان‌دهندۀ آن است که: الف)آموزه‌های بهار و شوقی جنبۀ جهانی داشته و پیامی نو برای انسان امروزی به‌شمار می‌آید. ب) پیام‌های جهانی بهار و شوقی در محورهای اساسی: علم، سیاست داخلی و خارجی، جنگ، آزادی ، حقوق زنان، و فقر قابل طبقه‌بندی است.

کلیدواژه‌ها


 

مقدمه

برخلاف شعر کهن که در بیشتر مواقع به­دنبال نشان دادن قدرت هنری شاعر، یا نائل ساختن او به اهداف مادی از مسیر ستایش ممدوحان شایسته و گاه ناشایست است، شعر معاصر با درک رسالت اجتماعی و هنری خود، آیینۀ تمام نمای چالش­ها و مشکلات انسان امروز و بازتابی از راهکارهایی است که شاعر از زاویۀ نگاه مخصوص به خود ، ارائه می­دهد. به­همین دلیل است که شاعران معاصر به­ویژه بهار و شوقی در دو ادب پارسی و عربی از ژست خودنمایی هنرمندانه خارج شده و جامۀ ترویج ارزش­های والای انسانی و اخلاقی را بر قامت شعر خویش پوشانده­اند. اشعار اجتماعی بهار و شوقی اغلب برخاسته از باوری درونی با گستره­ای جهان شمول است. دغدغۀ اصلی این دو شاعر در کنار درمان دردهای جامعۀ خود، تعالی جامعۀ انسانی و بیان آرمان­های جاودانه است. بنابراین، آن دسته از اشعار این دو شاعر که منحصر به قومیت­وملیتی ویژه، و محدود به زمان و مکانی مشخص نبوده و کارکردی جهان شمول (cosmology)، یافته است و به­عنوان راهبردهای مشترک برای بشر بحران زدۀ امروز به طور عام، و ایرانیان و مصریان به­طور خاص سروده شده­اند، استخراج و گزینش می­شود و پس از بیان سؤال­های اصلی و توضیح پیشینۀ پژوهش و معرفی کوتاه دو شاعر، آن­ها را مورد سنجش و تحلیل قرار خواهیم داد.

1-1 سؤال­های اصلی

- پیام­های جهانی بهار و شوقی برای انسان معاصر کدام است؟

- تناظر کاربردی آموزه­های این دو شاعر با نیازهای انسان امروزین در چه سطحی از واقعیت جامعه قرار دارد؟

 2 - پیشینه و ضرورت پژوهش

پیرامون اشعار ملک­الشعرای بهار و احمد شوقی تاکنون پژوهش­هایی صورت گرفته، اما  هیچ یک پیام­های جهانی این دو شاعر را مورد بررسی قرار نداده است. البته موضوع پیام­های جهانی  در شعر تعدادی از شاعران فارسی مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفته که برخی از آن­ها به قرار ذیل است:

در مقاله پیام­های جهانی مولوی برای انسان امروز (قبادی، حسینعلی، گرجی، مصطفی، 1378) بحران­های زندگی انسان معاصر مثل شکاکیت، بیگانگی و تنهایی، بی­معنایی، مصرف­زدگی؛ و راهکارهای مولوی برای مقابله با آن­ها مطرح شده است.

پژوهش"پیام­های جهانی عطاربرای مشکلات فکری انسان معاصر". (قبادی، حسینعلی، طاهری،...1390)، غفلت از ساحت­های متعالی انسانی، بی­توجهی به معنویت، ترس و ناامنی، و فردگرایی افراطی را مشکلات انسان امروز می­داند و مواردی همچون خودشناسی، خداشناسی و وحدت­گرایی، ایمان و آرامش درونی در کنار پذیرش تفاوت نگاه و تمایل به چندآوایی را راهبردهای کاربردی عطار برای گشایش این امور می­داند.

در مقاله پیام­های جهانی شاعران معاصر؛ نیما یوشیج، قیصر امین پور(ایشانی، 1392) نیز نگارنده، پیام­های اخلاقی قابل تعمیم به کل جهانیان همچون: ارزشمندی بشر، همدردی با فقیران،آزادی، دعوت به یاری مظلومان و ...را در شعر دو شاعر برجستۀ معاصر مورد تحلیل و سنجش قرار داده است.

از آن جا که "قبادی و دیگران"باور دارند که «معماران سترگ جوامع انسانی، بنای هستی بشر را با ادبیات و هنر استوار کرده­اند» (قبادی،1390: 89) و نیز به سبب آنکه  پژوهش­های یادشده، تنها به انعکاس و تحلیل پیام­های جهانی شاعران ایرانی پرداخته­اند، بازنمایاندن این موضوع در اشعار شاعران دیگر کشورها (به­ویژه کشورهای عربی که بین ما و ایشان اشتراک­های فراوانی وجود دارد) و سنجش و تطبیق آن با اندیشه و شعر شاعران ایرانی، ضرورتی انکارناپذیر به­نظر می­رسد.

مروری بر زندگی و آثار بهار

ملک الشعرای بهار درسال 1304 به­دنیا آمد. تولد او در دهۀ آخر حکومت ناصرالدین شاه قاجار ـ درست زمانی که ایران تحت نفوذ مستقیم روس و انگلیس، اسف بارترین روزهای تاریخ خویش را سپری می­کرد، رخ داد (نیکو همت،1361: 8). «دیوان بهار متنوع­ترین دیوان ادب پارسی درعصرمشروطه است»(حاکمی،1380: 80) وطنیات، وصف طبیعت، مدح، طنز، مرثیه­های مذهبی، مسائل سیاسی و... ازحوزه­های شعری اوست. آشنایی بهار با زبان عربی به دوران کودکی او بازمی­گردد؛ «نشانه­های این آشنایی در اشارات او به اشعار عرب و استفاده از امثال عربی،آشکار است»(سبزیان پور، 75:1386). علامه دهخدا بر این اعتقاد است که« ایران پس از حافظ شاعری به بزرگی ملک الشعراءِ بهار به­خود ندیده است».استاد فروزانفر نیز بهار را چنین می­ستاید: «بهار شاعری است قریب، هفتصدسال مانند او در ایران پدید نیامده است» (حائری،1375 :2/198). دکتر زرین­کوب پیرامون درونمایه­های اصلی شعر بهار می­گوید: «بهار در همان قالبهای شناخته شدۀ شعرفارسی، مفاهیمی نو همچون وطن، آزادی، دموکراسی، مساوات، عدالت وحقوق زن را مطرح می­سازد و ­در شعر فارسی فضایی نو با­ دیدگاهی جدید پدیدمی­آورد که تا روزگار او مانندش دیده نشده بود» (زرین کوب،1355 :315).او با سنت وتجدد تعاملی معتدل دارد و«از سه فضیلت بزرگ گویندگی، نویسندگی وسخنوری به حد اعلی و کافی بهره­مند است»( همایی،1387 :335).به قول استاد شفیعی کدکنی، او«بارورترین استعدادی بود که درشعر کلاسیک فارسی- به روزگار ما– چهره نمود»( شفیعی کدکنی،1378 :79).

گذری بر زندگی وآثار شوقی

شوقی در سال 1968به­دنیا آمد. تولد او هم­زمان با حکومت خدیوی اسماعیل بود(مندور،1970: 37). این شاعر دارای شخصیتی چندوجهی و متغیر است. همین مسئله از او شخصیتی عجیب ومتضاد، و نیزآشفته وسرگردان ساخته است. «شاعری که کمتر اتفاق می­افتد گرایش­ها و اعمالش به یک جانب سمت­ گیری کرده باشد و شخصیت دوگانه­اش هم در جاده­های ادب حیران و سرگردان است و هم در جاده­های سیاست» (الفاخوری،1987/1378 : 692 و691).شوقی دراین­باره­ می­گوید«شوقی در قصر،گاه با انگلیس بود،گاه با مردم وگاه با منصب طلبان» (ضیف،1975: 28).طه حسین بر این باور است که بخش اول زندگی شوقی، متعلق به خود اوست. او در این مرحله، شاعر لذت خود بوده است در بخش دوم، شاعر موظف امیر و دربار است و در بخش سوم، شاعر هنر و مردم(حسین ،1933 :96). با پذیرفتن این نگاه شاید بتوان برخی تناقض­های موجود در شعر او را تفسیرکرد. بسیاری، ازجمله؛ عقاد معتقد بودند، احمد شوقی شایستگی رسیدن به­عنوان امیرالشعرایی را نداشته چراکه به­زعم ایشان شعر او، مصنوع و متکلف و عاری از خیال و عاطفه است و چیزی فراتر از دیگر شاعران ندارد(العقاد،1950 : 86).برخلاف نظر این افراد، باید گفت درک سیاسی شوقی، در سطحی فراتر از دیگر شاعران هم­عصر خویش قرار دارد. او مورخ زمان خود و نیز سیاستمداری است که هماره در شیپور یکپارچگی جهان اسلام می­دمد. بهترین گواه این ادعا کتاب دول العرب و عظماء الاسلام اوست. به قول حناالفاخوری «شوقی اگر شاعر همۀ جهان نیست شاعر مشرق زمین است. او ­بزرگ­ترین ارکان نهضتی است که شعر عربی را بسوی ارزش­های جاودانه سوق داده است»( الفاخوری، 1987/1378 : 726).

 پیام­های جهانی در شعر بهار و شوقی

ملک الشعرای بهار و احمد شوقی به عنوان دو شاعر متعهد که برای شعر خود رسالتی فراتر از مداحی و تکسب قائل هستند، در اشعار خود پیام­های اخلاقی آشکار و نهان فراوانی را به­عنوان یک کالای فکری و متناسب با نیاز جامعه به خوانندگان خود ارسال می­کنند. در این میان، مقالۀ حاضر، اشعاری را که رنگ و بوی اجتماعی داشته و راهبردهایی جهان شمول را در برمی­گیرد مورد بررسی قرار می­دهد. پیام­های این اشعار در محورهای ذیل قابل طبقه­بندی است:

1-   علم

1-1- تشویق به علم آموزی

تشویق به آموختن دانش مضمونی است که در پایان بسیاری از اشعار اجتماعی و حتی سیاسی هر دو شاعر به آن پرداخته شده است. بهار به خوبی می­داند که گاهی برای تحریک افراد  به انجام یک کار، باید پیامدهای منفی حاصل از انجام ندادن آن عمل را برای ایشان برمی­شمرد تا به­صورت عاملی انگیزاننده جهت تحقق آن امر عمل کند. او با استفاده از همین تکنیک، و با هدف تشویق مخاطب ایرانی به فراگیری علم به او می­گوید: اگر به جستجوی دانش نپرداختی، آماده باش که به­زودی نگون بختی در جستجوی تو برخواهد آمد:

گر به گیتی علم و دانش را نجستی رنگ رنگ        تیره بختی را به گیتی رنگ رنگ آماده شو(دیوان ،ج1،ص 666)

او در جایی دیگر و در تأکید همین مطلب، مقام علم را بالاترین رتبه در جهان هستی معرفی می­کند، که چیزی از آن بالاتر وجود ندارد:

گر رتبت والا طلبی علم طلب کن                         کز علم برون زیر فلک مرتبتی نیست(دیوان ،ج2،ص 434)

شوقی نیز همچون بهار برای علم ارزش فراوانی قائل است، «او خود از آغاز جوانی نسبت به مطالعه حرص شدیدی داشت به­گونه­ای که در کنار عربی زبان­ها، فرانسه و ترکی را در حد تسلط آموخت»( المقالح،1984 :14).شاعر عرب درخصوص همین ویژگی فطری خود از خواننده می­خواهد تمام تلاش خویش را جهت آموزش علم صحیح و ادب سلیم  به عمل آورد.

أَحِزِاجتهادَک فی جَنی                الثَّمراتِ للنَّشَإِ النهیمِ

من روضةِ العِلمِ الصحیحِ،            و ربوةِ الأَدبِ السلیمَ

شاعر همگام با ستایش علم، تأکید می­کند که علم از دیرباز اساس افتخارات و زیربنای اصلی سرزمین­ها بوده است و انسان­ها توانسته­اند به­وسیلۀ آن یوغ خواری و زبونی را بشکنند و از سلطۀ ظالمان رهایی یابند:

والعلمُ بنَّاءُ المآثرِ              والممالکِ منْ قدیمِ

کسروا به نیر  الهوانِ         و حطَّموا ذُلَّ الشکیم (دیوان، ج 1 ،ص334 و 335)

او در جایی دیگر با گرامی داشتن علم و دانش، آن را باعث انسجام و یکپارچگی دانسته و معتقد است که دانش، نژادها، قبایل و ملیت­های گوناگون را در کنار هم گرد می­آورد؛ شاعر، هیچ سپاهی را یکپارچه­تر و مستحکم­تر از لشکر دانش نمی­شناسد:

یسیرُ تحتَ لواءِ العلمِ مؤتلفاً،              ولن تری کجنودِ العلمٍ إخوانا

العمُ یجمعُ فی جنسٍ، وفی وطنٍ         شتَّی القبائلِ أجناساً و أَوطانا ( دیوان، ج 1 ،ص483 )

احمد شوقی ضمن ارج نهادن به علم در جایی دیگر یادآور می­شود که" همۀ خیرها و نیکویی­ها " در طلب علم جمع شده است. او علم را بالاترین نعمت­ها دانسته و معتقد است که نادانان همچون چارپایانند.

أیُّها الطالبُ لِلعلمِ اسْتمعْ            خیرُما فی طلب العلمُ جمعْ

هو إِنْ أُوتِیتَهُ أَسْنَی النّعَمْ            هل تَری الجُهّالَ إلا کالنَّعَم ؟ (دیوان ،ج 4 ،ص 244 ).

تشویق به آموختن دانش،- به هر انگیزه­ای که باشد- در شعر شوقی پر رنگ­تر از بهار است. شوقی در بیشتر موارد با بیان کاستی­ها و ایرادهای موجود در جامعۀ خود به تشویق هم­وطنان خویش جهت علم آموزی می­پردازد. حال آنکه زبان او کمتر رنگ تعریض و کنایه به خود گرفته است. امّا بهار در کنار این تشویق­ها و تحریک­ها، گه­گاه به تعریض و نیشخند تمایل می­یابد. به­هرحال، این مضمون در دیوان هردو شاعر فراوان یافت می­شود.

2-1- همگانی شدن علم

یکی از اصول اولیۀ علم آموزی، همگانی شدن آن در جوامع است. بهار که از گسترش نسبی دانش در جامعه تاحدی خرسند است، به مقایسۀ وضعیت علم و فرهنگ در گذشته و امروز ایران می پردازد. آنچه بهار به تصویر می­کشد نویدبخش افقی روشن و امید بخش برای آیندۀ ایران است:

 یکروز بود علم نهالی ضعیف و زار            امروز آن نهال درختی تناور است

یکروز بود دانش و فرهنگ بی بها             امروز دانش از همه چیزی گران­تر است(دیوان ،ج 1،ص 695 )

شاعر ضمن اشاره به کمبود مراکز آموزشی و علمی، از گسترش آن­ها حتی در روستاها خوشحال است. رضایت بهار آنگاه مضاعف شده که تحصیل از انحصار مردان خارج شد و زنان و دختران نیز حق دانش اندوزی یافته­اند. جامعۀ ایرانی از حالت خرافی و جهالت گونۀ خویش خارج شده و علوم حسی و تجربی، جای وهم و نقل را گرفته است:

یک روز بود چند دبستان به چند شهر           امروز قریه و شهر، به تحصیل همسر است

یک روز کسب علم و ادب عار دخت بود        امروز کسب علم و ادب، فخر دختر است

یک روز علمِ باور  ما  بود نقل و  وهم               امروز آزمودۀ محسوس باور است (دیوان ، ج 1 ،ص 695 )

شوقی نیز در قصیدۀ « الجامعة المصریة » به مدح ملک فؤاد اول پرداخته و  او را به خاطر تلاش برای گسترش دانش و همگانی شدن علم در سراسر کشور می­ستاید. شاعر با اشاره به گسترش علم در  شهر و روستاهای  مصر، به همگانی شدن دانشگاه در این کشور اشاره می­کند و می­گوید همۀ جوانان مصر درحال نوشیدن از این آبشخور گوارا هستند .

فی کلُّ عاصمةٍ، و کلَّ مدنیة،            شُبّانُ مِصْرَ علی المناهلِ حامُوا (دیوان ، ج 4،ص 270 و 271 ) 

3-1- بومی­سازی علم 

یکی دیگر از نکات مورد  توجه بهار نسبت به آموختن دانش، «بومی سازی علم » و توجه ویژه به علوم داخلی و ملی است. او معتقد است که ایرانیان باید علم را از جهان غرب بیاموزند، و در مرحلۀ بعد آن را با واقعیات جامعۀ خویش انطباق دهند. در این مرحله است که علم، در جامعه قابلیت اجرایی خواهد یافت:

ز غرب علم فراگیر و ده به معدۀ شرق            که فعل هاضمه اش با تن انضمام دهد (دیوان ،ج 1،ص568 )

در همین جهت، شوقی نیز با یادآوری سرعت پایین مصریان در همراهی با کاروان علم جهانی، بر ضرورت تولید علم در داخل کشور اشاره کرده و تأکید می­کند تا زمانی که ما تنها به فکر خرید کشتی­ها و استحکامات نظامی غربیان باشیم، پیشرفت نخواهیم کرد. باید این علوم  را در داخل و با تکیه بر تلاش بومی و عزم ملی خود ایجاد کنیم.

نحنُ فی صورة الممالکِ، مالم                  یصْبِحِ العلمُ و المعلِّمُ مِنّا

لا تنادوالحصونَ و السُّفنَ، وادْعوُا-            العلمَ یُنشئْ لکم حصوناً و سُفْنا

إنَّ رکْبَ الحضارةِ اخْترقَ-                       الأَرضَ، وشقّ السماءَ رِیحاً و مُزْنا

و صَحِبْناه کالغبارِ، فلا-                         رِجْلاً شدَدْنا، و لا رِکابًا زمَمْنا(دیوان ،ج4،ص 280)

نوع بیان بهار در این باب(مسئله بومی سازی علم)کلی­تر از شوقی است. او تنها به ضرورت بومی سازی دانش به­عنوان یک راهبرد اشاره می­کند؛ درحالی که شوقی وارد جزئیات شده و نوع علومی را که در آن­ها نیاز به بومی سازی را احساس می­کند، مشخص می­کند. بومی­سازی، صنایع نظامی و دفاعی،  صنعت کشتی سازی از اولویت­های مورد نظر شاعر مصری هستند.

 4-1-آموختن علم برای علم

یکی از اصول دیگر که بهار  برای دانش­آموزی قائل است، شرط آموختن علم برای علم است، این کار به قصد خودنمایی در میان مردم، و خوار کردن دیگران صورت گیرد؛ که اگر انگیزۀ اصلی چنین باشد، فرد از علم واقعی بی بهره مانده و آنچه نیز به­عنوان «دانش» آموخته،به کار نخواهد آمد و در جامعه نیز ارزش و کارایی نخواهد داشت. بهار به چنین فردی می­گوید : تو ممکن است با این روش در میان نادانان، دانا به نظر آیی، اما در میان فرزانگان، به نادانی شهره خواهی بود:

گر تو علم از برای آن خواهی       که بدان قدر دوستان کاهی

اندر آئی به حلقۀ فضلا                      بنشینی به صدر عزّ و علا

لب گشائی و گفتن آغازی        اصطلاحی دو سه بیان سازی

پیش نادان مثل به دانایی                    پیش دانا مثل به کانائی[1]

تو به کاری نیایی ای مسکین            بهتر از توست مرد سرگین چین(دیوان ،ج2 ،ص 33)

شوقی نیز در رویکردی مشابه، از مخاطب می­خواهد، علم را برای خودِعلم، و نه برای خودنمایی و جلوه گری بیهوده در میان مردم بیاموزد:

أُطْلبِ العلمَ لِذاتِ العِلمِ، لا       لظهورٍ باطلٍ بین المَلا (دیوان ،ج4،ص 244) 

2-   سیاست داخلی و خارجی          

         1-2- حفظ وحدت داخلی

در شعر بهار و شوقی، پیام­های اجتماعی نیز به وفور یافت می­شود. به عنوان نمونه، هنگامی که در گرما گرم انقلاب مشروطه، هنگامی که شعلۀ نفاق و تفرقه در جای جای کشور زبانه می­کشید و از سوی دیگر، سیاست خارجی نیز با تمام قوا به هرج و مرج داخلی دامن می­زد، بهار که تحت تأثیر این اوضاع، سخت اندوهگین و مشوش بود، مسمطی با نام « وطنیه » سرود که در آن کوشید زنگ خطر اوضاع حاکم بر کشور را به صدا در آورد و همگان را نسبت به ضرورت حفظ وحدت داخلی  آگاهی دهد:

وزرا باز نهادند زکف کار وطن                       وکلا مهر نهادند به کام و به دهن

علما شبهه نمودند و فتادند به ظن                    چیره شد کشور ایران را انبوه فتن

                                کشور ایران ز انبوه فتن در خطر است

                                ای وطن خواهان زنهار وطن در خطر است

وطنیاتی با دیدۀ تر می ­گویم                            باوجودی که در آن نیست اثر می­گویم

تا رسد عمر گرانمایه به سر می­گویم                بارها گفته ام و بار دگر می­گویم

                           که وطن باز وطن باز وطن در خطر است

                           ای وطن خواهان، زنهار وطن درخطر است. ( دیوان،ج 1 ،ص 208 )

شوقی نیز  یک مصلح اجتماعی و یک سیاستمدار وحدت گراست. دلبستگی او به وطن خود باعث می­شود که دربرابر هر عامل داخلی و خارجی که بخواهد استقلال، امنیت، و آزادی سرزمینش را به خطر افکند، آشکارا به مقابله برمی­خیزد. او از مردم کشورش می­خواهد که دوران تفرقه و دوری از یکدیگر را به کنار نهند؛ و می­پرسد مگر مصر زادگاه، زادبوم و پس از مرگ، مکان دفن همۀ ما نیست؟ پس به خاطر همین نقطۀ اشتراک باید چند دستگی و تفرقه را به کنار نهاد.

تعالوا عسی نطویِ الجَفاءَ و عهدَه،              و نَنبِذُ أسبابَ الشَّقاقِ نَواحِیا

ألم تَکُ مصرٌ مهدَنا ثم لَحدَنا،                      وبینَهما کانت لکل ٍّ مَغانیا؟(دیوان ،ج4،ص 326)

پرداختن به حفظ وحدت داخلی به­عنوان یک ضرورت در نوع نگرش هر دو شاعر یکسان است. تفاوت در روش بیان ایشان است، سبک بهار پرداخت مستقیم به موضوع است، درحالی که شوقی  در برخی موارد قالب تشبیه و تمثیل را برای القاء پیام خود به مخاطب بر­می­گزیند.

 2-2-روابط خارجی و ترک اختلاف­های دینی و مذهبی

بهار ادیب و هنرمندی پروردۀ انقلاب مشروطیت و فرهنگ مردم­گرای آن است. عشق به وطن؛ همان عشق بزرگی است که سراسر عمر بهار را می­افروزد. او با هدف پیشرفت ایران و خارج شدن این کشور  از انزوا و همگام شدن با قافلۀ پیشرفت بشر خواهان ایجاد اتحاد میان ایران و دیگر همسایگانی است که اشتراکات دینی، فرهنگی و جغرافیایی دارند. یکی از این کشورها ترکیه است. بهار خطاب به محمدعلیشاه می­گوید:

ملت عثمانی با ما یکی است            ما دو جماعت  را مبدأ یکی است

ما دو گروهیم ز یک پیرهن             نیست میانه سخن از ما و من

روزی بودیم دو طفل صغیر              داد به ما مادر اسلام شیر ( دیوان ، ج 2،ص 141)

بهارفراتر از ایران و ترکیه به­دنبال ایجاد وحدت در جهان اسلام است. اختلاف­های میان شیعه و سنی را نفی کرده و از همۀ امت اسلام می­خواهد مسائل جزئی وفرعی را کنار نهاده و درسایۀ پرداختن به اصل اتحاد به پیشرفت و تعالی دست یازند:

ای کاش، ای کاش!گر اسلامیان                     رسم دونی را ببرند از میان

ای همگی پیرو دین قدیم                               ای پسران پدران قدیم!

سنی و شیعه ز که و کیستند؟                          در پی آزار هم از چیستند؟

جمله مسلمان و ز یک مذهبند                        جمله سبق خواندۀ یک مکتبند

دین یک و مقصد یک و مقصود یک                ره یک و معبد یک و معبود یک

جمله یکید، ای ز یکی سرزده                        دامن جهل و دو دلی برزده( دیوان،ج 2،ص 141 و 142 )

احمد شوقی  نیز به­خاطر جانبداری شدید از امپراطوری عثمانی، هماره جهان اسلام اعم از ترک و عرب و ... را به وحدت و یکپارچگی تحت لوای امپراطوری عثمانی فرا می­خواند. به­عنوان نمونه او که « با سلطان عبدالحمید رابطۀ نزدیکی داشته و نزد او بسیار محبوب بوده است، »(فروخ،1950 :25) به­هنگام اعلام قانون اساسی توسط عبدالحمید جهان اسلام را به اتحاد دعوت کرده  و می­گوید:

أسدی إلینا أمیرُ المومنین یداً                                      جلّتْ، کما جلّ فی الأملاکِ مُسدیها[2]

یا شعبَ عثمانَ من ترک و من عربٍ                           حیَّاکَ من یبعثُ الموتی و یحییها (دیوان،ج 1 ،ص 214)

تمایل به برقراری ارتباط با دیگر کشورها پیامی است که در شعر هر دو شاعر دارای نمود است، با این تفاوت که بهار بدون تعیین خط­مشی، همۀ کشورها را در این اتحاد هم مرتبه و یکسان می داند، حال آنکه شوقی دیگر کشورها را به اجتماع در سایۀ امپرطوری عثمانی فرا می­خواند. اختلافات مذهبی در شعر بهار از شوقی پررنگ­تر است، حال آنکه شوقی بر نزدیکی اقوام تأکید بیشتری دارد.

3-   جنگ

1-3- جلوگیری از جنگ افروزی

اصلی وجود دارد که می­گوید: شجاع کسی است که از آزار رسانیدن به دیگری بترسد. و ترسو آن است که در جنگ افروزی و به پا کردن شر، بی­باک است. بهار با ایمان به این قضیه و به­عنوان کسی که در طول زندگی خود  بارها طعم تلخ جنگ­های داخلی و خارجی را چشیده، در آخرین روزهای زندگی خود، با کوله باری از خاطرات و تجربیات ناگوار ناشی از جنگ، در قصیدۀ «جغد جنگ» با آرزوی رسیدن به صلح و آرامش، همگان را از برافروختن آتش جنگ برحذر داشته و معتقد است که فرماندۀ  همۀ جنگ­ها شیطان است:

الاحذر ز جنگ و جنگبارگی       که آهریمن است مقتدای او (دیوان ،ج 1،ص797 )

او در جای دیگر، کلاغ را که نماد شومی و مظهر بدبختی است، راهنمای جنگ می­داند و معتقد است، آنان که دنباله رو کلاغ باشند، به کج راهه می روند. او سرنوشت انسان­هایی را که در پی جنگ افروزی باشند، خواری و زبونی می­داند و معتقد است که باید عطای این پدیدۀ شوم اجتماعی را به لقایش بخشید، چرا که هر دو از هم پلیدتر و نامیمون­تر هستند:

بود یقین که زی خراب ره برد                 کسی که شد غراب رهنمای او

به خویشتن هوان و خواری افکند             کسی که در دل افکند هوای او

عطاش را نخواهم و لقاش را                    که شومتر لقاش از عطای او

لقای او پلید چون عطای وی                   عطای او کریه چون لقای او (دیوان ،ج 1،ص 798 )

او معتقد است که اکنون افکار عمومی جهان به حدی از بلوغ رسیده است که آدمیان  بتوانند« جغد شوم جنگ » را در پای « کبوتر سپید آشتی » سر ببرند و جهان را به­سوی آرامش و صلح جاودان رهنمون شوند:

زهی کبوتر سپید آشتی                       که دل برد سرود جان فزای او

رسید وقت آنکه جغد جنگ را             جدا کنند سر به پیش پای او (دیوان ،ج 1،ص 299 )

در سال­های اوج جنگ جهانی اول، احمد شوقی که از برافروزندگان آتش جنگ، دلخور است، درقصیدۀ «الهلال والصلیب الأَحمران»،با سرزنش این افراد، آن­ها را سرکشانی می­داند که بر مرکب نادانی وکوری سوارند. اینان برای کشورگشایی می­جنگند و برای خودشان حق سیادت بر مردم قائلند. ایشان همانانند که زن ها را یتیم کرده و کودکان را به عزای پدران خود می­نشانند. شاعر مصری  با بیانی عتاب آلود به این افراد می­گوید: هر زخمی بهبود یافته، یا به دست فراموشی سپرده می­شود، بجز زخمی که در روزگار برتری علم و عقل بر پیکر حقیقت وارد می­شود. از چنین زخمی تا روز قیامت و تا آن هنگام که صاحبان حق به استیفای حقوق خود برخیزند، خون خواهد چکید و هماره تازه خواهد بود:

یا أَیُّها الباغونَ                           رکابَ الجهالةِ و العَمایة

ألباعثون الحربَ حبّاً                   للتوسُّع فی الولایهْ

ألمدَّعونَ علی الوری                     حقَّ القیامَةِ والوصایه

ألمُثکِلونَ، المُوتمِونَ-                  الهادِمونَ بلانهایه

کلُّ الجِراح لها الْتئامٌ-                 من عزاءٍ أَونِسایه

إِلَّا جراحَ الحقِّ فی                        عصرِ الحَصافةِ والدّرایه

ستظلُّ دامیةً إِلی                          یومِ الخصومة و الشکایه (دیوان ، ج 1 ،ص 370 و 371 )

همان طور که مشاهده شد، دعوت به صلح و آشتی و خودداری از خون­ریزی و جنگ افروزی پیام مشترک هر دو شاعرایرانی و عرب برای انسان بحران زدۀ امروز است؛ با این تفاوت که نگاه بهار، تنها متوجه پیامدهای شوم جنگ در دنیاست، حال آنکه شوقی تصویر اخروی عواقب این پدیدۀ نامبارک را نیز مد نظر دارد.

4-آزادی

1-4- رواج  آزادی سیاسی

«بهار آیینۀ عصر خویش است که از پاسخ به نیاز عصر و تقاضای زمانه خاموش ننشسته و از مبارزه برای آزادی و قانون غافل نشده است.» (سپانلو،1369 :270) انقلاب مشروطه جنبش آزادیخواهانه­ای است که در جهت دستیابی به آزادی سیاسی است. این انقلاب مجموعۀ تلاش­هایی به شمار می­آید که در دورۀ مظفرالدین شاه و سپس محمدعلی شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد. دستاورد آن نیز،تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران است،که هردو از مظاهر آزادی سیاسی در یک کشور به­شمار می آیند.

« استبداد »نقطۀ مقابل آزادی سیاسی است  که در عصر محمدعلیشاه و  اوایل مشروطیت و اوج کارشکنی­ها و اعمال مستبدانۀ این پادشاه ظالم، بیش از هر زمان دیگر فضای اجتماعی و سیاسی ایران را بیمار ساخته بود. بهار با درک این موضوع، نتایج شوم استبداد را به شاه قاجار گوشزد کرده و نابودی او را در صورت ادامۀ روش مذکور پیش­بینی می­کند. او از محمدعلیشاه می­خواهد به جای مقابله با مشروطیت، در راه تحقق آن و در نتیجه باز شدن فضای آزادی سیاسی  کشور بکوشد، تا بدین گونه مورد تمجید و ستایش مردم واقع شود:

 پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود                    که از این کار جز ادبار نگردد مشهود

                         جود کن در ره مشروطه که گردی مسجود (دیوان ، ج 1،ص 127 )

بهار یکی از شاعران آزادی خواهی است که «یادگار یک دوران پرتب و تاب ایران­اند و مسئولانه عمل کرده­اند» (اسلامی ندوشن،1387: 231) تصنیف «مرغ سحر» که جنبۀ آزادیخواهی سیاسی دارد، از مشهورترین اشعار بهار است که در بحبوحۀ حوادث بعد از سقوط قاجار و روی کار آمدن سلسلۀ پهلوی سروده شده است. اسماعیل نواب صفا، تصنیف مرغ سحر را مربوط به «حوادث دوران محمدعلی شاه و به توپ بستن مجلس شورای ملی و بلاتکلیفی مملکت در لحظات بسیار سخت » می­داند (پروین،1385: 176-171) این تصنیف ماهیت فلسفی بسیار عمیقی دارد. شاعر، آدمی را به پرنده­ای دربند تشبیه کرده که به جور صیاد و ظلم ظالم- که همان حاکمان مستبد عصرند – در قفس زندگی به دور از هر­گونه آزادی، گرفتار است. پرنده، همان شاعر (انسان آزادیخواه) است و قفس، جامعۀ عصر مشروطه، و در نهایت، آزادی، آزادی سیاسی و اجتماعی است:

مرغ سحر ناله سرکن                            داغ مرا تازه تر کن

زآه شرر بار این قفس را                        برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ                  نغمۀ آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصۀ این خاک توده را           پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد                           آشیانم داده بر باد

ای خدا ای فلک ای طبیعت                شام تاریک ما را سحر کن (دیوان ،ج 2،ص 564 )

«این شعر لحن انقلابی دارد و بیان آن ساده و غنی است» (آرین پور، ص355). جنبۀ سیاسی و آزادیخواهانۀ آن، به­اندازه­ای قوی است که تا مدت زمانی طولانی، شاعر آن گمنام بوده و بهار از ترس گرفتاریِ چندین باره به زندان، نام خود را فاش نمی­کرده است. این توانایی خارق العادۀ بهار در ریختن مضمون آزادی در قالب چکامه­هایی از این دست که فقط خاص خود اوست، سبب شده است که دکتر شفیعی کدکنی دراین­باره بگوید «بهترین ستایش­ها از آزادی در آثار بهار وجود دارد.»(شفیعی کدکنی،ص 39،1380).

دکتر خلیل جحا معتقد است: «شوقی در دورۀ اول شاعری خود، چندان با جریان آزادی­خواهی همراه نبوده است؛ اما پس از ماجرای تبعید و بازگشت به وطن، وقتی می بیند که ملت مصر، حتی برای آزادی او نیز مبارزه کرده­اند، با جریان آزادی­خواهی همراه می­شود ؛به­گونه­ای که در اواخر عمر، این  ملت مصر و رویاها و آرزوهای او هستند که کانون توجه سروده­های شاعر مصری قرار می­گیرند» (خلیل جحا،1999: 45). در همین خصوص، شوقی  دوران استقرار آزادی سیاسی را زمانی می­داند که در آن حق جلوه­گری می­کند، کشور آزاد و قانون اساسی از ارزش و احترام برخوردار است. در پرتو این آزادی سیاسی است که کارها به­صورت مشورتی و با استفاده از خرد جمعی اداره می­شود وهیچ حاکم و قدرتمندی، به حقوق دیگران تجاوز نمی­کند. بی­شک سرزمینی که از این سطح از آزادی سیاسی برخوردار باشد، به سرعت قله­های ترقی را درمی­نوردد و نگاه ویژۀ پروردگار را با خود به همراه خواهد داشت:

ألحقُّ أَبلجُ ، والکِنانةُ حُرَّةٌ ،         و العزُّ للدُّستورِ و الإکبارُ

الأمرُ شورَی، لا یَعِیثُ مُسَلَّطٌ       فیه، و لا یَطْغَی به جبّارُ

إنّ العنایةَ للبلادِ تخیَّرَتْ،             و الخیرُ ما تقضی و ما تختارُ(دیوان ،ج2، ص357)

بهار، نتیجۀ اجتماعیِ آزادی سیاسی در جامعه را محبوب شدن حاکم می­داند، حال آنکه شوقی خیر مادی و معنوی هر دو با هم _ را دستاورد  برگزیدن این رویکرد می­بیند.

2-4- گسترش آزادی مطبوعات

یکی از اقدام­های کابینۀ مستوفی الممالک (وزیر احمدشاه قاجار) در سال 1297، توقیف تمام روزنامه­های تهران بود. از جملۀ این مطبوعات،روزنامۀ "نوبهار" بود. ملک­الشعرا که از اختناق فضای سیاسی و تعطیلی مطبوعات و سانسور شدید حاکم بر آن­ها آزرده خاطر است در قصیده­ای با عنوان « بث الشکوی » زبان به شکایت گشوده است. او می­گوید :به خاطر نبودن آزادی سیاسی و مطبوعاتی، همیشه درحال تبعید هستم و کسی همانند مستوفی الممالک روزنامه­ام را که زبان گویای من است، تعطیل کرده و مرا وادار به خاموشی کرده است. این خاموشی بهار دستاورد نداشتن وجود آزادی در جامعۀ مطبوعاتی و سیاسی کشور است:

از نقمت دشمنان آزادی             گه در ری و گاه در خراسانم

وامروز عمید ملک شاهنشاه      بسته است زبان گوهرافشانم (دیوان ،ج 1 ،ص 325 )

او در ادامه از اشتیاق خاص خود به آزادی و رنج­هایی که در این مسیر برخود هموار کرده است، سخن می­گوید. عمر شاعر در این راه سپری شده  و او همیشه امیدوار بوده که به کمک قانون بتواند به آزادی دست یابد؛ امّا نتوانسته است و اوضاع به­گونه­ای دگرگون شده که دیگر آزادانه نمی­تواند در عرصۀ مطبوعات نیز قلم فرسایی کند. با وجود همۀ این ناکامی­ها، امّا پایان چکامه، برای شاعر و خواننده امید برانگیز است؛ چراکه شاعر تأکید می­کند که هیچ­گاه از رسیدن به آزادی روی نخواهد گردانید تا آن هنگام که به مطلوب خویش در این راه دست یازد:

عمری به هوای وصلت قانون                از چرخ برین گذشت افغانم

در عرصۀ گیر و دار آزادی                  فرسود به تن، درشت خفتانم

تیغ حدثان گسست پیوندم                   پیکان بلا بسفت ستخوانم

گفتم که مگر به نیروی قانون             آزادی را به تخت بنشانم

و امروز چنان شدم که بر کاغذ           آزاد نهاد خامه نتوانم

ای آزادی، خجسته آزادی!                 از وصل تو روی برنگردانم

                                    یا آنکه مرا به نزد خود خوانی

                                    یا آنکه تو را به نزد خود خوانم (دیوان ،ج 1،ص326 )

قلم، ابزار نوشتن است و نوشتن یکی از راه­های انعکاس مشکلات و گرفتاری­های هر جامعه به­شمار می­آید؛ البته این درصورتی است که این قلم در اختیار اهل آن قرار گرفته و ایشان در مسیر حق و حقیقت باشند؛ از همین روی است که شاعر از پادشاه وقت (محمد رضا پهلوی) می­خواهد که با ایجاد آزادی فکر و قلم بر قدرت مملکت بیفزاید، چراکه قلمی که آزادانه بر صفحۀ کاغذ به حرکت در آید، برای تحقق منافع آن سرزمین از شمشیر و خنجر نیز نافذتر و بران­تر خواهد بود. این ابیات نشان می­دهد که بهار « قدرت فرهنگی » کشور را از« تقویت توان نظامی » آن مفیدتر و لازم تر می­داند و پیشرفت فرهنگی یک کشور را زیربنای اصلی پیشرفت نهایی آن سرزمین می­شمارد.

ملک را ز آزادی فکر و قلم قوت فزای                خامۀ آزاد نافذتر ز نوک خنجر است (دیوان ، ج 1 ،ص 718 )

آزادی قلم، همان چیزی است که باعث ارزش یافتن کار نویسندگان و اندیشمندان بزرگ در طول تاریخ بوده است. همین آزادی نوشتار است که احمد شوقی را به تمجید و ستایش از آثار نویسنده و اندیشمند آزادیخواه و مبارز برجستۀ مصری مصطفی لطفی منظوطی وا می­دارد. وی منظوطی را اندیشمندی با قلم و بیان آزاد می­داند که نوشته­هایش از آغاز تا پایان عمر از جهت تازگی و تأثیرگذاری، همچون خورشید، تابان و اثربخش است:

حُرُّ البیانِ، قدیُمهُ و جدیدُهُ     کالشمسِ، جِدَّةً رفعةٍ، و شُعاعِ (دیوان ،ج 3 ،ص 227 )

احمد شوقی، « مطبوعات را مهم ترین راهنمای مردم جهت حرکت در مسیری می­داند که با ارزش­های والای اخلاقی نشانه­گذاری شده است» (الحر، ص137،1992) معتقد است که هر عصر و روزگاری دارای نشانه­ای است و نشانۀ روزگار ما، مطبوعات است. مطبوعات، اگر آزاد باشند زبان گویای هر جامعه و جایگاهی برای احقاق حقوق افراد و دشمن انحراف و دوری از حقیقت و عدالت به شمار می­آیند.

لکلَّ زمانٍ مضی آیةٌ،                      وآیةُ هذا الزمانِ الصُحُفْ

لسانُ البلادِ، و نبضُ العبادِ،        و کهْفُ الحقوقِ، و حربُ الجنَفْ[3] (دیوان ،ج 1 ،ص 336 )

هر دو شاعر ایرانی و عرب در داشتن دغدغۀ تحقق آزادی مطبوعات در جوامع خود مشترک هستند؛ با این تفاوت که بهار به­خاطر تعطیلی نشریاتی که تأسیس می­کرد، از نزدیک و به­صورت ملموس با این پدیده درگیر بود، حال آنکه شوقی، تنها به تبلیغ فضیلت آزادی بیان می­پرداخت و به­شکل عملی با پیامدهای نقض آن در جامعه برخوردی نداشت.

 

5- 4-رعایت حقوق زنان

مبحث حقوق زنان، زیرمجموعۀ حقوق بشراست. علت اینکه حقوق زنان را به­طور خاص، از مجموعۀ کلی حقوق بشر به­طور عام، جدا کرده­اند، دلایل تاریخی و فرهنگی  است که زنان و دختران را نسبت به مردان از برخورداری از حقوق برابر خود محروم کرده است. شوقی و بهار به­ضرورت علم آموزی زنان به­عنوان یکی از این حقوق  پرداخته­اند:

1-5-4- علم آموزی زنان

یکی از حقوق اولیه و عمده­ای که زنان جامعۀ ایران در گذشته از آن محروم بوده­اند، حق سوادآموزی و برخورداری از نعمت دانش است. بهار که معتقد است زنان ایرانی از نظر هوش و ادراک چیزی از مردان کمتر ندارند، از آن­ها می­خواهد که به طلب علم برخاسته و خویشتن را هرچه زودتر از بند نادانی برهانند:

دریغا گر تو با این هوش و ادراک               به جهل از این فزونتر پایی­ای زن ( دیوان ج 1، ص 647 )

شاعر عرب نیز که به­خوبی ضرورت فراگیری دانش برای زنان را احساس کرده، این مسئله را یادآوری می­کند که زنان، مادران مردان جامعه هستند و اگر زنان افرادی بی­سواد و نادان بار بیایند به مردان نیز شیر جهالت و نادانی می­خورانند و چنین جامعه­ای به­طور قطع به­سوی نابودی و فنا در حرکت خواهد بود.

و إذا النساءُ نشأنَ فی أمّیةٍ                  رَضَعَ الرجالُ جهالةً و خمولا (دیوان ،ج1،ص 311)

شوقی بارها بر ضرورت علم آموزی زنان تأکید می­کند، امّا هرگز وارد جزئیات این قضیه نشده است و به­طور دقیق مشخص نمی­کند که زنان چه علومی را بیاموزند بهتر است، امّا بهار با شناختی که از نوع زن دارد، به­خوبی دریافته که زنان با توجه به طبیعت خود بیشتر به علوم خیالی و نقلی علاقه دارند تا به مسائل فکری و عقلی که به اندیشه، تفکر و داشتن نیروی استدلال قوی نیاز دارد؛ پس دربارۀ دانش اندوزی زن می­گوید:

علم­های خیالی و نقلی        دوست دارد نه فکری و عقلی (دیوان ،ج 2 ،ص 121)

2-5-4- آزادی زنان

آزادی یکی از بزرگ­ترین موهبت­های پروردگار و از حقوق مسلم هر انسانی – اعم از زن و مرد – است. از همین روی است که احمد شوقی آزادی را به آسمان و انسانی را که آزادی حق اوست به پرنده­ای مشتاق آزادی تشبیه می­کند و در ادامه نیز بر اصل برابری آزادی زنان و مردان تأکید می­کند. «این اقدامات شوقی هم­زمان با روزگاری است که زنان مصر دارای محدودیت­های فراوان بودند. دیدگاه­های او پیرامون آزادی زنان، رعایت حقوق مدنی و سیاسی ایشان، تقدیس نقش همسربودن، مادر بودن، و نوع حمایت او از تحکیم روابط درون خانواده، شباهت زیادی به اندیشه­های سوسیالیستی روزگار شاعر دارد (جودت،2007 :3/215).

إنَّ السماءَ جدیرةٌ                     بالطیر، وهْوَ بها جدیر

هی سَرْجُهُ المشدودُ،-              و هْوَ علی أعِنَّتها أَمیرْ

حُرِّیَّةٌ خُلِقَ الإناثُ-                  لها، کما خُلِقَ الذکور ( دیوان، ج 2،ص 196 )

شاعر پارسی نیز با اشاره به طبیعت زن که ذاتاً موجودی خودپسند، خودنما و خویشتن آراست، به مردان توصیه می­کند که اگر می­خواهید این ویژگی ذاتی زن برای شما و بنیان خانواده­هایتان ایجاد مشکل نکند، باید او را از قفسی که برایش ساخته­اید، آزاد کنید، تا به­راحتی در جامعه زندگی کند و در این صورت است که دست از هوا و هوس­های پنهانی خویش بر می­دارد و به ثبات و آرامش شخصیت می­رسد.

گر نخواهی که خویش بنماید         به سر تو، که بیش بنماید

باید آزاد سازیش ز قفس                تا فرود آید از هوا و هوس ( دیوان، ج 2 ،ص 212)

او در جایی دیگر تأکید می­کند، برای برطرف کردن مشکلاتی که در شخصیت زنان و امور مربوط به ایشان وجود دارد، باید معضلات را به­صورت ریشه­ای و از پایه و اساس اصلاح کرد و این تغییر بنیادین، در حقیقت، تغییر قوانین است؛ و اگر مقررات و قوانین اجتماعی تغییر کند، کار زنان نیز اصلاح خواهد شد؛ در غیر این صورت تا همیشه نیز زن این چنین باقی می­ماند و به­عنوان عضو ثابت اجتماع، مشکلات مربوط به خود را نیز بر جامعه تحمیل می­کند:

گر قوانین ما همین باشد         ابدالدهر زن چنین باشد ( دیوان، ج 2 ،ص 120)

6-فقر

1-6- دعوت به مقابلۀ با فقر

شاعر ایرانی با داشتن نگاه قضا و قدری نسبت به مقولۀ فقر و ثروت مخالف است. از همین روی از زبان «دختری گدا»که سؤال­هایی را از پدر فقیر خود می­پرسد بر این  نوع تفکر می­تازد. او با پرسش­هایی که بر زبان دختر فقیر جاری می­سازد از پدری که سمبل میلیون­ها انسانی است که همه چیز را از پیش مشخص شده می­پندارد و بدین­وسیله انگیزه هرگونه تلاش و کوشش را در وجود خود خفه می­کنند، سوال­هایی اساسی می­پرسد. پرسش­های دخترک این­گونه آغاز می­شود:

گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد       جان پدر بگوی بدانم چرا نداد؟

از پیش ما گذشت خدا و نداد چیز         دیشب، که نان نسیه به ما نانوا نداد

جان پدر بگوی بدانم خدا نبود              آن شخص خوش لباس که چیزی به ما نداد؟

گر او خدا نبود چرا اعتنا نکرد             بر ما و هیچ به طفل گدا نداد؟

دایم به قهوه خانه سماور صدا دهد        یکبارهم سماور بابا صدا نداد

از این همه درخت که باشد میان شهر   یک شاخه نیز منقل ما را جلا نداد (دیوان ،ج 1،ص

 415 و 416)

خواننده بر این انتظار است که پس از سؤال­های فراوانی که هریک می­تواند دنیایی از جواب­های طولانی را به­دنبال داشته باشد، پدر دختر به گناه کاهلی و سستی خود اعتراف کرده و بگوید شاید اگر من هم به­قدر کافی برای رفاه خانوادۀ خود تلاش کرده بودم، اکنون ما  این­گونه از وضع موجود رنج نمی­بردیم؛ اما برخلاف انتظار، پدر در قالب یک پاسخ غیر منطقی و جاهلانه، و شاید از آن روی که هر تکلیفی را از عهدۀ خویش ساقط کند، همه چیز را بر گردن خدا می­اندازد. بهار دلیل دور از منطق مرد را دریک بیت خلاصه می­کند و می­گوید:

گفتش پدر خموش که ایزد به ما و تو      در کار خود اجازۀ چون و چرا نداد( دیوان، ج 1،ص 416 )

یکی دیگر از اندیشه­های ناصواب که در گذشته و به­ویژه در روزگار حیات بهار شایع بوده است اعتقاد به اندیشۀ «هر آن کس که دندان دهد نان دهد » است. بهار زیرپا نهادن  این اندیشه را در قالب گفتگو و رفتار با  همسر خود به­عنوان سمبلی از زنان ایرانی  به نمایش می­گذارد. شاعر به آنان یادآوری می­کند که این مسئله ربطی به توکل و قضا و قدر و ... ندارد. او شجاعت انکار باورهای مذکور را که به عنوان یک « اصل » در جامعه ریشه دوانیده دارد و به همین خاطر در توصیف زنانی که چنین افکاری دارند، می­گوید:

گشته ملزم تا بهرسالی بزاید کودکی                 وز برای خیل شه فوجی جوان برپا کند

گویم آخر نان این قوم از کجا گردد روان          گوید آن کاو داد دندان، نان همو اعطا کند

طرفه اصلی در توکل دارد این خاتون به یاد       آن دل و آن زهره کوکاین اصل را حاشا کند(دیوان،ج 1 ،ص 479 )

همان طورکه می بینیم، ردپای سیاست « تنظیم خانواده » که در دهۀ شصت مورد توجه جامعه قرار گرفته است، چند دهۀ قبل در شعر و اندیشۀ بهار به­عنوان یکی از راهکارهای مقابله با فقر، به وضوح به چشم می­خورد. این مسئله نشان دهندۀ عمق اندیشه و درک بالای این شاعر بزرگ است که در برخی ابیات، او را در حد یک اندیشمند توانا ارتقا می بخشد.

نگاه بهار به فقر نگاهی به­طور کامل واقع بینانه و تکامل یافته است. او بر کسانی که فقر را به بهانه «خشنودی به رضای خدا» پذیرفته­اند و با همین استدلال تنبلی و بی­کاری را پیشۀ خود ساخته­اند می­شورد و به آن­ها می­گوید فقری که در عین استغنا باشد و تواضعی که صاحب آن  در اوج جلال باشد، نیکو و پسندیده است:

فقر و درویشی تباهت می­کند            در دوعالم روسیاهت می­کند[4]

فقر و درویشی در استغنا نکوست       با غنا، شو صوفی و درویش دوست

با بزرگی و غنا درویش باش            با تواضع پادشاه خویش باش( دیوان، ج 2،ص 241 )

نگاه شوقی به مسئله فقر همچون بهار بسیار جدی و واقع بینانه است. او این حقیقت را با کیاست دریافته که  باید خطر پیری و نداری را که در کمین هر انسانی و به­ویژه قشر فقیر جامعه است، به ایشان یادآور شده و راه­های پیشگیری و مقابله با آن را به ایشان آموخت از همین روی در سخنرانی­ای که در نشست کارگران داشته، ضمن تشویق به کار و کوشش به ایشان یادآور می­شود که روزگار پیری و ناتوانی در انتظار آن­هاست.روزی که دست­ها دچار رعشه و لرزش می­شوند و قدرت کارکردن را از آدمی می­گیرند. به همین خاطر باید برای پیری و روزگار سختی و ناتوانی و بیماری، پولی جمع کنند تا بتوانند از عهدۀ ادارۀ زندگی خویش برآمده و اجازه ندهند شبح شوم فقر بر روزگارشان سایه افکند:

ترعشُ الأیدی، ومن         یَرْعَشْ مَن الصُنَّاعِ خابا

إنّما العاقلُ مَنْ                     یجعلُ للدّهرِ حسابا

فاذکروا یومَ مَشیبٍ           فیهِ تَبکُون الشبابا

إنَّ للسن ِّلهمًّا،                    حین تعلو،و عذابا

فاجعلوا من مالِکُم             للشَّیبِ والضَّف نِصابا

وأذکروا فیِ الصحَّةِ          الداءَ إذا ما السُّقمُ نابا

واجمعوا المالَ لیومٍ           فیه تَلْقَوْنَ اغتصابا (دیوان ،ج 1، ص 434 )

2-6- امیدبخشی به فقیران

بهار در عین حال که در جای­جای اشعار خود، افراد نیازمند جامعه را  به تلاش روزافزون  در جهت افزایش درآمد و کسب روزی حلال تشویق می­کند، معتقد است که اگر شخصی تمام کوشش خود را به کار برد، اما درنهایت باز هیولای  فقر دامان زندگی او را رها نکرد، چنین فردی نباید ناامید شده، یا خدای ناکرده به کفران و ناسپاسی روی آورده و یا در دام مفاسد اجتماعی، گرفتار شود، بلکه باید در این فقر و پریشان حالی خویش صبر پیشه کند؛ چرا که همان­گونه که روزگار پستی و بلندی دارد، فقر آدمی نیز دائمی و جاوید نیست:

ای که در شدت فقری و پریشانی حال                  « صبر کن کاین دوسه روزی به سر آید معدود »[5]

شاعر ایرانی که در آغاز زندگانی و نیز در سال­های سختی زندان و تبعید، دوران فقر و شوربختی را با تمام وجود درک کرده و تجربیات تلخ و شیرینی را در این وادی پشت سر نهاده است، به فقیران و محرومان، بشارت می­دهد که این دوران سپری خواهد شد، چرا که خود او نیز چنین روزگاری را هم در کتاب­ها خوانده و هم به عینه تجربه کرده و دریافته است که پس از هر سیاهی، سپیدی، و به­دنبال هر سختی ای، آسایش پدیدار می­شود:

خواندیم در دفاتر و کردیم امتحان                     کز بعد هر غمی بود آسایشی نهان

چون شب تمام گردد و روزی شود پدید           چون بگذرد بلیه رفاهی شود عیان(دیوان،ج 1، ص 405 )

شاعر مصری نیز با وجود زندگی مرَفه و درباری خود روحی لطیف و حساس دارد. روحی که یارای دیدن ناتوانی فقیران و درماندگی گرسنگان را ندارد. به همین خاطر به تسلای ایشان برخاسته و به آن­ها امید می­دهد که دنیا همواره بر یک حال باقی نمی­ماند. دنیا آمیخته­ای از اضداد است: غم و اندوه با هم آمیخته­اند. اندوه و اشک نیز تنها از آنِ فقیران نیست، حوادث اندوهبار روزگار که اشک و ناله را به­دنبال دارند، هم در کوخ­ها و ویرانه­ها وجود دارند و هم در کاخ ها و قصرها  خود را نمایان می سازند:

ما هکذا الدّنیا، ولکنْ نُقْلةٌ                 دمعُ القَریرِ وَ عْبَرةُ المُلتاعِ

لا الفقرُ بالعَبَراتِ خُصَّ، و لا الغنی      غِیَرُ الحیاةِ لهنَّ حُکْمُ مَشاع

ما زالَ فی الکوخِ الوضیع بَواعِثٌ        منها، و فی القَصْرالرفیع دواعِ( دیوان ،ج 3،ص 228)

 

 

 

3-6- کمک به فقیران به­عنوان عبادت

بهار شاهد گسترش روحیۀ بی­رحمی در لایه­های عمومی جامعه است و آن را عادتی ناپسند درمیان مردم می­بیند به همین دلیل از آن­ها می­خواهد که این عادت ناپسند خود را رها کرده و بر بی­نوایان مهربان شوند، که این، خود، بهترین عبادت است:

ای توانگر در غم بیچارگان بودن خوشست              در جهان بر بینوایان مهربان بودن خوشست

در پی جلب قلوب این و آن بودن خوشست       چند بی رحمی، به فکر مردمان بودن خوشست

چندروزی ترک عادت بهتر است            این عمل از هر عبادت بهتر است (دیوان ،ج 1، ص 431 )

همان­طور که می­دانیم خمس و زکاتی که از سوی مردم به حکومت اسلامی پرداخت می­شود یکی از منابع کمک به فقیران جامعه است. شوقی نیز پس از بازگشت از تبعید، جامعۀ مصر را دچار قحطی وخشکسالی می­بیند. اوضاع به­گونه­ای است که آب و مواد غذایی جیره­بندی شده است. در چنین شرایطی شاعر به ثروتمندان جامعه یادآور می­شود که یکی از احکام واجب خداوند، زکات است. او از آن­ها می­پرسد آیا شما همۀ احکام ظاهری دین را دیده­اید، امّا از وجوب پرداخت زکات خبر ندارید؟ او خیر واقعی را در کسب رضایت خداوند می­داند نه تجارت و کسب درآمد بیشتر. پس ثروتمندان جامعۀ مصر هم بهتر است در جهت رضای خداوند و عبادت او به فقیران و ناتوانان اقتصادی کمک کنند.

أکُلٌّ فی کتاب اللّه إلّا                      زکاةَ المالِ لیستْ فیه بابا؟

ولم أرمثلَ شوقِ الخیرِ کَسْباً،            و لا کتجارةِ السوءِ اکتسابا (دیوان ، ج 1،ص469 و 470 )

5- نتیجه­گیری

با نگاهی به پیام­های جهانی ملک الشعراء بهار و امیر الشعراء شوقی، و با تأکید و توجه به ابعاد اجتماعی این پیام­ها می­توان  به نتایج زیر دست یافت:

- پیام­های جهانی بهار و شوقی برای انسان معاصر در این محورهای اساسی قابل طبقه­بندی است: الف) علم. ب) سیاست داخلی و خارجی. ج) جنگ. د) آزادی. ﮬ) حقوق زنان. و)فقر.

- راهکارهایی که هر دو شاعر برای مشکلات بشر معاصر ارائه می­دهند، دارای ویژگی کاربردی و عملیاتی­سازی و مطابق با واقعیت­های روز است؛ با این تفاوت که راه­حل­های بهار، بیشتر کلی و عمده­گویی است، اما راهکارهای شوقی اغلب عینی، جزئی و ملموس بوده و مخاطب برای به­کارگیری آن­ها با مشکلات کمتری روبه­روست.

- بهار و شوقی تنها در پی آفرینش زیبایی­های ادبی نیستند، بلکه تجربیات شخصی و اجتماعی خود را به­صورت راهکارهایی جهان شمول در اختیار مخاطب خود قرار می­دهند. فقر،جنگ و فقدان آزادی بیان از مواردی هستند که شاعر ایرانی، با آن­ها زندگی کرده است؛ از همین روی طرح مسئله از جانب او با شناخت و درک کامل شرایط صورت می­گیرد.

- تشویق به آموختن علم به­عنوان یک پیام جهانی در شعر شوقی پررنگ­تر از بهار است. بهار در کنار تشویق، گاهی نیز به تعریض و نیشخند روی می­آورد اما زبان شوقی همواره نرم و ملایم است. بسامد کاربرد این مضمون در دیوان هر دو شاعر بالاست.

- نوع بیان بهار در مسئلۀ بومی­سازی علم، کلی­تر از شوقی است. شاعر ایرانی به­ضرورت بومی سازی دانش به­عنوان یک راهبرد و پیام کلی اشاره می­کند؛ اما شوقی وارد جزئیات شده و نوع علومی را که نیاز بیشتری به بومی سازی دارند نیز مشخص می­کند.

- برقراری رابطه با دیگر کشورها پیامی جهانی است که در شعر هر دو شاعر وجود دارد. بهار همۀ کشورها را در این اتحاد هم مرتبه می­داند، درحالی که شوقی دیگر کشورها را به گرد­آمدن در سایۀ امپراطوری عثمانی دعوت می­کند. تأکید بر از میان برداشتن اختلاف­های مذهبی در شعر بهار از شوقی پررنگ­تر است. شوقی نیز بر نزدیکی اقوام تأکید بیشتری دارد.

- در نگاه هر دو شاعر به معضلات بشری و راهکارهایی که ارائه می­دهند، نوعی توجه به بُعد معنوی و ماورائی حقایق و نتایج منفی یا مثبت پدیده­ها وجود دارد. این رویکرد اخروی و غیرمادی در پیام­های شوقی پررنگ­تر از بهار است.



2-کانائی: بی خردی و نادانی

[2] -أسدی إلینا یداً:نعمتی به ما بخشید.(منظور از نعمت در اینجا قانون اساسی و مقصود از امیرالمؤمنین سلطان عبدالحمید است).الأملاک:ملوک و پادشاهان.

[3] - جنف به معنای دوری از حقیقت و عدالت است.

- اشاره به حدیث شریف«الفقر سواد الوجه فی الدارین وکاد الفقرأن یکون کفرا»:عوالی اللآلی 40/1 وسفینة البحار 378/2 )

[5] - ملک الشعرای بهار، این بیت را از غزلیات سعدی تضمین کرده است. او در بخش مواعظ، غزل 26 چنین سروده است:

«ای که در شدت فقری و پریشانی حال    صبر کن کاین دو سه روزی به سرآید معدود»

        -آرین پور،یحیی.(1387)،«شعر و نثر بهار» به اهتمام میلاد عظیمی ، من زبان وطن خویشم(نقد و تحلیل و گزیدۀ اشعار ملک الشعراءبهار) چاپ نخست. تهران:سخن.
       -اسلامی ندوشن،محمدعلی.(1387)«دربارۀ بهار» به اهتمام میلاد عظیمی ، من زبان وطن خویشم(نقد و تحلیل و گزیدۀ اشعار ملک الشعراءبهار) چاپ نخست. تهران:سخن
       بهار، محمدتقی. (1354). دیوان اشعار. چاپ سوم. تهران: امیرکبیر
    جودت، صالح.(2007)،«اللمحات الإجتماعیة فی شعر أمیرالشعراء»إعداد و تقدیم محمد عبدالمطلب،شوقی و حافظ فی مرآة النقد،الطبعة الأولی،القاهرة:المجلس الأعلی للثقافة.
       حائری،هادی.(1375).یکصدمین سالگرد میلاد بهار،تهران:نشر حدیث.
    حاکمی،اسماعیل.(1386)«بهار،سنت،تجدد» مجموعه مقالات یادی دوباره از بهار. به کوشش دکتر سعید بزرگ بیگدلی. چاپ نخست. تهران:موسسۀ تحقیقات و توسعۀ علوم انسانی
       الحر،عبدالمجید.(1992).أحمد شوقی أمیر الشعراء و نغم اللحن و الغِناء،الطبعة الأولی،بیروت:دارالکتب العلمیة.
       حسین، طه. (1933). حافظ و شوقی. القاهره: منشورات الخانجی و حمدان.
       خلیل جحا،میشال.(1999)،الشعر العربی الحدیث من أحمد شوقی إلی محمود درویش،بیروت:دارالعودة.
       زرین­کوب، عبدالحسین. (1355 )با کاروان حله. چاپ سیزدهم. تهران: علمی
       سپانلو،محمدعلی(1369)چهار شاعر آزادی.تهران:نگاه.
       شفیعی کدکنی(1378).ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما،ترجمۀ حجت الله اصیل،تهران:نشر نی.
       شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1383). ادوار شعر فارسی. چاپ دوم. تهران: سخن
       شوقی، احمد. دیوان(الشوقیات). بیروت: دار الجیل.
       ضیف، شوقی.(1975).شوقی  شاعر العصرالحدیث.الطبعة السادسة، القاهره: دارالمعارف.
       العقاد،عباس محمود.(1950)،شعراء مصر و بیئاتهم فی الجیل الماضی ،القاهرة:مکتبة النهضة المصریة.
       الفاخوری، حنا.(1378)،تاریخ ادبیات عربی،ترجمۀ عبدالمحمد آیتی،تهران:توس(1987)
       فروخ،عمر.(1950)أحمد شوقی أمیرالشعراء فی العصر الحدیث.الطبعة الثانیة،بیروت:مطابع الإستقلال.
       المقالح،عبدالعزیز.(1984)،عمالقة عند مطلع القرن،الطبعة الأولی،بیروت:منشورات دار الآداب.
- نیکو همت، احمد.(1361).زندگی و آثار بهار،چاپ دوم،تهران:گروه انتشاراتی آباد.
      - مندور، محمد.(1970) اعلام الشعرالعربی الحدیث:احمد شوقی،احمد زکی ابوشادی،بشارة الخوری،بیروت:المکتب التجاری للطباعة و النشر.
      - همایی،جلال الدین.(1387)،«مقام بهار» به اهتمام میلاد عظیمی ، من زبان وطن خویشم(نقد و تحلیل و گزیدۀ اشعار ملک الشعراءبهار) چاپ نخست. تهران:سخن.
ب)مقالات:
-قبادی،حسینعلی؛قدرت الله طاهری؛سید علی قاسم زاده و علیرضا فولادی،(1390):پیام های جهانی عطار برای مشکلات فکری انسان معاصر،پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی،سال سوم،شمارۀ یازدهم.
- سبزیان پور،وحید.( 1386):ریشه های ایرانی امثال و حکم عربی در شعر بهار،نامۀ فرهنگستان،دفتر9(1).
- پروین ،ناصرالدین ، یادنامه ملک الشعرای بهار، مجلۀ بخارا،(1385)تهران، شماره 55 .