حفظ هویت ایرانی - اسلامی در فرایند جهانی شدن

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

چکیده

یکی از مسائل مهمی که در روند جهانی شدن می‌توان پیرامون آن بحث نمود، فرهنگ است و جدای از جهانی شدن، فرهنگ، حقیقتی زنده و زاینده است که مدام در حال تطور می‌باشد و مرگ آن هنگامی رقم خواهد خورد، که به‌واسطه تقلید مسخ گردد. از این رو در شرایط کنونی، ما نیز به‌عنوان یک کشور اسلامی باید با توجه به فرصت‌ها و تهدیدهای ناشی از روند جهانی شدن خود را برای مواجهه با این پدیده مهیا ساخته و با اتکا به داشته‌های فرهنگ غنی ایرانی-اسلامی، علاوه بر حفظ هویت (به‌ویژه هویت فرهنگی) خویش، با بهره‌گیری از ابزار برآمده از فرهنگ جهانی درصدد جهانی کردن آن باشیم. بی‌گمان ایران جهانی شده نیز درحفظ هویت خویش، بیش از یک ایران منزوی و عقب‌مانده موفق خواهد بود.

کلیدواژه‌ها


مقدمه:

انسان موجودی است تأثیرپذیر و متغیر که هرگاه در شرایط جدیدی قرار گیرد بلافاصله خود را با آن وفق می دهد. با توجه به شرایط دنیایی که در آن زندگی می کنیم و ویژگی های این جهان، می بیینم که همواره در حال تغییر و تحول است. پس اگر قرار باشد انسان از تمامی این تغییرات تأثیر بپذیرد، هویت واقعی خود را از دست می دهد. در این جا هدف، پرداختن به تمامی ابعاد مقوله جهانی شدن نیست بلکه صرفا تغییرات کلی و تأثیر این پدیده بر فرهنگ، هویت و دین مورد بررسی قرار می­گیرد. جهانی شدن یکی از مهم­ترین مسائلی است که امروزه ذهن بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان سیاسی، اقتصادی و سایر علوم را به خود معطوف کرده است. ابعاد مختلفی که این پدیده نوظهور دارد، باعث شده که درک درست و صحیحی از این موضوع، مشکل و دشوار باشد و نتوان تعریف روشنی از آن ارایه داد. تبعاتی که جهانی شدن به همراه دارد، تاثیرات مختلفی است که بر کشورها و جوامع بشری میگذارد. تأثیرات بسیاری در زمینه اقتصادی، سیاسی، فرهنگ و دین و سایر زمینه های دیگری که ممکن است کم و کوچک شمرده شوند لیکن آثار عمیق و قابل توجهی را درپی خواهد داشت. حال سئوالاتی مطرح می­شود که این پدیده یعنی جهانی شدن را چه عاملی به وجود می­آورد؟ آیا عامل سازنده آن، نظام سرمایه­داری است؟ آیا قدرت­های پیشرفته و صاحب نفوذ و تمام کشورها ناگزیر از پیوستن به چنین مجموعه­ای هستند؟ یا می توانند از آن بگریزند؟ آیا جهانی شدن باعث احیای فرهنگ­ها می­شود یا موجب از بین رفتن فرهنگ­های بومی، سنتی و ملی؟ آیا این فرهنگ­ها در درون فرهنگ­های جهانی به زوال می­گرایند؟ آیا هویت­ها در این پروسه، روبه اضمحلال می­روند؟

 

تعریف جهانی شدن:

 زمانی که در جایی از جهانی شدن سخن به میان می آید، منظور این است که نقش عوامل فوق ملی در روند اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی همه کشورها افزایش یافته است. این تحول رابطه انسان و پیرامونش را دستخوش تغییر می کند. جهانی شدن به خروج فرد از حالت درون نگرانه و متکی به یک منطقه خاص، به سمت یک هویت برون نگرانه و فرا سرزمینی کمک می کند. جان تاملینسون این نکته را یادآور می شود که این حرکت تنها در قالب گذار از یک نظم محلی به نظم کلان نمی گنجد و نه تنها فراتر از تأثیرگذاری های ارتباطات، حمل و نقل و تکنولوژی جدید است، بلکه به تحکیم هرچه بیشتر پیوندهای "وابستگی متقابل" میان انسان ها می انجامد. به ویژه توسعه ارتباطات، حمل و نقل و فناوری جدید نه تنها برقراری تماس با فواصل دور را ممکن ساخته، بلکه پدیدآورنده انواع اتحادهای سیاسی-فرهنگی وهمبستگی­های جدید بوده است.

این اتحادها به­دلیل شباهت­های فرهنگی و سیاسی ماورای ملی شکل گرفته­اند و اگر چه فعلاً مراحل ابتدایی را طی می­کنند، ولی احتمالاً بعدها انسجام خواهند یافت و در سطوح بالاتری این تحولات به سست شدن رابطه فرهنگ و مکان منجر می شوند و فرهنگ­های محلی و بومی وابسته به یک مکان یا جغرافیای خاص را ضعیف می­کنند. پدیده اضـمحلال پیـوستگی بین فرهنگ و مکان به­عنوان "سرزمین زدایی[1]" نام برده می­شود. (سابقی به نقل از تاملینسون، 1375: 14)

رویکردها و رهیافت­های گوناگونی که کوشیده­اند پدیده «جهانی شدن» را در قالب یک الگوی نظری عامّ و فراگیر، قابل فهم کنند، هنوز در ارایه یک تفسیر و تحلیل منطقی و واقع­بینانه توفیقی نیافته­اند. قدمت و پیشینه اندک جهانی شدن در محافل علمی و ارتباط آن با سطوح گوناگون تحلیل، مانند سیاست، اقتصاد و فرهنگ در دشواری تعریف آن مؤثر بوده­اند. وسعت تحولات مشتمل در این مفهوم و نیز نرسیدن به تکامل نهایی، از دیگر دلایل عدم تعریف دقیق این پدیده است. در واقع آنچه امروزه جهانی شدن خوانده می­شود، خود در وضعیتی دگرگون شونده، متغیر و بسیار متحول قرار دارد که ارایه تعریفی جامع­ومانع از آن را مشکل می­سازد. وجود مفهوم "شدن" گویای سرشت در حال تحول این واژه و از نتایج امتناع یک قضاوت نهایی درباره آن است.

الوین تافلر در توصیف تحولات اخیر جهان مدعی است که جهان به سوی یک تمدن جدید در حرکت است، تمدنی که در آن دولت های ملی، دیگر تنها تصمیم گیرنده درباره سیاست جهانی نیستند. موج سومی در راه است که در نتیجه دولت­ها بخشی از قدرت حاکمیت خود را از دست خواهند داد. دخالت های فرهنگی و اقتصادی دیگر کشورها موجب برخوردهای شدید، عمیق و همه جانبه، بین تمدن موج سومی (اطلاعات و ارتباطات) با تمدن های موج دوم (صنعتی) و موج اول (کشاورزی) خواهد شد. به­نظر وی این برخوردها تا استقرار کامل تمدن موج سوم ادامه خواهد یافت.(تافلر، 1376: 11-10)

مانوئل کاستلز با تاکید بر عنصر ارتباطات و اطلاعات معتقد است جهانی نو در پایان هزاره دوم شکل گرفته است. این جهان در اواخر دهه 1960 و نیمه دهه 1970 میلادی بر اثر تقارن تاریخی سه فرایند مستقل پدیدار شده است: انقلاب فناوری و اطلاعات، بحران­های اقتصادی سرمایه داری و دولت سالاری و شکوفایی جنبش های اجتماعی- فرهنگی. به نظر او روند این تحولات منجر به ظهور «جامعه شبکه­ای» شده است. (کاستلز، 1380: 417)

به­نظر آنتونی گیدنز  دنیای امروز دنیائی فرّار است که نه تنها آهنگ تحولات اجتماعی در آن سریع­تر از هر جامعه ماقبل نوین است، بلکه میدان عمل و ژرفای تأثیرات آن بر کارکردها و شیوه­های رفتاری جوامع پیشین نیز بی­سابقه است. به­نظر وی این پویایی خارق­العاده زندگی اجتماعی را می­توان با سه عنصر اصلی پاسخ داد: جدایی زمان و فضا، که به امکان جا انداختن روابط اجتماعی محلی یا موضعی در گستره­های پهناوری از زمان–فضا تا حد ایجاد نظام­های یک­پارچه جهانی منجر شده است. ساختارهای تکه­برداری که عبارت است از نشانه­های نمادین و نظام­های کارشناسی. این ساختارها کنش­متقابل را از ویژگی­های محلی و موضعی جدا می­کند. بازتابندگی نهادین که کاربرد منظم اطلاعات و دانش­های مربوط به شرایط زندگی اجتماعی است، به منزله عنصری ساختاری در سازماندهی و تغییر و تبدیل­های همان اوضاع محسوب می شود. (گیدنز، 1378 : 45- 31)

مارتین آلبر به آغاز یک دوره جدید در تاریخ جهانی معتقد است که در آن نوینیسم به پایان رسیده و عصری جدید آغاز شده است. این دوران جدید «عصر جهانی» است که در آن همه چیز در اندازه های جهانی مطرح می شود. در این مقطع زمانی جدید، به جای دولت ملی و اتباع آن، «انسانیت» مطرح است ؛ انسانیتی که در عرصه جهانی حیاتی جدید یافته و این حیات جدید در قالب مدرنیته قابل فهم و درک نیست. عصر جهانی، از نظر او، دو ویژگی اساسی دارد: نخست این که در این عصر زندگی مردم جهانی شده است و جهان­گرایی و جهانی­شدن به زندگی اجتماعی مردم معنا می­بخشد. دیگر اینکه با توجه به اهمیت فراوان نظریه در عصر جدید و جهان نوین، نظریه­ها و اندیشه­ها، فراتاریخی و از استعداد بین فرهنگی برخوردار می شوند.

اریک هابزبام نیز در توضیح روند تحولات اخیر جهان، حرکت به سوی ملی گرایی و فروملی گرایی را پیش بینی می کند. از یک سو، حرکتی به سمت سازمان سیاسی و اقتصادی در سطح یک قاره یا در مقیاس جهانی وجود دارد و در سوی دیگر، حرکتی به سوی سازماندهی هویت و فرهنگ در مقیاس محلی.(شایگان، 1380: 202)

همه این تعاریف از «جهانی شدن» نشان از پدیده­ای چالش انگیز دارد که ابعاد مختلف آن قلمرو بسیاری از مفاهیم اجتماعی سنتی، مانند نظم، قدرت، امنیت، دولت، مشروعیت، فرهنگ، حاکمیت و هویت را درنوردیده و زمینه را برای باز تفسیر آنها فراهم ساخته است. بدین ترتیب در جریان جهانی شدن نه با یک وضعیت غایی، بلکه با فرایندی از تغییرات و «شدن­ها» سر و کار داریم که هنوز به اتمام نرسیده است. دگرگونی و تحول در ذات بشر نهفته است. بشر موجودی است ناکام، که در پی تکامل و تعالی تکاپو می­کند. تحول و تغییر، ضامن بقای سیاسی بشر، و چالش و پاسخ دائمی، مشخصه سرگذشت بشری است. تحولات دهه­های اخیر نیز چالش تازه­ای را برای انسان ایجاد کرده و پاسخ تازه­ای را می­طلبد. این دوران، عصر تاریخی تازه­ای است که با ویژگی­ها و چالش­های خود، آدمی را به پاسخ گفتن فرا می­خواند. بنابراین باید الفبا و ادبیات تغییر را در تفکر، اندیشه و باورها ایجاد کرد، نوع نگریستن به جهان را تغییر داد و حاکم بودن انسان بر سرنوشت و اراده­اش و جایگاه واقعی انسان را باور کرد.

در مجموع، در باب چیستی "جهانی شدن" می­توان گفت مفهوم Globalization نخست دالّ بر تغییری است که طی آن به­جای ساختارها و نظام­های پیشین، پیکره نوینی در حال شکل­گیری است که پیام های آن افق و دورنمایی، جهانی پیدا می­کند؛ به­تعبیر دیگر در متن جهانی شدن نوعی قدرت متبلور جاری است که افقی جهانی یافته و در ورای مرزهای فروریخته، هم­صداهای زیادی پیدا کرده است. سپس جهانی شدن ناظر بر تبدیل اصل و مصادیق طبیعت به فراورده­های فرهنگی است. به­همین دلیل بسیاری از نظریه­پردازان مدعی اند که تحلیل و توضیح پدیده جهانی شدن با استفاده از مفاهیم راهبردی بهتر است. سرانجام آن که پسوند شدن برای واژه جهانی ناظر بر نوعی تحول و حرکت استعلایی است که بیانگر تکاپوی دائمی بشر برای تکامل خویش است (نصری 1380: 284-282)

جهانی شدن و جهانی سازی:

واژه GLOBALIZATION را گاهی به جهانی شدن و زمانی به جهانی سازی ترجمه می کنند. با نگرشی سطحی ممکن است این دو اصطلاح مترادف به نظر آیند، اما این دو ترجمه به لحاظ بار معنایی و واقعیت کاربردی و ابزاری که منعکس می کنند با هم تفاوت زیادی دارند. در ترجمه اول یعنی جهانی شدن، القای نوعی عدم اراده و اختیــار مورد نظر است و می خواهد این پیام را به خواننده منتقل کند که جهانی شدن، واقعیتی است ملموس و ضرورتی است گریزناپذیر که هر جامعه اگر خواهان رفاه شهروندانش باشد، چاره­ای ندارد جز اینکه خود را با این جریان نیرومند، ضروری و مفید به حال کشورها و به حال جامعه بشری، سازگار کند و با طیب خاطر به مقتضیات آن گردن نهد.

در ترجمه دوم یعنی جهانی سازی، سعی بر این است که به واقعیت دیگری اشاره شود و آن اینکه: جهانی سازی طرحی است که توسط کشورهای ثروتمند و قدرتمند دنیا و در راس آنها آمریکا، تدوین شده و منظور از آن ادامه سلطه اقتصادی، سیاسی و نظامی بر دیگر کشورهای عالم است. آمریکا از مدتها قبل از فروپاشی شوروی، سودای رهبری دنیا و دستیابی بیشتر به منابع کشورهای دیگر به ویژه کشورهای جهان سوم را در سر داشته است. (اسماعیلی، 1384)

«شولت» با رجوع به ادبیات معاصر پنج تعریف کلی از جهانی شدن را به شرح زیر ارایه می دهد:

1-جهانی شدن به معنای بین الملی شدن، این تعریف رشد تبادل بین المللی و وابستگی بین کشورها را توصیف نموده و تعریفی جدید از روابط بین کشورها و جایگزینی اقتصاد بین المللی به جای اقتصاد ملی ارایه می دهد.

2-جهانی شدن به معنای آزاد سازی، تعریف جهانی شدن در ارتباط با فرایند حذف موانع تجاری و کنترل سرمایه است که از طرف دولت بر تحرکات بین کشور ها تحمیل می شود در این معنی، هدف، ایجاد دنیای اقتصادی بدون مرز است.

3- جهانی شدن به معنای همگانی شدن و یکی شدن:بر اساس این تعریف، جهانی شدن فرایند اشاعه کالاها و ایده ها و تجربیات به مردم سراسر دنیا است، که می توان به اشاعه کامپیوتر، ماهواره و وسایل ارتباطی مثل تلفن همراه اشاره کرد.

4- جهانی شدن به معنای غربی شدن یا مدرنیزه شدن، این تعریف جهانی شدن را  به معنای نیروی پویایی می بیند که در آن ساختارهای مدرنیته مانند کاپیتالیسم، صنعتی شدن و بروکراسی، بر دینا  چیره شده و فرهنگ های محلی را نابود می کند.

5- جهانی شدن به معنای قلمروزدایی یا ادغام قلمروها درهم و تبدیل آن به قلمروی واحد، در این تعریف، جهانی شدن برهم زدن و برداشتن فضاها، محدوده ها و فاصله­ها و مرزهای جغرافیای است. (به نقل از نیما شهیدی)

به­لحاظ مفهومی تلقی­های گوناگونی از جهانی شدن است. متفکرین اجتماعی جهانی شدن را به­طرق مختلف دسته­بندی کرده اند. به­طور کلی جهانی شدن منشأ روندها و تحولات مشخصی بوده و در ادغام و یکپارچگی بازارها، امور مالی و فناوری سهیم است. جهانی شدن یک پدیده اقتصادی نیست بلکه ابعاد فرهنگی نیز دارد. برخی نظریه پردازان بر مفهوم "یکپارچگی جهان در چارچوب تمدن غربی" تأکید دارند. به طور مثال آنتونی گیدنز مانند "توین­بی" بر نقش مدرنیزاسیون و غربی شدن به­عنوان عوامل اصلی یک­پارچه سازی تأکید می­ورزد. او در این باره می­نویسد: "بنا بر تفسیر مبتنی بر انقطاع مدرنیته، یک تمدن مانند تمدن­های دیگر به­شمار نمی­آید. افول چیرگی غرب بر دیگر نقاط جهان نتیجه کاهش نفوذ نهادهایی نیست که برای نخستین بار در غرب پدید آمده اند، بلکه نتیجه گسترش نهادها است. قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی که به غرب چیرگی بخشید و بر تلفیق چهار بُعد نهایی مدرنیته استوار است، دیگر به چنان صورت مشخصی کشورهای غربی را از کشورهای دیگر متمایز نمی سازد. این فراگرد را می­توان جهانی شدن نامید." (گیدنز، 1377: 3)

"دیویدهلد" دو مرحله در مورد جهانی شدن ذکر می کند. مرحله اول را جهانی شدن ابتدایی می­نامد که در آن امپراتوری­های بزرگ مثل ایران و روم شکل گرفتند: ظهور ادیان بزرگ از مصادیق جهانی شدن ابتدایی است. ویژگی آن این است که خطاب آنها متوجه همه عالم است و یک خطاب جغرافیایی خاص ندارد. مرحله دوم که برای جهانی شدن تصویر شده، ارتباطات است که امروزه متفکرین غرب صحبت از جهانی شدن می کنند. یعنی وارد عصری شده ایم که خصوصیات این دوره متکی به صنعت ارتباطات است و به سرعت در طی دو دهه توانسته خود را به سراسر دنیا تحمیل کنند. خصایص جهانی شدن این دوره عبارتند از:

 1) چهره سیاست در آن پنهان نیست؛

2) ماهیت غیرتحمیلی دارد یعنی یک ماهیت پارادوکسیکال که شما احساس تحمیل نمی کنید.

هنجارهای جهانی شدن تولید و تنوع فرهنگ در قالب انتخابات گسترده به وجود می­آید که به مخاطب خود قدرت انتخاب می دهد و شخص در فضای تنوع فرهنگی گزینش می کند. به طور خلاصه صنعت ارتباطات و صنعت وسایل نقلیه[2] باعث به وجود آمدن یک نوع هم زمانی ارتباطات و روابط اجتماعی می شود. تولید مهم دیگر از نگاه فرانکفورت، فرهنگ جهانی[3] است که در حال شکل­گیری می­باشد.

فرهنگ جهانی چون متکی به صنعت جهانی است، مولد می­باشد یعنی چون این صنعت جهانی است لذا فرهنگ جهانی را تولید می کند و به عبارت دیگر همان فرهنگ توده ای[4] را تولید می­کند.(عاملی، 1380: 2)

 به­نظر می­رسد بعد از این توضیحات در مورد سابقه و روندهای متنوع جهانی شدن به جایی رسیده­ایم که باید جهانی شدن را از مفهوم جهانی سازی تفکیک کنیم. جهانی شدن فرایندی ناهمگون، پیچیده و حاوی امکان های متنوعی دارد که مقاومت در برابر آنرا غیرممکن می­سازد لذا جهانی سازی تنها یکی از فرایندها و امکانات متنوع و متکثر جهانی شدن محسوب می­شود. جهانی سازی شاید همان آمریکایی کردن و یا غربی سازی جهان تلقی شود. چنین نگاهی شامل تنها یکی از ابعاد جهانی شدن است و نه همه آن. جهانی سازی متضمن تلاش آگاهانه ابرقدرت­ها برای تعمیم هنجارها و ارزش های خود به جهان می­باشد. (عاملی، 1380: 2)

این اظهارات در جهت و در درون فرایند جهانی شدن و مبتنی بر پروژه جهانی سازی است. جهانی سازی به­عنوان یکی از امکاناتی که جهانی شدن فراروی جهانیان می گذارد، نمی­تواند در انحصار یک دولت و یک فرهنگ خاص باشد، بلکه دستیابی به آن منوط به دستیابی به قدرت و دانش فزاینده­ای برای پیش­بینی و کنترل تنش­های جهانی است. اگر جهانی شدن فرایندی جهانی در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی است، جهانی سازی یکی از پروژه­هایی است که می­تواند با کمک فرایند جهانی شدن تحقق پیدا کند و کشورهای زیر نفوذ هم می­توانند با استفاده از جهانی شدن به مقاومت با پروژه جهانی سازی بپردازند.

پیامدهای جهانی سازی:

محمدحسین رفیعی عواقب جهانی سازی را درکتاب خود چنین دسته­بندی می­کند:

1) قطبی شدن نیروهای اجتماعی در کشورهای جنوب، تشدید فقر و اختلاف طبقاتی در کشورهایی است که به روند جهانی سازی می پیوندند. البته در این مناقشه، تعداد معدودی از کشورهایی که پیوند نزدیکی با بورژوازی جهانی دارند، فربه خواهند شد و در واقع هم­دست جهان خواران  می­باشند و این حرف آمریکا که رشد اقتصادی به توسعه انسانی می انجامد، منسوخ شده و فریبی بیش نیست و مدارک و آمار و ارقام زیادی عکس این را ثابت می کند.

2) وابستگی و سرسپردگی رهبران این کشورها به سرمایه داری جهانی، به این وابستگی و سرسپردگی که در شروع خود ناشی از ضعف بینش فکری است، در ادامه به سرسپردگی اقتصادی و وابستگی جهت حفظ قدرت و حاکمیت این رهبران هم تسری پیدا خواهد کرد و عملاً اداره و حاکمیت این کشورها به دست صاحبان ابرشرکت های بزرگی خواهد افتاد که رهبران آن ممالک با ذلت به دست و پای شرکت های مذکور افتاده­اند.

3) رشد نهضت های استقلال طلبانه و عدالت خواهانه در کشورهایی که به این روند می پیوندن،. این نهضت ها یا در قالب شعارهای ناسیونالیسم و سوسیال-دموکراتیسم در کشورهای غیراسلامی و یا تحت لوای اسلام عدالت خواه در کشورهای اسلامی بروز خواهد کرد. در واقع در قرن آینده باید منتظر عکس العمل های شدید و قوی فرهنگ های بومی در مقابل جهانی سازی بود. (رفیعی فنود، 1381: 108)

در این دیدگاه مختصرا به جهانی سازی پرداخته شده، اما جهانی سازی لایه پنهانی نیز دارد که در فرایند جهانی شدن نهفته و در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گسترده شده است که سعی می شود به طور مجزا اثرات جهانی شدن را بررسی کنیم.

- حوزه اقتصادی:

اغلب نویسندگانی که تاکنون از جهانی شدن وتبعات آن بر جامعه به ویژه کشورهای جهان سوم سخنی گفته یا مقاله­ای نوشته­اند، بیشتر در حوزه اقتصادی کار کرده­اند. این گروه از صاحب نظران در تعریف خود از جهانی شدن به مواردی همچون ادغام بازارها و کالاها، افزایش رقابت، بهبود روش های تولید، گسترش جریان های مالی و. . . به عنوان اثرات و تبعات جهانی شدن اشاره کرده اند. شیوا (1380) در مقاله ای در روزنامه همشهری ابتدا در مقدمه ای کوتاه نسبت به نقش اقتصاد در تنظیم کلیه رفتارها، برخوردها و چالش های میان دولت ها و جوامع پرداخته و سپس می­نویسد جهانی شدن اقتصاد آن را در جوامع بشری بیش از پیش پررنگ کرده است. وی در ادامه اثرات جهانی شدن اقتصاد را در چهار مقوله به قرار زیر خلاصه می کند:

الف- گسترش روزافزون جریان های مالی؛

ب- جهانی شدن محصول یا تولیدات؛

ج- همگرایی و همسان شدن نهادها و سازمان­ها در کشورهای مختلف؛

د- تحول در روش­های تولید به­واسطه ایجاد زمینه­های رقابتی.(سابقی، 1383: 26)

بشیریه(1380) اثرات جهانی شدن بر حوزه اقتصاد را این­گونه برمی­شمرد: جهانی شدن عناصر اصلی سیاست­ها و فرایندهای اقتصادی و مالی، به از دست رفتن کنترل دولت ملی بر اقتصاد ملی، افزایش قدرت شرکت­های چندملیتی و فراملی و گسترش بازارهای بین المللی منجر می­شود. (بشیریه، 1380: 6)

گزارش سازمان ملل(1999) نشان می­دهد که نابرابری های میان فقیر و غنی در بین کشورها به سرعت در حال افزایش است و یکی از نخستین علل آن همانا نظام ملی و تأثیرات جهانی است. مجتهدزاده بارزترین جلوه اقتصادی جهانی شدن را ثروتمندتر شدن ثروتمندان به بهای فقیرتر شدن فقیران می­داند. (سابقی، 1383: 27)

بنابراین عاملان اقتصادی جهانی سازی یعنی شرکت­های فراملی می­کوشند تا کنترل جهانی سرمایه و منابع مادی را در اختیار بگیرند. کنترل مؤثر شرکت­های فراملی وابسته به نظام جهانی بر سرمایه و منابع مادی بی­چون و چرا بوده و منابع ملی به­دور از قلمرو اقتصادی فراملی بسیار محدودند.

 

- حوزه اجتماعی:

راست گرایان استدلال می کنند که در نظام اقتصادی بازار آزاد و عصر جهانی شدن، آزادی سرمایه گذاری و تلاش های اقتصادی و افزایش درآمد در سطح جامعه، قدرت تصمیم گیری اجتماعی افراد را افزایش داده و این امر به دموکراسی در جامعه توان بیشتری خواهد بخشید. این دسته از افراد ادامه می دهند که جهانی شدن رسانه های اطلاع رسانی و ارتباطی، گسترش دسترسی آزاد به اطلاعات و امکان آگاهی بخشیدن در ورای محدوده های تحت کنترل دولتی را بیشتر می کند، حال آن که بیشتر اندیشیدن، خود به گسترش و ژرف تر شدن دموکراسی کمک خواهد کرد.(مجتهدزاده، 1380: 4)

چپ­گرایان­به­مخالفت بادیدگاه فوق برخاسته و دودلیل­برای­مخالفت­خوداقامه­می­کنند:

الف- نظام اقتصادی نو سبب تمرکز سرمایه نزد گروه اندکی از افراد در جامعه شده و این امر اساس دموکراسی را متزلزل خواهد کرد و از آنجا که قدرت مالی، قدرت سیاسی را به همراه خواهد داشت، توانمندان جامعه بر ناتوانان چیرگی بیشتری یافته و این امر به استفاده نادرست از اهرم دموکراسی خواهد انجامید.

ب- شرکت های چندملیتی که مرزها و حاکمیت های ملی را درمی­نوردند در قبال هیچ کس و هیچ قانونی و در برابر هیچ یک از موازین اخلاقی و اجتماعی در جوامع گوناگون مسئولیتی نخواهند داشت. قدرمسلم اینکه جهت­گیری این قوانین و مقررات به نفع خود آنها خواهد بود. در نتیجه این وضعیت زیان های اخلاقی، اجتماعی و محیطی به بار خواهد آورد که نمی تواند کلاً به سود مردم جامعه باشد. بنابراین در رابطه با اثرات جهانی سازی بر حوزه ی اجتماعی باید به  دموکراسی و گسترش آن اشاره کرد. آهنگ جهانی سازی دموکراسی را در حمایت از اعضای خود می داند و این حمایت باعث این قضاوت می گردد که نوسازی و غربی سازی در نهایت وضعیت مردم را بهبود می بخشد اما به آسانی می توان نتیجه گیری کرد که با توجه به فقر روزافزون بسیاری از کشورهای جهان سوم و وخامت تدریجی خدمات عمومی در این کشورها، نظام جهانی فقط نوید بهبودی و سعادت به کسانی می­دهد که نه تنها مطیع آن و برنامه هایش باشند بلکه آشکارا کسانی که مستقیم و یا غیرمستقیم با شرکت های فراملی در ارتباط­اند مرفه­تر از کسانی هستند که هیچ ارتباطی با این شرکت ها ندارند.(سابقی، 1383: 28)

- حوزه فرهنگی:

بارزترین پدیده جهانی شدن، انقلاب اطلاع رسانی است. مجتهدزاده با بیان این مطلب بر این باور است که از آنجا که ایالات متحده، سکوی پرتاب موشک "جهانی شدن کنونی" است، زبان آمریکایی، فرهنگ آمریکایی، مفاهیم آمریکایی، اخلاق های آمریکایی و... بدنه فرهنگی و تمدنی این جهانی شدن را شکل می دهند. به عبارت دیگر جهانی شدن کنونی بار عظیمی از آمریکایی شدن را به همراه دارد. این دگرگونی بنیادی در جهان ژئوپولیتیک تأثیراتی بسیار عمیق و ماندگار بر جای می­گذارد به­طوری که بر دیگر عرصه های سیاسی و اجتماعی نیز تجلی پیدا می کنند.

جهانی­سازی، نظام ارزشی­مناسب برای ورود موفقیت­آمیز به نوسازی سرمایه­داری را فرهنگ و ایدئولوژی مصرف­گرایی می­داند. در جهان امروز جوامعی که­از هر دو بعد تولیدومصرف درسطح نازلی قرار دارند، ازامتیاز ناچیزی درجهان برخوردار می­باشند که علت آن نبود وسایل تولید و قدرت مصرف می­باشد. به­عنوان مثال آمریکا تأثیر زیادی بر مصرف گرایی و تأثیر کمی بر تولیدگرایی در آمریکای لاتین دارد. مصرف گرایی یکی از پیامدهای شوم جهانی سازی است که در خدمت منافع نظام سرمایه­داری جهانی قرار دارد و از طرف دیگر همان­طور که مارکوزه استدلال می کند مصرف­گرایی متضمن ایجاد نیازهای کاذبی است که فرد با خرید محصولات فرهنگی وارداتی هم خود را ارضا می کند و هم سود سرمایه داری جهانی را مضاعف می کند. (مارکوزه، 1350)  

 

جهانی شدن و هویت:

سعی و کوشش برای ساختن هویت و حفظ آن در برابر هجمه ها در دستورالعمل هر مکتب و نحله­ایقرار دارد. لذا سعی و کوشش خود را به­کار می برد تا این معیار مهم انسانی را به نحو مطلوب حفظ و بازسازی نماید.

در تعریف هویت می­توان گفت: «هویت یک عنصر مبارز و ستیزه­جو در فرد است که فرد را در برابر هجوم های دیگران تجهیز می کند.»

حال با توجه به مفهوم جهانی شدن باید ببینیم این پدیده چه تأثیری بر هویت انسانی خواهد داشت و آیا این تاثیرات مثبت و یا منفی است؟

در این زمینه باید از دو جهت در مورد مسئله هویت بحث نمود، یکی در بعد ماهوی هویت و دیگری درباره ارتباط جهانی شدن با هویت.

 

هویت:

همان طوری که در تعریف فوق بیان شد، هویت یک عنصر مبارز در افراد است. حال باید بدانیم عناصر تشکیل دهنده هویت چیست و آیا این عناصر ذهنی هستند و یا دارای نمود عینی و خارجی؟ همچنین آیا عناصر ثابتی هستند مثل سرزمین، دین یا اسطوره و یا متغیریند. مثل فناوری، وقایع و حوادث تاریخ ساز و...؟

و نیز آیا این عناصر اکتسابی هستند نظیر علوم­وفنون، هنر و یا موروثی مثل میراث های فرهنگی مادی و معنوی؟

هویت می تواند به­وسیله عوامل مختلفی به­وجود بیاید. مثلاً جنگ ها و حوادث ناگوار که در یک جامعه رخ می دهد. می تواند در سرنوشت جامعه و نسل های آینده آن سرزمین دخیل باشد و فرهنگ هایی که از یک تمدن یا جامعه به تمدن و یا جامعه دیگری وارد می شوند، می توانند هویت ساز باشند.

عموماً ملت هایی که دارای فرهنگ غالب هستند با استفاده از قدرت و یا غلبه سیاسی سعی در تحمیل فرهنگ خود می­نمایند که اینرا تهاجم فرهنگی می­گویند. فرهنگ های مغلوب عموماً متعلق به جوامع ضعیفی هستند که از رشد لازم برخوردار نمی باشند.

هویت یکی از مفاهیم پیچیده ای در حوزه علوم اجتماعی و روان شناسی است. هویت نوعی چیستی و کیستی فرد را مطرح می کند. هویت های مختلفی مطرح هستند که در این جا منظور از هویت همان هویت ملی است که در حوزه هایی از قبیل فرهنگ، اجتماع، سیاست، امنیت و حتی اقتصاد نقش تعیین کننده ای دارد.

هویت ملی را به عنوان احساس تعلق و تعهد نسبت به اجتماع ملی و کل جامعه­ای که فرد در آن عضویت دارد، تعریف کرده اند.

در این تعریف باورها، ارزش ها، هنجارها و نهادهای فرهنگی مثل زبان، دین، آداب و رسوم، ادبیات و. . . جای دارد.

 

هویت ملی:

از علائم و پیش­نیازهای هرگونه زندگی اجتماعی اعم از هویت های نژادی، خاکی، قومی، گروهی، فرهنگی و... که با انواع خرده فرهنگ­ها، زبان، دین و ایدئولوژی و مهارت و حرف و... مشخص می شوند، برخورداری از هویت ملی است.

 

ابعاد هویت ملی:

الف) بُعد اجتماعی: هر شخص از طریق محیط اجتماعی ای که به آن تعلق دارد، یا بدان رجوع می کند هویت خود را می سازد. جوهره بُعد اجتماعی هویت ملی، منوط به برقراری روابط دوستانه است و هرچه ارتباطات گسترده تر باشند موجب تقویت بُعد اجتماعی هویت ملی خواهد شد.

ب  ) بُعد تاریخی: بُعد تاریخی هویت ملی آگاهی مشترک افراد یک جامعه از گذشته تاریخی و احساس دلبستگی به آن و احساس هویت تاریخی و هم تاریخ پنداری است که پیونددهنده نسل های مختلف  به یکدیگر است.

ج ) بُعد جغرافیایی: محیط جغرافیایی و سرزمینی تبلور فیزیکی، عینی، ملموس و مشهود هویت ملی به حساب می آید که ضرورتی بس عظیم است.

د  ) بُعد سیاسی: تعلق به دولت، نظام سیاسی و ارزش های مشروعیت بخش حکومت است.

هـ) بُعد دینی: داشتن دین و مذهب مشترک، پایبندی و وفاداری به آن، اعتقاد و تمایل به مناسک و آئین های مذهبی فراگیر در روند شکل دهی هویت ملی بسیار مؤثر است.

و  ) بُعد فرهنگی/میراث فرهنگی: مجموعه هنجارها و آداب و رسوم عامّ و مشترک که پایداری زیادی دارند از قبیل شیوه معماری، سنت ها، اعیاد و اسطوره ها و عُرف و فرهنگ مردم، بُعد فرهنگی هویت را تشکیل می­دهند.  

ز  ) بُعد زبانی: زبان و آثار ادبی نه تنها به عنوان یک محصول اجتماعی بلکه ابزار و وسیله ارتباطات در تولید و بازتولید فرهنگ و هویت است.

 

هویت فرهنگی:

       فرهنگ، به عنوان  شناسنامه  یک ملت  است  و  هویت فرهنگی، به عنوان سند تاریخی تلاش‌ها  و خلاقیت‌ها، افتخارات و  در مجموع  فراز و فرودهای  افتخارآمیز  یا  عبرت‌آموز گذشته و حال یک  ملت محسوب می‌شود. حفظ هویت فرهنگی هر ملتی  در تعامل با سایر فرهنگ‌ها، دغدغه وطن‌دوستانی است که از آبشخور آن  فرهنگ سیراب شده‌اند و با لالایی آرام‌بخش و جان‌نواز مام میهن در بستر آن  فرهنگ رشد و تکامل فکری و معنوی پیدا کرده‌اند.(سعیدی کیا، 1385: 23)

        آنچه که هر جامعه را   از جوامع دیگر تمیز می‌دهد، خصوصیاتی است که  شناسنامه‌ فرهنگی آن جامعه  به حساب می‌آید. تاریخ و گذشته تاریخی، وطن و سرزمین، نیاکان، باورها، زبان، عقاید، دین و اسطوره‌های مذهبی، حماسه‌ها، هنر و ادبیات کهن، نژاد، قومیت و سنن قومی عناصری هستند که  “هویت فرهنگی”  هر جامعه  را می‌سازند. (روح الامینی، 1382: 111)
       آنتا دیوپ انسان شناس آفریقایی، در مقا‌له‌ای در باره  هویت فرهنگی می‌نویسد:   هویت فرهنگی هر جامعه به سه عامل  بستگی دارد:  تاریخ، زبان و روان شناختی. گرچه اهمیت اهمیت عوامل فوق  در موقعیت‌های  تاریخی و اجتماعی مختلف یکسان نیست با این وجود هر گاه  این عوامل  به طور کلی در یک ملت  یا  فرد  وجود نداشته باشد، هویت فرهنگی آن ملت یا فرد ناقص می‌شود و تلفیق موزون این عوامل، یک وضعیت ایده آل است. هرگاه یکی از این عوامل تحت تأثیر قرار گیرد، شخصیت فرهنگی جمعی یا فردی تغییر می‌کند. این تغییرات  ممکن است  تا  آن جا ادامه  یابد  که  موجب  یک "بحران هویتی" شود. (پیام یونسکو[5] شهریور و مهر­)

       اهمیت پدیده هویت فرهنگی تا بدانجا مورد توجه قرار گرفته که چهره های معتبر و اندیشه پردازان «استراتژی جهانی» چون «هانتینگتون» اساس رودررویی­های جهانی را در آینده  بر عامل فرهنگی استوار دانسته و نظریه  رودررویی تمدن­های عمده را عنوان می سازند. البته بنیانگذاری یک نظریه پردازی جنجالی و پرسروصدا بر مبنای عوامل فرهنگی، خود به روشنـی بیانگــر اهمیت این پدیده شگرف در سطح روابط بین­الملل به­شمار می­رود.

هر ملتی که خواستار توانمندی­های فرهنگ ملی­اش است و نمی­خواهد که در برابر  دیگر فرهنگ­ها دست بسته سر تسلیم فرود آورده و هویت خویش را ببازد، باید بر توانایی­های خود در همه زمینه­ها بیفزاید و قدرت آفرینش جامعه را بالا ببرد تا با یاری آن جرأت رودررویی و چالش با پدیده­های مثبت و منفی ساختار فرهنگی خود را هوشمندانه داشته باشد و با شناختی کنجکاوانه از آن بهره گرفته و با گذراندن از صافی­های لازم، آنها را در جهت غنا بخشیدن به فرهنگ ملی جذب کند. امروز کمتر جامعه ای را می­توان سراغ داشت که برای دستیابی به توسعه همه جانبه تکیه بر عامل فرهنگی را اساس کار نداند. (ورجاوند، 1378: 68)

 

هویت ایرانی در روند جهانی شدن:

نگرش­های مثبت و منفی متعددی نسبت به جهانی شدن و هویت ملی وجود دارد. از دید مثبت گرایان، جهانی شدن موجب پویایی و بالندگی هویت ملی می شود. زیرا ارزش هویت در بازار رقابت جهانی به میزان توان آن در رقابت و خودآگاهی و اعتماد به نفس و آگاهی از شرایط جدید بین المللی بستگی دارد. (دهشیری،....:....)

اما هنگامی که جهانی شدن نه به­عنوان پروسه بلکه پروژه­ای که بخواهد تسلط همه جانبه فرهنگ غربی را در پی داشته باشد، نگاه شود، جای شک و محل تأمل است.

جهانی شدن یک­بار هویت ایرانی را به چالش طلبیده و فرایند جهانی شدن از رهگذر دگرگون کردن شالوده های نظری ـ رویکردهای منفی، فرآیند هویت سازی را دست­خوش تحولات جدی نموده است.

به بیان دیگر، جهانی شدن نوعی فرایند و تحول دیالیتیکی را سبب می شود که از رهگذر آن مرزهای سیاسی فرهنگی و هویتی به­طور فزآینده­ای فرو می­ریزد و جوامع مختلف در جامعه­ای جهانی ادغام می شوند. فرهنگ های خاص و گوناگون به یکدیگر نزدیک می­شوند و فرهنگ های عام شکل می گیرند و توسل به عناصر هویت بخش خاص فرهنگی نیز تشدید می شود.

حال این سئوال مطرح می شود که با کنار رفتن مرزها در فرآیند جهانی شدن چگونه باید حریم ارزشی و فرهنگی را حفظ نمود؟ چگونه از رهگذر «شناخت» آینده به ساختن فردایی پرداخت که در آن امنیت هستی شناختی (هویتی) انسان و جامعه ایران تضمین شده باشد؟

چگونه می توان چشم فرهنگی انسان ایرانی را گشود که طور دیگری (متفاوت از گذشته) به خود و دگرخود بنگرد و طرحی نو برای آینده فرهنگی و هویتی خود در اندازد؟

بی گمان ایران جهانی شده نیز در حفظ هویت خویش، بیش از یک ایران منزوی و عقب مانده موفق خواهد بود چرا که بدون جهانی شدن ما ایرانی نخواهیم داشت. جامعه ایرانی نیازمند تلاش برای یافتن جایگاه و منزلتی است که بتواند خود را به عنوان موجد و معمار حوادث اتفاقیه در محیط ملی و فراملی مطرح نمایند. (تاجیک: جهانی شدن هویت)

 

بحران هویت:

بحران هویت بیشتر در نوجوانان و جوانان گزارش شده است. برخی از آثار بحران هویت عبارتنداز: احساس پوچی، تحلیل رفتن­از درون، ازخود بیگانگی، احساس تنهایی در میان جمع و جامعه، جست­وجوی هویت منفی و... اگر نوجوان و جوان نتواسنت از راه هویت مثبت و قبول مسئولیت­ها، نقش­های خود را بروز بدهد، به هویت منفی روی می آورد. یعنی کاملا برعکس چیزی که جامعه از او انتظار دارد، عمل می کند. و در نتیجه نظر جامعه نسبت به او عوض می شود. البته نه با بار ارزشی مثبت، بلکه با بار منفی، بی هدفی و سر در گمی نیز از دیگر عوارض بحران هویت است. فرد می خواهد دائما خود را با چیزی مشغول نگه دارد مثلا اگر شخصی به محض ورود به محیط خانواده احساس تنهایی کند. بلافاصله خودش را با یکی از رسانه هایی که در اختیار دارد مثل رادیو، تلویزیون و برنامه های دیگر مشغول می کند. این کارها، به نوعی فرار از وحشت تنها بودن با خود است. مشغولیت مداوم و بی هدف، عاملی است که فرد را از تنها ماندن با خود و رویارویی با معضل­های درونی خویش نجات می دهد. اما به محض اینکه فرد با خود تنها شد، درد تنهایی عمیقی را در خود احساس می کند. این نظریه، جوابی است برای اینکه چرا فرد اصرار دارد با عامل خارج از وجود خود ارتباط داشته باشد. اثر دیگر بحران­هویت، هیجانات جانشین­پذیر است. یعنی فرد سعی می­کند در زندگی خودش به­نحوی، جایگاهی را برای هیجان در نظر بگیرد. مثلا هیجان­های ناشی از نمایش برنامه­های مختلف سینمایی و... این هیجانات موقتا می تواند به فرد آرامش خاطر ببخشد، ولی جنبه درمانی قاطعی ندارد. داشتن شخصیتی منفعل، از نشانه ها و علائم بحران هویت در فرد است به طوری که شخص در مقابل حوادث و رویدادهای زندگی، تسلیم و به آنچه پیش می­آید، تن می­سپارد بدون آنکه رفتار مناسب با آن موقعیت را ارایه دهد و این زمانی است که فرد در یک فرهنگ بیگانه قرار گیرد.

 

 نگاه اندیشمندان به بحران هویت:

در زمینه بحران هویت و شکل گیری آن دیدگاههای زیادی وجود دارد که در یک تقسیم بندی می توان آنها را به تئوری­های روانشناختی و جامعه شناختی دسته بندی کرد. نوع متغیرهای مستقل (عوامل شکل گیری بحران هویت) و متغیرهای وابسته (بحران هویت) در این دو حوزه متفاوت است. در حالی که روان شناسان در پی عوامل شکل گیری بحران هویت فردی هستند، جامعه شناسان به عوامل اجتماعی موثر در بحران هویت فردی و اجتماعی می پردازند. به طور بسیار مختصر دو دیدگاه یعنی نظریه اریکسون در حوزه روان شناختی و گیدنز و یارانش در رشته جامعه شناسی اشاره کرده و این مسئله بسیار حساس و ضروری را از این دو دیدگاه متفاوت مورد بررسی قرار می دهیم.

اریکسون از جمله روان شناسانی است که به طور مستقیم و گسترده به بحث پیرامون بحران هویت پرداخته و به­نظر وی، پایه­های اولیه هویت در دوران زندگی به طور ناخودآگاه شکل می گرد. اگر زندگی انسان­ها را به هشت مرحله طبقه­بندی کنیم، از نظر وی مرحله نوجوانی مرحله هویت در برابر اغتشاش است. در این دوران به دلیل روحیه استقلال جویی، نوجوان به دنبال کسب استقلال از جامعه خصوصا خانواده است. و نگران این است که با توجه به احساسی که از خود دارد در مقابل دیگران چگونه به نظر می رسد، و آنها چه قضاوتی در مورد او می کنند.

اریکسون شکل گیری هویت فردی را در دورۀ نوجوانی نشانه ای از سازگاری و تعادل در این دوره می بیند که اگر هویت شخصی نوجوان بر اساس تجربیات حاصل از برخورد درست اجتماعی شکل بگیرد و بتواند خود را از دیگران جدا سازد، تعادل روانی وی تضمین می گردد، اما اگر سرخوردگی و عدم تعادل جایگزین اعتماد گردد و به­جای تماس با مردم گوشه­گیر شود، به­جای تحرک به رکود گراید، به­جای خودآگاهی دچار ابهام نقش شود، تعادل رفتاری فرد به هم ریخته و دچار بحران هویت می­شود.

اریکسون معتقد است که در هنگام بحران هویت، نوجوانان با ناتوانی شدید و دودلی در تصمیم گیری، احساس جدایی و پوچی درونی، ناتوانی فزاینده در برقراری ارتباط با دیگران، اختلال در عملکرد جنسی، اختلال در زمان به صورت احساس فوریت برای انجام کار و یا انگاشت منفی از خود مواجه است. این همه احساسات و گرایشات منفی او را آماده پذیرش انواع رفتارهای کاذب و عاریتی نموده و برای ارضا و اختفای احساسات و گرایشات منفی خود به سیگار، مواد مخدر، مشروب، ولگردی، بی بند و باری و انحرافات جنسی روی می­آورد.

دومین دیدگاه مطرح در موضوع بحران هویت که متفاوت­تر از دیدگاه اریکسون می­باشد، نظریات آنتونی­گیدنز است که معتقد است هر فرد دارای یک هسته اولیه به­نام "خود" می­باشد که از سه عامل اعتماد بنیادین، ویژگی­های فردی و  جامعه پذیری شکل می گیرد.

قسمت اعتماد بنیادین خود از طریق عادی شدن تماس ها، توانایی عقلانی کردن امور و تفسیر موفقیت­آمیز فرد از کنش منفی خود بر تعداد کنش­های موفقیت­آمیز خود، انگیزه برای کنش بعدی و در نتیجه بر هویت اجتماعی فرد تأثیر می­گذارد. از طرف دیگر ویژگی­های فردی که خود شامل ویژگی­های ظاهری و روانی است، از طریق تفسیر موفقیت­آمیز فرد از کنش خود، تصور تفسیر موفقیت آمیز دیگران از کنش وی و توانایی ایفای نقش های گوناگون باعث ایجاد خودهای متعدد و انگیزه برای کنش بعدی و نهایتا شکل گیری هویت اجتماعی فرد می شود. و اما قسمت سوم، جامعه پذیری است که بر دو قسمت مدرن و سنتی تقسیم می­شود جامعه پذیری مدرن باعث کثرت محیط اجتماعی از یک طرف و تنوع مراجع از طرف دیگر می­شود، که این دو فرایند، موجب ایفای نقش­های متعدد، خلق و ایجاد خودهای متعدد، حق انتخاب برای فرد و رفتار مطابق با محیط های گوناگون می شود. به نظر وی این سه عامل به­صورت هم­عرض بر میزان انگیزه برای کنش بعدی فرد م­ثر بوده و در نتیجه هویت اجتماعی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد.

کلمن در مورد پیش­گیری از بحران هویت و مقابله با بحران هویت در بین جوانان به این نتیجه می­رسد که اگر چه ترکیب عوامل مختلف در این امر تأثیر دارد، ولی غلبه بر عامل بیکاری دراین میان از همه مهم­تر است. وی به تأثیر مثبت به کار گرفتن جوانان در فعالیت­های داوطلبانه "دیگرخواهانه دموکراتیک" و توأم با خودگردانی تأکید می­کند.

استرایکر مدل کنش متقابل نمادین خود را در قالب قضایای زیر جمع­بندی می­کند. بدیهی است که رفتار در دنیای طبقه بندی شده صورت می­گیرد و طبقات حامل معنایی مشتمل بر انتظارات رفتاری مشترک ناشی از تعامل اجتماعی هستند. طی تعامل است که شخص یاد می­گیرد، چطور اشیا و رفتار را طبقه­بندی کند. نمادها در میان این مقولات طبقه­بندی­شده، مولفه­های ریخت­شناسی ساخت اجتماعی را که جایگاه خوانده می­شود، نامگذاری می­کنند. این جایگاه­ها حامل انتظارات رفتاری مشترکی­اند که "نقش" خوانده می­شوند. کنشگران در یک ساخت اجتماعی، یکدیگر را به­عنوان اشغال­کننده­های جایگاه­ها نام­گذاری می­کنند، و در نتیجه به استناد انتظارات مربوطه با یکدیگر رفتار می­کنند. و بنابراین انتظارات درونی­شده را مطابق با رفتارخودشان می­آفرینند. آنها با به کارگیری ویژگی­های جایگاهی درباره خودشان، خود (متشـکل از مجموعه­ای از هویت­های مجزا) را بسط می­دهند. کنشگران تنها به­دنبال آفرینش هویت­ها نیستند بلکه می­خواهند آنها را پایدار و یک­پارچه نگهـدارند، کنشگران ترجـیح می­دهـند که هویـت­های­شان قرین احساسات مثبت باشد. از همین روست که افراد ترجیح می­دهند درباره خودشان خوب فکر کنند.

هویت­ها نیروی انگیزشی و واجد کنترل و نفوذ بر رفتار هستند که آنها را موجه یا نمادین می­سازد. هویت ها به­وسیله تعهدات، ثابت و پایدار شده­اند. وجاهتی که شخص در شبکه روابط اجتماعی­اش دارد، هویت مربوط به آن شبکه را تقویت می­کند. رفتار، برون­داد فرایند نقش­سازی است که در تعامل تعاریف خود و واکنش­های دیگران، دخالت دارد. رفتار اجتماعی به­کلی دست به گریبان تعامل مدعیان هویت و تایید یا انکار چنین مدعیانی است. (استرایکر 1927، به نقل از دوران، 1382: 52)

مارسیا معتقد است بحران هویت، ناتوانی فرد در دست­یابی به یک معنا و مفهوم پایدار و منسجم از "خود" است. ولی در واقع این امر، تجلی پدیده بحران هویت است. اگر فرد نتواند معنا و مفهوم روشن و پایداری در مورد "خــود" پیـدا کنـد، نشان­دهنده آن است که فرد دچار پدیده بحران هویت شده است.

 

هویت فرهنگی و هویت ملی:

هویت به معنی "چه کسی بودن" است و از نیاز طبیعی انسان به شناخته شدن و شناسانده شدن به چیزی یا جایی برمی آید. این حس تعلق، بنیادی ذاتی در وجود انسان دارد. برآورد شدن این نیاز، "خودآگاهی" فردی را در انسان سبب می­شود و ارضای حس تعلق میان یک گروه انسانی، خودآگاهی جمعی و مشترک یا هویت بومی یا ملی آن گروه انسانی را تعیین می­کند. اگر مردم یک کشور را به­عنوان سلول­های وجودی آن در نظر گیریم، بی­تردید ترکیبات اجتماعی و اداری، ارکان حیات آن کشور است و آنچه از هویت و ملیت می شناسیم، به منزله روح این پیکر خواهد بود.(ساختار فرهنگی هویت ملی، 1378: 34- 35)

اگر نیازمندی­ها معنوی و حس تعلق انسان به چیزی یا جایی ارضاء نگردد و انسان از هویت خودآگاهی نیابد، موجود سرگردانی بیش نیست که هرگز نخواهد توانست از کلاف سردرگم بی سر و سامانی و بی هدفی رهایی یابد.(همان: 32 ـ 33) این پدیده­ها و نهادهای معنوی و فرهنگی هستند که فضای انسانی را به­گونه محیطی مشخص و مستقل از دیگر محیط­های انسانی، جدا و متمایز می کند و افراد آن فضای انسانیِ ویژه را از روحیه سرشار معنوی و از حس همدلی و همراهی برخوردار می سازد. هویت ملی از وجوهی برخوردار است که به قرار زیر است:

 1- خانواده؛ 2- زبان؛ 3- دین و آئین؛ 4- زادگاه و سرزمین؛ 5- تاریخ؛  6- آداب و رسوم، سنت­ها و ارزش­ها؛ 7- باورها و رفتارها؛ 8- دانش و فنون؛  9- خودآگاهی و خودیابی و ... که از2 نحوه ترکیب مولفه­های پیشین پدید می­آید.

با نظری بر تاریخ گذشته سرزمین ایران و نگاهی به مؤلفه­های هویتی در جامعه کنونی آن در خواهیم یافت که هویت ایرانی، هویتی چند پایه است و بر عواملی چون سرزمین مشترک، تاریخ مشترک، ادبیات مشترک، دین مشترک، آداب و منش مشترک استوار است. هر ایرانی که در یک عامل از عوامل بالا با ایرانی دیگر شریک نباشد، در دیگر عوامل با او و دیگر ایرانیان شریک است. اگر چه هویت فرهنگی یک جامعه، مدیون تمامی اجزا و عناصر موجود در فرهنگ آن جامعه است، اما نمی­توان انکار کرد که این هویت­بخشی در برخی از عناصر یک فرهنگ حضور قوی­تری دارند. در واقع عناصری از فرهنگ در سطح مقطعی از زمان به­عنوان نمادهای هویت یک ملت متجلی شده و خود را عیان می سازد.(طرح تدوین برنامه ایران 1400، 1375: 3)

هویت یابی فرهنگی در عصر جهانی شدن:

فرهنگ شبکه ای زنده، پویا و زاینده است که طی سده ها پیوسته در حال تغییر، تکامل، پالایش و باززایی بوده است. بسیاری بر این تصورند که فرهنگ و به تبع آن، هویت فرهنگی صرفاً گنجینه هایی هستند که به ما به ارث رسیده و وظیفه ما نگهداری و پاسداری از آنها است، در حالی که با ابراز احترام به اندیشمندان و به خصوص بزرگان و دست اندرکاران عرصه فرهنگ و هنر که از چنین دیدگاهی برخوردارند، باید اذعان کرد که فرهنگ حاصل جوشش نیروهای خلاق انسانی و اجتماعی است که با تقدیس و تکریم  زاید و نابه­جا از زایش باز می­ایستد، حتی اگر پرستندگانش هدفی غیر از آن در سر داشته باشند! چرا که فرهنگ نه تنها حاصل و نتیجه پیشرفت انسانی و اجتماعی، بلکه عامل هر نوع پیشرفت انسانی نیز به­شمار می­رود. پس اگر فرهنگ و هویت­های فرهنگی از چنین جایگاه ارزشمندی برخوردارند، نباید آنها را چون سنتی ثابت و تغییرناپذیر تقدیس کرد، بلکه می­بایست آنها را فرایندی شکل پذیر دانست که نه تنها می­توانند خود را با وضعیت­های نوین تطبیق دهند، بلکه در عین حال این شرایط نوین را خلق نموده و اهداف و غایت آن را بازتعریف نمایند و در عین انعطاف پذیری، انسجام و تکثر خود را نیز حفظ کنند. باید بتوانند از یک سوی خرافات، تعصبات، تمایلات و تبعیض های غیرانسانی را از خود زدوده و از سوی دیگر وجوه انسانی­شان را در کثرت هر چه بیشتر بیافرینند و با تعامل با جوامع، فرهنگ ها و تمدن های دیگر، معیارها، عناصر و چه بسا فرآیندهایی را مبادله کنند که آن جوامع و تمدن­ها ارزش انسانی، اجتماعی و فرهنگی خود را به ثبوت رسانده باشند. اما حتی باید گامی نیز از آن پیشتر رود و بایدها و نبایدهای فرهنگی را خود بازتعریف کنند.

اما آیا در عصر جهانی شدن، آن رازدار پیامی جدید در هویت یابی فرهنگی است؟ آیا فرهنگ های زنده و زایای امروزی همان هایی نیستند که از جمود در گذشته خود اجتناب کرده و به جای متوقف کردن خود در زمان، کوشیده اند تا همراه با آن، افکار و کالبد خود را در آن تزریق کنند، توان باروری بیابند و از این راه، مدام زنده و پویا در اذهان بازآفریده شوند؟

هویت­یابی ملی در دنیای امروز:

هویت هر ملتی بی­شک در ریشه­های اجتماعی و فرهنگی تاریخ آن مردم نهفته است، ولی آن هرگز در حد گذشته محدود نشده، بلکه به ماهیاتی مربوط می­شود که از خصایص کنونی اجتماعی و فرهنگی جامعه نشأت می گیرد که کاملاً تازگی داشته و به دنیای امروز تعلق دارد. حتی خصایص تاریخی-هویتی یک ملت نیز به تمامی وقایع و مؤلفه­های گذشته­شان مربوط نمی­شود، بلکه از میان­شان، آن ویژگی­هایی ماندگار بوده و هنوز در روح جمعی آن ملت موج می زند، که با یافتن پیام و مخاطبی برای نسل امروز از فسیل شدن خود جلوگیری کرده و امکان بازتولید خویش را فراهم آورده باشد.(احمدی علی آبادی، 1381- 1382: 30- 31)

در دنیای امروز، هویت فرهنگی و ملی را دیگر نمی­توان مثل برخی از هویت­های موروثی در نظر گرفت، حتی اگر پذیرفته شود که همواره از طریق این میراث، انطباق فرد با جامعه خویش صورت می­گیرد. به­عبارتی دیگر، اکنون همچون سایر زمینه­های اجتماعی، معیار موروثی بودن، دیگر در دنیای امروز مشروعیت­بخش و معتبر نیست و هویت ملی نیز همچون سایر زمینه­ها به وجوهی معطوف است که اکتسابی بوده و نسل­های قبلی  طی تجارب تاریخی­شان به آفرینش و بازآفرینی آن مبادرت نموده­اند.

 

فرهنگ جهانی و فرهنگ بومی:

فرهنگ، تمامی دنیای اطراف و پیرامونی ما را در ذهن­مان تعریف کرده به آنها شکل می بخشد، طبقه­بندی­شان می­کند و به آنها معنا می­بخشد.(تری­یاندیس، 1378: 48)

فرهنگ درحقیقت بخش انسان­ساخته­محیط است، اعم ازاینکه ذهنی­باشد و یا عینی. فرهنگ است که تعیین می­کند صاحبان آن فرهنگ رابطه­شان را با محیط، ماوراءالطبیعه و مردم درون و بیرون فرهنگ­شان چگونه تنظیم کنند.(بورن. اد، 1379: 120)

ما جهان را کمتر آنگونه که هست، و بیشتر آن­طور که ما هستیم، درک می کنیم ؛ چرا که فرهنگ است که تعیین می کند چگونگی اطلاعات دریافتی ما از محیط، روش تفسیر و روش مورد استفاده آنها را درک کرده و به­کار می­بندیم.(تری یاندیس، 1378: 44 و 47) به بیانی دیگر، فرهنگ است که واقعیات را برایمان می سازد! فرهنگ، هم ظرف و هم مظروف اندیشه تا رفتار ماست. فرهنگ به گروه و اعضای آن کمک می کند تا از عهده مشکلات زندگی در محیطی خاص و در زمانی معین برآیند. شاید بهتر باشد فرهنگ را شیوه با هم زیستن در دنیایی بدانیم که "نفوس انسان­ها با تمامی گوناگونی­های­شان" یک بعد، محیط بعدی دیگر و نوع تعاملات آن دو، بعد سوم و مکمل آنها به­شمار می­روند.

فرهنگ­ها از فصول مشترکی برخوردارند، همان گونه که تمایزاتی با یکدیگر دارند. فصول مشترک فرهنگ های مختلف که به اصیل ترین و انسانی ترین وجوه فرهنگ مربوط می شود، فرهنگ جهانی را می سازد. مخاطبان چنین فرهنگی نیز جهانی خواهند بود و آن به بخش بزرگی از نیازها و تقاضاهای فرهنگی موجود در مردم و جوامع مختلف پاسخ خواهد گفت. اکنون در سطح جهان، تلاش های مستمر و بعضاً سازمان یافته ای برای تأکید بر این وجوه مشترک و انسانی فرهنگ انجام می شود و سازمان یونسکو آن را یکی از اصلی ترین وظایف خود به حساب می آورد.(دکوئیار، شماره 316: 5ـ7، بهجت­آبادی و عادل رفعت، شماره 316: 8ـ9) اما آن به­معنای نادیده گرفتن فرهنگ­های بومی و گوناگونی­های زیست بومی­شان نیست. فرهنگ­های بومی بدون آن که حذف­شوند، می­توانند درقالب تکثرفرهنگی نقشی بزرگ ایفاکنند واکنون سازمان­های انسان­دوستانه­جهانی، از جمله یونسکو حفظ وتقویت فرهنگ­های بومی وزیست­بوم­های آن را از مسئولیت­های خود می­دانند. منظور از زیست­بوم، شرایط فیزیکی و محلی، جغرافیایی، آب و هوا و تمامی گیاهان و جانوران یک اقلیم است که از عوامل مهم و تعیین کننده فرهنگ یک منطقه یا جامعه است و فرهنگ هر ناحیه و جامعه از بستر تعامل انسان با آن برمی­خیزد.(تری یاندیس، 1378: 46 و57) اما رابطه فرهنگ و زیست بوم یک طرفه نیست و در فرهنگ های پویا، همان گونه که زیست بوم، فرهنگ انسانی را می آفریند، فرهنگ شکل گرفته در بستر آن نیز خود، خالق شرایطی جدید بر زیست بوم می گردد که در آن شکل گرفته است و تعامل آنها مداوم ادامه خواهد داشت. همین نکته است که مطالعات فرهنگ های محلی و جوامع منطقه ای را ضروری می سازد.

اما نباید به فرهنگ ها به شکل پدیده های ایستا نگاه کنیم. فرهنگ ها مدام دست خوش تغییر هستند، آن ها از درون یا بیرون در معرض تحول قرار می­گیرند. گاه به­وسیله فرآیندهای خودجوش و درون­زا، به خلاقیت و نوآوری دست زده و گاه از طریق تعامل فرهنگی از فرهنگ­های دیگر اقتباس کرده و متأثر می­شوند. تفاوت­های فرهنگی همیشه بوده و خواهد بود و بسیاری از وجوه این تفاوت­ها، بیش از اینکه از اختلافات برخیزد از گوناگونی ها و تنوعات روح انسانی حکایت دارد که خود می­تواند به موضوعی برای شناسایی بهتر انسان­های جوامع مختلف از یکدیگر تبدیل شده و تکامل شان را مقدور سازد. در گذشته به اختلافات فرهنگی به­عنوان بهانه­ای برای درگیری­های قومی، ملی و... نگاه می­کردند، اما در دنیای امروز فرهنگ­های پویا به اختلافات فرهنگی به­مثابه پدیده­هایی که انعکاس­دهنده گوناگونی­های اندیشه و تجارب روح انسان­های مختلف­اند، می­نگرند و از آن به­عنوان دستاویزی برای شناخت هر بیشتر و بهتر یکدیگر بهره می­برند.

 

ما و جهانی شدن:

ما به­عنوان یک فرد ایرانی، می‏توانیم در مورد جهانی شدن دو دیدگاه داشته باشیم؛ یکی دیدگاهی خوش بینانه و دیگری دیدگاهی بدبینانه. برخی بر این عقیده‏اند که جهانی شدن، ارتباط بین ملل و افراد متفاوت را بهبود بخشیده، روابط را تشدید کرده و انسجام اجتماعی را تقویت می‏نماید.

برخی معقتدند که جهانی شدن، یک فرایند است و فرایند، یعنی جریانی که خود به خود پیش می‏رود؛ مثل توپی که از سراشیبی به پایین می‏غلتد یا مثل دانه‏ای که کاشته می‏شود و در صورت آماده بودن شرایط، خود به خود، شروع به رشد و نمو می‏کند. گفته شده که جهانی شدن نیز فرایندی است که از جایی شروع می‏شود و به تکامل می‏رسد و با پیشرفت علم و تکنولوژی و ارتباطات، راه خودش را می‏پیماید و پیش می‏رود. گروهی دیگر، دیدگاه خوبی نسبت به این پدیده ندارند و بر این عقیده‏اند که جهانی شدن، یک فرایند نمی‏باشد؛ بلکه یک پروژه است؛ یعنی عده‏ای نشسته‏ و نقشه‏ای برای استعمار دنیا طراحی کرده‏اند که این نقشه، نام جهانی شدن به خود گرفته است. طراحان این نقشه، می‏خواهند حاکمان آینده جهان باشند. آنان می‏اندیشند که غرب با بحران انرژی مواجه خواهد شد و در آینده، به منابع انرژی سایر دنیا نیاز خواهد داشت بنابراین، سازمان تجارت جهانی را راه انداخته‏اند. آنها معتقدند که این برنامه طوری طراحی شده که فرهنگ در چارچوب غرب حفظ شود. آنها معتقدند که این پروژه‏ای است که قسمت‏هایی از آن انجام شده و قسمت‏هایی نیز در حال انجام است و احتمالاً در آینده انجام می‏شود و در بخش‏های دیگر آن که انجام شود، سلطه و احاطه غرب بر جهان، مکشوف‏تر و معلوم‏تر خواهد شد و در آینده، سلطه فرهنگ غرب را بر سایر فرهنگ‏ها، بیشتر احساس خواهیم کرد.

کسانی که معتقدند این یک فرایند است، دیگر از این موضوع به­عنوان تهاجم فرهنگی نام نمی­برند؛ بلکه از آن به­عنوان یک روند طبیعی که برنامه‏های خاص خودش را دارد، یاد می‏کنند؛ اما آنان که به پروژه‏ای بودن جهانی شدن معتقدند، همواره مراقب همه جا بوده و همه برنامه‏ها و رویکردها را با چشم دیگری می‏بینند و مواظب­اند که فریب نخورند.

عوامل زیادی در این نگرش دخیل می­باشند که برخی عبارتند از:

1 - شرکت‏های چند ملیتی؛

2- بازارهای فروش جهانی؛

3 - انقلاب اطلاعاتی؛

4 - فروپاشی نظام کمونیستی شوروی.

امروز جهانی شدن در حوزه‏های مختلفِ فرهنگ، سیاست، اقتصاد و علم مطرح است و این‏که هر کدام از کشورها در مواجهه با آن چه رویکردی نشان می‏دهند، باید مورد بررسی قرار گیرد. در این‏جا باز این سئوالات مطرح هستند که آیا یک دولت قدرتمند مرکزی در جهان به­وجود خواهد آمد؟ آیا همه دولت‏ها، قدرت خود را از دست خواهند داد؟ آیا دموکراسی جهانی، شکل خواهد گرفت و یا اتفاقات دیگری می‏افتد؟

بر ماست که با این موضوع جدی، مواجهه‏ای دقیق، منصفانه و آگاهانه داشته باشیم؛ تا تهدیدهای فرارو را به فرصتی برای گسترش فرهنگ اصیل و ناب خود تبدیل کنیم.

 

جهانی شدن و هویت ایرانی-اسلامی:

در دنیای امروز ادیان نیز به مانند تمامی نهادهای اجتماعی با تحول فرهنگی مواجه­اند. این موضوع هنگامی مهم­تر جلوه می کند که دریابیم، انتقال دین به نسل های جوان تر، همان فرآیندی است که دین از آن طریق، خود را به مثابه "دین در جریان زمان " شکل می دهد؛ این همان چیزی است که موجب پویایی دین می شود و دین را برای انتقال خود در جریان زمان توانا می­سازد. مسیرهای گوناگونی که مستلزم شناخت ابعاد متفاوت و ترکیب­هایی از هویت یابی دینی در ابعاد اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و فرهنگی هستند، در دنیای امروز ممکن است در تقابل با الگوهای سنتی آن قرار گیرند. بنابراین مسئله "انتقال" در کانون توجه جامعه شناسی دینی قرار می گیرد.

اگر هدف نهایی از انتقال، این باشد که فرزندان باید تصاویر کاملی از والدین­شان باشند، آشکار است که هیچ جامعه­ای به این هدف نایل نمی­شود، چون در عصر جهانی شدن، تغییر فرهنگی حتی در جوامعی که تحت حاکمیت سنت قرار دارند، تداوم دارد. پس به این معنا، هیچ گونه انتقالی خالی از بحران انتقال، به­وجود نخواهد آمد.(دانیل هروی، 1380: 287- 288) در گذشته این انتقال با شکیل و قاعده­مند نمودن ارزش­ها، نگرش­ها و رفتارها صورت می­گرفت، ولی اکنون ماهیت این انتقال از اساس دگرگون شده و هر جامعه­ای اگر درصدد است تا انتقال را با بینش کافی و به­عنوان انتخابی برای نسل جدید ارایه دهد، ناگزیر است که معیارهای جدیدِ هویت­یابی دینی را شناخته و خود را با آن همراه سازد. چنین شرایطی است که تمامی نهادهای پرورشی (خانه، مدرسه و مراکز آموزشی و دینی) را وادار می سازد تا رسالت شان را بازتعریف کنند.

چنین پدیده ای مشخصاً در انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و امام خمینی(ره) یکی از نادرترین شخصیت هایی بود که چنان بازتعریفی را از رسالت دینی خود در سال­های پیش از انقلاب در نسل آن مقطع درونی ساخت. تا پیش از آن، مراجع و مراکز دینی عمدتاً انسان دینی را شخصی می دانستند که در ایام خاصی از سال در مراسمی شرکت کرده و به تجدید خاطره برخی از وقایع دینی ـ تاریخی بپردازد. اما دکتر شریعتی، استاد مطهری، آیت الله طالقانی، امام خمینی و برخی دیگر، از رهبرانی بودند که شخصیت دینی را کسی دانسته و معرفی می کردند که بایستی وقایع دیروز دینی را در مسایل امروز جامعه کشف کرده و با بازتعریف آن، الگو و هنجار جدیدی را معرفی نمود. از این رو آنها برخلاف تفکرات قالب سنتی دینی در دوره پهلوی، تنها درصدد ایجاد تنفر و انزجار از یزید و شمری که امام حسین(ع) را به شهادت رساندند، نبودند، بلکه علاوه بر آن، در جست­وجوی یافتن یزیدیان و شمرهای زمانه خود نیز برآمدند که حاضرند حسین­های جامعه آن روز را قربانی سازند. و آنرا به­عنوان رسالتی برای مبارزه و رفتار به نسل خود ارایه کردند. دقیقاً همان ها نیز در دوره خود توسط اکثریت متعصبان سنتی مورد انتقاد واقع و با بازتعریف آنها از الگوهای دینی حتی طرد نیز شدند. هنوز نیز برخی از متعصبین مذهبی بازآفرینی الگوهای جدید دینی آنها را به عنوان بخشی از پیکره دینی قبول ندارند!

 

نتیجه­گیری:

جهانی شدن پدیده­ای است که با افزایش بی­سابقه سرمایه گذاری خارجی و سرمایه بین المللی، گسترش حجم تجارت و تنوع معاملات بین المللی، انتقال سریع و رو به گسترش فناوری و نیروی کار بین المللی و گسترش حمل و نقل بین­المللی و ارتباطات و رسانه­ها و فرایندهای تبادل اطلاعات در اقصا نقاط جهان و پدید آمدن دنیای مجازی ارتباطات و اطلاعات شکل گرفته و با امواج مختلفی ظهور یافته است که آخرین آن به گسترش اطلاعات و شبکه اینترنت مربوط می­شود.

جهانی شدن در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نتایجی به بار آورده است که در هیچ کجای تاریخ تاکنون سابقه نداشته است. سلسله مراتب اقتدار و لایه لایه شدن جامعه بر اثر آن که از عوامل اصلی تبعیض­ها و توزیع نامتناسب دانش و معلومات و نیز تشریک مساعی در تصمیمات (از طریق شکستن محدودیت­های جغرافیایی) به شمار می رفت، اکنون از طریق رسانه های جهانی و اینترنت شکسته شده و انسانی که تاکنون در کشور و پایتخت خود بیگانه و نادیده گرفته شده بود، با شبکه­های اطلاعاتی وسیع در دورافتاده ترین نقاط جهان می تواند از اطلاعات هر کجای جهان آگاه شده و در بسیاری از مراکز مردمی و مدنی مشارکت کند. جهانی شدن حتی عمیق ترین تحولات اجتماعی و سیاسی را موجب شده است. به طوری که آن روند، همگام با اطلاع رسانی به مردم، در جوامعی که زمانی محدود و بسته بودند، باعث سرنگونی دیکتاتوری های بسیاری شده است. دموکراسی که همواره از این محدودیت رنج می برد، آرزوی همیشگی خود، یعنی مشارکت مستقیم و بی واسطه مردم را دور از دسترس و غیرعملی فرض و ناگزیر همیشه از طریق و باواسطه (نمایندگان) و رأی غیرمستقیم شهروندان عمل  می­کرد و از این رو اصل تعیین­کننده دموکراسی (مشارکت)، هنگام تحقق در جوامع با محدودیت های جدی روبه­رو می شد، اما اکنون با دنیای اطلاعاتی و ارتباطی جهانی، چشم انداز تحقق واقعی تشریک مساعی و مشارکت مستقیم هر انسانی در هر کجای دنیا را نشان می دهد و این آرزوی همیشگی را به واقعیت نزدیک ساخته است.

باید توجه داشت که جدای از جهانی شدن، فرهنگ، حقیقتی زنده و زاینده است که مدام در حال تطور می­باشد و مرگ آن هنگامی رقم خواهد خورد، که به­واسطه تقلید مسخ گردد. از این رو در شرایط کنونی ما نیز به عنوان یک کشور اسلامی باید با توجه به فرصت‌ها و تهدیدهای ناشی از روند جهانی شدن، خود را برای مواجهه با این پدیده مهیا ساخته و بااتکا به داشته‌های فرهنگ غنی-ایرانی اسلامی خود علاوه بر حفظ هویت خویش، با بهره‌گیری از ابزار برآمده از فرهنگ جهانی، درصدد جهانی کردن آن باشیم. چرا که فرهنگ، محصول آفرینش نیروهای انسانی و اجتماعی است که ظرف و مظروف آن را نیز تعیین می­کند. بنابراین فرهنگ بیش از هر بخش دیگری با جهانی شدن در ارتباط است. هویت های فرهنگی، ملی، دینی و اخلاقی بر بستر جهانی شدن شکل جدیدی به خود خواهند گرفت. پس نباید آنها را چون سنتی ثابت و تغییرناپذیر تقدیس کرد، بلکه می­بایست این عناصر را فرآیندی شکل­پذیر دانست که نه تنها می­توانند خود را با وضعیت­های نوین تطبیق دهند، بلکه در عین حال، اهداف و غایت آنرا بازتعریف­نموده و درعین انعطاف­پذیری، انسجام خود را درعصر جهانی­شدن حفظ­کنند.



[1] -Deteriorialization

[2]- Teleconination

[3]- Global Culture

[4]- Mass Culture

[5] -Unescu

  1. اسماعیلی، غلامرضا، جهانی شدن یا جهانی سازی؟ نشریه تدبیر، شماره155، سال شانزدهم، 1384.
  2. الوین تافلر و دیگران، به سوی تمدن جدید، ترجمه محمدرضا جعفری، تهران: نشر سیمرغ چاپ سوم.
  3. ـ عاملی سعیدرضا، جهانی شدن ها و آینده هویت های هم زمان.
  4. عاملی، سعید رضا، سخنرانی در مرکز مطالعات توسعه دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، 1382.
  5. ـ گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی 1989، ترجمه منوچهر صبوری.
  6. بشیریه، حسین، نظریه های فرهنگ در قرن بیستم، مؤسسه فرهنگی آینده پویان، 1379.
  7. بشیریه، حسین، نظریه های فرهنگ در قرن بیستم، مؤسسه فرهنگی آینده پویان، 1380.
  8. رفیعی فنود، محمد حسین، آن سوی جهانی سازی، انتشارات صمدیه، 1381.
  9. سابقی، محمدرضا، بررسی صادرات محصولات فرهنگی و تأثیر آن در جهانی سازی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران، 1383.
  10. شهیدی، نیما، جهانی شدن آموزش عالی، فصلنامه آموزشی، تحلیلی فرهنگ آموزش، پیش­شماره 3، سال دوم، تابستان، 85.
  11. گل محمدی، احمد، جهانی شدن فرهنگ، هویت، نشر نی، 1380.
  12. گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، 1380.
  13. ورجاوند، پرویز، پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی، 1378، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم.
  14. جنکینز، ریچارد، هویت اجتماعی، تورج یاراحمدی، تهران: نشر شیرازه، 1381، چاپ اول.
  15. گیدنز، آنتونی " الف"، چشم اندازهای جهانی شدن، محمدرضا جلایی پور، تهران: انتشارات طرح نو، 1384، چاپ دوم.
  16. گیدنز، آنتونی "ب"، تجدد و تشخص، ناصر موفقیان، تهران: نشر نی، 1383، چاپ سوم.
  17. گیدنز، آنتونی "ج"، جهان رها شده، علی­اصغر سعیدی و یوسف حاجی عبدالوهاب، تهران: انتشارات علم و ادب، 1379، چاپ اول.
  18. گیدنز، آنتونی "د"، پیامدهای مدرنیت، محسن ثلاثی، تهران، نشر مرکز، 1384، چاپ سوم.
  19. احمدی علی آبادی، کاوه(1381- 1382)، برنامه ریزی بلندمدت بخش اجتماعی و فرهنگی، نمونه موردی جامعه ایران، دفتر آمایش سرزمین، تهران: سازمان مدیریت و برنامه ریزی.
  20. بورن، اد(1379)، بعد فرهنگی ارتباطات برای توسعه، ترجمه مهرسیما فلسفی، تهران: مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش صدا و سیما.
  21. تری یاندیس، هری، س (1378)، فرهنگ و رفتار اجتماعی، ترجمه نصرت فتی، انتشارات رسانش، تهران.
  22. جان تاملینسون، جهانی شدن و فرهنگ، ترجمه محسن حکیمی، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، 1381.
  23. ساختار فرهنگی هویت ملی (1378)، مطالعات طرح پایه آمایش، تهران: سازمان مدیریت و برنامه ریزی، جلد پنجم.
  24. شایگان، داریوش، افسون زدگی جدید، هویت چهل تکه و تفکر سیار، ترجمه فاطمه ولیانی تهران: نشر فرزان، 1380.
  25. طرح تدوین برنامه ایران 1400 (1375)، گروه فرهنگی، تهران: سازمان مدیریت و برنامه ریزی.
  26. کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات (سه جلد)، ترجمه علیقلیان، خاکباز و چاووشیان، تهران: انتشارات طرح نو 1380.
  27. نصری، قدیر، در چیستی جهانی شدن، تاملی نظری در سمت و سرشت آهنگ جهانی، فصلنامه راهبردی سال 4، شماره 13، 1380.

 

 

  1. http://Ay Andehnegar. oRg.
  2. http://Wlklpedia. oRg.