نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
کلیدواژهها
قرآن، جهانیسازی و جهانیشدن
دکتر محمدرضا آرام*
تاریخ دریافت: 6/6/1390ـ تاریخ پذیرش:25/8/1390
چکیده
این پژوهش میکوشد ضمن ارائهی معنای مورد نظر از مفهوم جهانی شدن اصول، ویژگیها، نتایج و پیامدهای آن سازوکارهای تحقق طرح جهانیسازی فرهنگ و معارف قرآن را بررسی و سپس چالشهای فرهنگ قرآنی را در عصر جهانیشدن در حوزهی اعتقادات، باورها و ارزشها بیان کند. این مقاله «قرآن» و «جهانیشدن» رامتلازم هم دانسته و بیان میکند قرآن کریم وحینامهای الهی است که برای هدایت نظری و عملی انسان در همهی عصرها آمده است و از این حیث با ویژگی ابدیت برای تمامی بشریت نازل شده است. این پژوهش با تکیه بر ضرورت جهانیسازی قرآن در عرصهی جهانیشدن به ساختارها و ویژگیهای نظام جهانی قرآن پرداخته و سپس زبان قرآن را زبان واحد نظام جهانی قرآن معرفی میکند.
واژههای کلیدی: قرآن، جهانیشدن، جهانیسازی، چالشهای فرهنگ قرآنی، نظام جهانی قرآن، ساختار، ویژگیها، زبان واحد.
بیان مسئله
سرعت رشد فنّاوریهای برتر در حوزههای علوم و تحولات پیچیدهی جهانی در عصر حاضر جوامع انسانی را با چالشهای متعددی مواجه ساخته است. سرآمد این رشد روزافزون علمی، بیشتر از سایر زمینهها، در توسعه و پیشرفت فنّاوری اطلاعات است که منجر به بروز پدیدهای به نام «جهانیشدن» شده است. جهانیشدن محصول جریانهای فکری و علمی معاصر است که علاوه بر حوزهی اقتصاد و سیاست در حوزهی فرهنگ نیز کشورها و ملتها را با چالشهای گوناگونی مواجه ساخته است. این پدیده بر اساس ظرفیتهای مرتبط با این جریان هم در کشورهای پیشرفته و هم در کشورهای درحالتوسعه بهگونهای تأثیرگذار بوده است.
از طرف دیگر، انسان عصر خویشتن بودن از آموزههای فکری مهمی است که دین مبین اسلام انسان را به آن توجه داده است. قرآن کریم علیرغم اصالت بنیادینی که دارد از تازگی و طراوت همیشگی برخوردار است. انسانهای معاصر، بهویژه پیروان قرآن کریم، در عصری زندگی میکنند که پدیدههای فکری جدید آنها را احاطه کرده و در بسیاری از زمینهها ایشان را دچار چالشهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کرده است. از این پدیدههای فرهنگی معاصر پدیده و فرآیند جهانیشدن و هویت مجازی که از پیامدهای مدرنیته و پیشرفت رسانههای ارتباطی است از اهمیت بسیار برخوردار است. در آیات بسیاری از قرآن کریم از واژههای بینالمللی (با تسامح در تعبیر) استفاده شده است. یکی از این واژهها عالمین است که 72 بار در قرآن آمده است. مانند «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین». جالب است که براساس گزارش قرآن پیامبران الهی در زمانهی خویش، هرکدام، بر جهانیبودن رسالت خود تأکید کردهاند؛ مثل «ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین».
قرآن ندای توحید، وحدت انسان و کثرتگرایی تمدنی و زبانی را در جهان سر میدهد. خداوند متعال میفرماید: «و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم» (روم/14): و از نشانههای (قدرت) او آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شما است. قرآن کریم این تکثر زبانی را که برخی منشأ تکثر تمدنها میدانند سبب برخورد تمدن نمیداند بلکه آن را راهی طبیعی برای افزایش معرفت بشری و حصول سعادت و رفاه جهانی میداند. در این نوشتار ساختار و ویژگیهای نظام جهانی بر مبنای آموزههای قرآنی و چالشهای فراروی آن بررسی و تحلیل شده و زبان قرآن، «لسان عربی مبین»، درمقام زبانی واحد که قابلیت بینالمللیشدن را دارد همچون زبان مشترک فطری انسانها در نظام جهانی قرآن مطرح میشود.
اهداف پژوهش
پژوهش حاضر تلاشی فکری برای الهامپذیری از معارف قرآن کریم در چگونگی استخراج نکاتی درباب دو جریان فکری معاصر یعنی جهانیشدن و جهانیسازی است. این کتاب آسمانی انسان معاصر و بلکه همهی انسانها را در طول تاریخ به دو مطلب یافتن آگاهی همهجانبه و گزینش احسن رهنمون کرده است.
از اهداف مهم این پژوهش آن است که با تکیه بر آموزههای وحیانی نهتنها انسان معاصر را در برخورد با پدیدهی جهانیشدن یاری رسانده بلکه با معرفی ساختار و ویژگیهای نظام مطلوب قرآنی الگوی نظام جهانیای را بر مبنای آموزههای قرآنی با زبان واحد قرآنی ارائه کند.
جهانیشدن
ابهام در واژههای نوپدید سبب رواج برداشتهای متعدد و متنوع دربارهی آنها میشود. جهانیشدن یکی از این واژهها است. گرچه در سالهای نخست ورود به زبان فارسی این اصطلاح بیشتر در حیطهی مسائل اقتصادی بهکار میرفت ولی امروزه سخنگفتن از ابعاد فرهنگی و اجتماعی آن نیز در محافل علمی مورد توجه قرار گرفته است(تاملینسون، ص 14).
جهان درحال «شدن و دگرگونی» است و هرگز حالت ایستایی ندارد (Radice 3). در تعریفی ساده میتوان جهانیشدن را حاصل گسترش روابط و تعاملات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی میان دولتها و جوامع با یکدیگر دانست. واژههای جهانیشدن و جهانیسازی برای توصیف مرحلهی بینالمللیشدن ارتباطات چه از طریق وسایل ارتباط جمعی و چه از طریق مبادله و انواع پیامها بهکار رفته است. (فرهنگ روابط بینالملل، 422).
نگارنده با تعریف توماس ال. فریدمن از جهانیشدن موافق است؛ او میگوید: «جهانیشدن همان ادغام مستحکم بازار، دولتهای ملی و فنّاوریهای پیشرفته تا بهحدی است که قبلاً شاهد آن نبودیم. و آن به گونهای است که افراد، شرکتها و دولتها را قادر میسازد نا بیشتر، سریعتر، عمیقتر و ارزانتر از قبل به سرتاسر جهان دسترسی پیدا کنند و ازطرفدیگر جهان را قادر میسازد تا بیشتر، سریعتر، عمیقتر و ارزانتر از هر زمان دیگر به افراد، دولتها و شرکتها دسترسی پیدا کند (Friedman 2000, 9) جهانیشدن فرایندی متنوع و قدرتمند است که در جنبههای فرهنگی، اقتصادی، نظامی، سیاسی، ورزشی و... جامعهی جهانی درحال بهوقوعپیوستن است. هاروی جهانیشدن را متضمن دو عنصر فشردگی در زمان و مکان و کاستن از فاصلهها میداند (گودرزی، اندیشه صادق، شماره 5).
آنان که به آینده خوشبین نیستند فلسفهای برگزیدهاند که جهان را برای ایشان بهگونهای تبیین میکند که به سوی نیستی و زشتی میرود. آنان از هرگونه تحول ترس دارند و در برابر آن مقاومت میکنند. ازاینرو چارهاندیشی میکنند تا به نظر خودشان دستکم از سرعت دگرگونی و نیستی بکاهند و دمی حرکت را باز دارند. در برابر ایشان و در آن سوی دیگر گروهی بر این باورند که این شدن همواره به سوی کمال و بالندگی است هرچند که در برخی از زمانها و مکانها با چالش روبهرو است ولی در کل «شدن کمالی» درحال تحقق است P. 26) (The Dynamics of Religion,
این نظر خوشبینانه فلسفهی بسیاری از مردم بهویژه دینداران است؛ آنان نهتنها در «روز پسین» و فردای رستاخیز «شدن کمالی» را میبینند و به آن باور دارند بلکه در همین دنیا و در پایان آنچه پایان تاریخ نیز گفتهاند کمالی را انتظار میکشند که در آن فرد و جامعهی انسانی به کمال مطلوب خود میرسد و در همین دنیا منجی خواهد آمد و زمام امور هستی را در جامعهای جهانی با مؤلفههای عدالت فراگیر و توسعه و رفاه عمومی به دست خواهد گرفت.انسانها همواره خواهان آن بودهاند که در پرتو اصول مشترک و متعالی به جنگها و درگیریها خاتمه داده و زندگی مسالمتآمیزی را محقق سازند. پیامبران الهی نیز تحقق چنین آرزویی را در آیندهی تاریخ بشریت بشارت دادهاند که وجود تفکر ظهور منجی جهانی در میان ادیان و مذاهب خود دلیلی براین ادعا است. (حقوق بینالملل اسلامی، 1/ 112).
ازطرفدیگر ادیان خصلتی جهانی دارند. به دلیل وحدت ذاتی جهان هستی که همهی امور به ذات حق برمیگردد پیام الهی برای تمامی انسانها است و تنوع ادیان آسمانی نه به دلیل تنوع در محتوا و پیام بلکه در ویژگیهای عصری آنها است. پیام الهی واحد است (ان الدین عندالله الاسلام) و درنتیجه مخاطب آن نیز تمامی انسانهایند. ازاینرو مهدویت اسلامی نیز هرگز تعلق به سرزمین یا قوم و نژاد خاصی ندارد و تدبیر الهی برای تمامی انسانها است و ازهمینرو گسترهای جهانی دارد.
اسلام صرفاً بر اعتقاد مشترک تأکید دارد و هرگونه مرز درون جهان اسلام را نمیپذیرد. مرز اسلام دارالکفر است هرچند در طول تاریخ اسلام بهدلیل سنت الهی استدراج و فرصتیافتن کافران در این جهان تقابل «دارالاسلام» و «دارالکفر» عملاً وجود داشته است اما در مدینهی فاضلهی مهدوی بهدلیل پیروزی حق بر باطل چنین مرزی هم از بین خواهد رفت. روایات وارده در باب مهدویت اسلامی همگی بر این امر تأکید دارند (بحارالانوار، ج 52، باب 27).بیگمان هرگونه نفی و اثبات مطلق مقولهی جهانیشدن نادرست است. بنابراین باید در هر مورد با توجه به خود موضوع تصمیم و واکنش مناسب را برگزید. بهویژه آنکه اسلام خود نهتنها داعیهی جهانیشدن را دارد بلکه برنامههایی عملی برای جهانیسازی نیز پیشبینی کرده است.
جهانیسازی
مفهوم دیگر جهانیسازی است. جهانیسازی فرایندی طبیعی نیست بلکه پروژه و طرحی است که ازسوی عوامل بیرونی صورت میگیرد. در اینجا سیاستها و برنامههای خاصی اندیشیده میشود تا به صورت امری جهانی و فراگیر درآید. جهانیسازی میتواند در بخشهای گوناگونی چون تجارت، فرهنگ، دین، تمدن و... صورت گیرد. در اینجا این مسئله مطرح است که امکان جهانیشدن برای بسیاری از پدیدهها فراهم است و فرد یا افرادی باید با برنامهریزی دقیق و اجرای سازوکارها و سیاستهای اجرایی خاص آن چیز را به صورت امری جهانی درآورند.
فلسفهی خاص اندیشهی جهانیسازی از آنجا سرچشمه میگیرد که توانایی و استعداد امکانی تحقق جهانیشدن را در پارهای از پدیدهها میبینند. وجود این توانایی و امکان این اندیشه را در ذهن انسان برمیانگیزد تا آن را به مقولهای جهانی تبدیل کند.جهانیشدن از نظر ارزشی فاقد هر گونه ارزشی است و انسان نمیتواند در برابر خوب و بد بودن «شدن» داوری کند. اما جهانیسازی از آنجا که برنامه و طرحی انسانی است میتواند داوری ارزشی شود؛ به این معنا که میتوان پرسید آیا جهانیسازی دینی خاص یا فرهنگی خاص خوب است یا بد.
قرآن و جهانیشدن
نکتهی مهم در ابتدای این بحث آن است که ما مدعی نیستیم پدیدههای معاصر مانند جهانیشدن با همین بار معنایی و شبکهی مفهومی آن در عصر حاضر در متون اسلامی آمده است بلکه معتقدیم که پدیدههای فکری هر عصری مبانی معرفتی خاص خود را دارند که ناشی از جهانبینیها و ایدئولوژیهای حاکم بر آنها است و براین باوریم که اسلام مبادی فکری و نظری قوی و جامعی دارد که اگر استخراج و به زبان روز تبیین شود میتواند چراغی فروزان فرا راه انسان معاصر باشد. البته کتب مقدس دیگر نیز مانند عهدین ادعای ارائهی این مبادی را دارند اما مقایسهی مبانی فکری اسلام با دیگر ادیان مقدس برتری بیچونوچرای اسلام و قرآن را ثابت میکند (بوکای موریس، ص 65).
قرآن کریم وحینامهای الهی است که برای هدایت نظری و عملی انسان در همهی عصرها آمده است. در روایات اهل بیت ـ علیهم السلام ـ آمده است که قرآن و معارف بلند آن در هر زمان نو و تازه است همانند خورشید و ماه که همیشه و برای همهی زمانها نورافشانی دارد ) مجلسی، 10/77(.
انسان کامل که سِمت رسالت الهی را دارد و حامل پیام خدا است اگر مظهر اسم اعظم بوده، کاملترین انسانها باشد، کتابی را دریافت میکند که کاملترین کتابها است و همهی پهنهی زمین و وسعت زمان و گسترهی تاریخ را دربر میگیرد. ازهمینرو خدای سبحان قرآن را برای هدایت همگان بر قلب مطهّر رسول اکرم(ص) نازل کرد: «شهر رمضان الّذی أُنزل فیه القران هدیً للنّاس...» )بقره/ 185(، «وأُوحی إلیّ هذا القران لأُنذرکم به ومن بلغ» (انعام/ 19)، «ولقد ضربْنا للنّاس فی هذا القران من کلّ مثلٍ لعلّهم یتذکّرون» (زمر/ 27)، «إنّا أنزلنا علیک الکتاب للنّاس بالحق» (زمر/ 41). در این آیات قرآن کریم کتاب هدایت تودهی انسانها و بدون اختصاص به عصر یا نسل خاصی معرفی شده است. همچنین در آیاتی دیگر مانند: «إن هو إلاّ ذکری للعالمین» (انعام/ 90) و «وما هی إلاّ ذکری للبشر» (مدثر/ 31) قرآن مجید یادآور همهی جوامع بشری شناسانده شده تا همگان را به عَهد فطرت خویش متذکر شود.
در آیات دیگری همچون «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً» (فرقان/ 1) قرآن شریف دستوری آسمانی برای برحذرداشتن همهی مردم جهان از هرگونه تباهی معرفی شده است. همچنین آیات تحدّی نشانهی جهانیبودن قرآن است زیرا اگر کتابی برای هدایت گروهی خاص یا عصری مخصوص نازل شده باشد زبان تحدّی و دعوی دعوت آن در همان محدودهی نزول کتاب آسمانی خلاصه میشود و حالآنکه قرآن همهی جن و انس را به مبارزه فرا میخواند: «قل لئن اجْتمعت الإنس والجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله» (إسراء/ 88).
تذکر این نکته نیز سودمند است که معجزهی هر پیامبری، گرچه رسالت او محدود باشد، برای همیشه به قوّت خود باقی است و هیچ کس غیر از انبیا و اولیای الهی توان آوردن همانند آن را ندارد و چون دعوِی رسالت با دعوت رسول هماهنگ است و تبلور دعوت نبی اکرم(ص) در قرآن کریم است هر دلیلی که بر جهانیبودن قرآن دلالت کند بر عالَمی بودن رسالت رسول اکرم(ص) نیز دلالت دارد. همچنانکه هر دلیلی که بر جهانی بودن رسالت رسول اکرم(ص) دلالت کند بر عالَمی بودن قرآن مجید نیز دلالت خواهد داشت زیرا این دو متلازم هماند و دلیل هر کدام بالملازمه دیگری را نیز اثبات میکند (آیت الله جوادی آملی، صهبای حج، ص 193).
پیامبر گرامی اسلام(ص) پیام قرآنی خود را که همان وحی الهی است با ویژگی ابدیت برای تمامی بشریت اعلام کرده است و از زبان قرآن فرموده است: «یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا» )اعراف/ 158(؛ای مردم (ای جهانیان) همانا من فرستادهی خدایم به سوی همهی شما. واژههای رسول و جمیع نشاندهندهی جهانیبودن و آنگاه جهانیشدن قرآن کریم و معارف متعالی آن است. همچنانکه معلوم است این سخن به معنی وجود پدیدهی جهانیشدن (Globalization) در قرآن نیست بلکه به معنی جهانیبودن فرهنگ قرآنی در عصر جهانیشدن است چراکه جهانیشدن در حوزهی امروز بیش از حوزههای دیگر جدی است.
آیات زیادی از قرآن کریم بهصراحت یا بهصورت غیرمستقیم از جهانیشدن رسالت اسلام و محدود نبودن آن به مکان یا زمان معین سخن گفته و نگاه جهانی دین اسلام را حکایت و ترسیم کردهاند و در برخی آیات تشکیل جامعهی جهانی بشارت داده شده است؛ «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» (الانبیاء/ 105) و «وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا...» (النور/ 55) و «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافه و لاتتبعوا خطوات الشیطان» (البقره/ 208) و «یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الانعبد الا الله و لانشرک به شیئا» (آلعمران/ 64).
عموم مضامین قرآنی از روایات نیز قابل برداشت است. اگر محضنمونه به نهجالبلاغه نگاه کنیم از این عبارات ـ که مشابهات فراوانی هم در نهجالبلاغه و هم در دیگر متون روایی دارد ـ میتوان محدود نبودن پیام اسلام را به محدودهی زمانی و مکانی خاصی برداشت کرد: «اما بعد فإن الله سبحانه بعث محمدا صلی الله علیه و آله نذیرا للعالمین...» (نهج البلاعه، نامهی 62) یا «فإن فیه اسوه لمن تأسی» (خطبهی 160)یا «ثم انزل علیه الکتاب نورا لاتطفأ مصابیحه و سراجا لایخبو توقده» (خطبهی 198). بهنظر میرسد حتی از روایاتی همچون «اطلبوا العلم ولو بالصین» میتوان نگاه جهانی اسلام و تشویق مسلمانان به محدود نماندن در مرزهای جغرافیایی خود را برداشت کرد (البیهقی، 123).
ساختار و ویژگیهای نظام جهانی قرآن
نظام جهانی قرآن که در مقام نظامی آرمانی به انسان وعده داده شده دارای ویژگیها و ساختاری است که آن را از سایر نظامها متمایز میکند. دستیابی به این نظام و تشکیل آرمانشهر قرآنی جز با معرفت و شناخت خصوصیات آن حاصل نمیشود. امروزه بشر در عصر ارتباطات و پیشرفتهای علمی و حتی با وجود دستیابی به ابرفنّاوریهای برتر بیشازپیش نسبت به تشکیل چنین نظام جهانیای احساس نیاز میکند و یقیناً مکاتب دستساختهی بشری قادر به پاسخگویی مناسب و صحیح به این نیاز آدمی نخواهد بود.
قرآن در نقش قانون همیشه زنده و پویای الهی و عترت در مقام مفسران و مجریان اصلی کلامالله بهترین و مطمئنترین تکیهگاه انسان در تشکیل چنین نظامی است تا در سایهسار آن بعد از قرنهای متمادی جانهای تشنه و سرگشتهی آدمی در حیات طیبه به آرامش و قرار برسد. در ادامه به برخی از ساختارها و ویژگیهای نظام جهانی قرآن اشاره میشود.
در نظام جهانی قرآن ذات اقدس الهی حاکم مطلق و مالک حقیقی آسمانها و زمین است. آیات اولیهی سورهی حدید بهزیبایی و بهدقت تمام چنین حاکمیتی را تبیین میکند: «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یحُْىِ وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلىَ کلُِّ شىَْءٍ قَدِیرٌ(2) هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُِّ شىَْءٍ عَلِیمٌ(3) هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فىِ سِتَّةِ أَیَّامٍ ثمَُّ اسْتَوَى عَلىَ الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فىِ الْأَرْضِ وَ مَا یخَْرُجُ مِنهَْا وَ مَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا وَ هُوَ مَعَکمُْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(4) لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(5) یُولِجُ الَّیْلَ فىِ النهََّارِ وَ یُولِجُ النهََّارَ فىِ الَّیْلِ وَ هُوَ عَلِیمُ بِذَاتِ الصُّدُورِ(6)»
شیخ صدوق در کتاب اعتقادات (ص 7) در بیان اعتقاد امامیه در توحید و معرفت خداوند متعال میگوید:
بدان که اعتقاد ما در توحید این است که خداى تعالى یکى است، و هیچ چیزى مثل او نیست، قدیم است و همیشه شنوا و بینا و دانا و درست کار و زنده و بامر خلایق قیامکننده و غالب و پاک از تمام معایب و توانا و صاحب غنا بوده و خواهد بود؛ نه موصوف بجوهر مىشود، و نه بجسم و نه صورت و نه عرض و نه خط و سطح و سنگینى و سبکى و قرار و حرکت و مکان و زمان، و برتر است از همه صفتهاى آفریدگان، و بیرون است از هر دو حدّ، حدّ ابطال و نیستى و حدّ تشبیه و مانند داشتن، و حقتعالى چیزى است نه مثل سایر چیزها، و او یگانه است جوف ندارد، فرزند نیاورده که وارثش شود، و زاده نگردیده که دیگرى شریک ملکش باشد، واحدى کفو او نبوده، نه او را مقابلى است و نه شبیهى، و نه جفتى و نه مثلى، و نه نظیرى و نه شریکى، نمىیابد او را چشمها و وهمها. و او مییابد آنها را، و او را نعاس و خواب نمیگیرد و او صاحب لطف و لطافت و آگاهى است، خالق همه چیز است، نیست خداوندى مگر او، مخصوص او است آفرینش و فرمان، تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.
قرآن کریم در تبیین اوصاف خداوند متعال در نظام جهانی قرآن میفرماید: «بسماللهالرحمنالرحیم والسماء ذات البروج و الیوم الموعود و شاهد و مشهود» (بروج/ 1-3). در جای دیگر میفرماید: «یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها و هوالرحیم الغفور» (سباء/2). خداوند در کنار آیاتی که بیانگر علم بیپایان او بر بندگان و همهی موجودات است از قدرت خود نیز سخن می گوید: «والله من ورائهم محیط» (بروج/20).
خداوند به منظور تغییر بینش آدمیان از سطحینگری به ژرفاندیشی در پدیدههای جهان هستی و تعمیق باور آنان نسبت به علم، قدرت، حکمت و رحمت خود پیوسته از نعمتهایی که به بندگان ارزانی داشته سخن میگوید؛ در همان آیات ابتدایی سورهی بقره فلسفهی عبادت و پرستش خود را رسیدن به تقوای الهی و شکر نعمت عنوان نموده و میفرماید: «یا ایهاالناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون» (بقره/ 21).
یکی دیگر از حقایق نظام جهانی قرآن توجه به حقیقت وجود آدمی است. انسان ازیکسو آفریدهی خدا است و از خود چیزی ندارد و وجودش سراپا نیاز و احتیاج است: «یا ایهاالناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید» (فاطر/ 15) و ازسوییدیگر پذیرش حضور دائم ونزدیکبودن آن وجود مطلق در همه جا و در همهی زمانها مطرح است؛ «و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (ق/16) و «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انه الیه تحشرون» (انفال/24). این نزدیکی و حضور دائمی که برخاسته از ارتباط و فقر ذاتی همهی آفریدهها است میتواند این زمینه را فراهم آورد که هیچ چیز بیرون از دایرهی علم و قدرت و حکمت او نیست.
در نظام جهانی قرآن انسان «خلیفهالله» است. خداوند او را در مقام جانشین و قائممقام خود بر روی زمین برگزید و فرشتگان را فرمان داد تا بر او سجده کنند. این فرمان زمانی از جانب خداوند صادر شد که اسرار جهان هستی (اسماء) را به او آموخت واز فرشتگان خواست که از این اسماء بگویند و چون آنان اظهار بیاطلاعی کردند حضرت آدم (ع) از اسماء و اسرار هستی آنان را آگاه کرد. سپس خداوند خطاب به فرشتگان که به آفرینش انسان معترض بودند فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانم (بقره/ 3 – 34).
خداوند خود وعده داده است که انسان را ـ درصورتیکه به جایگاه و مقام خود آگاه باشد و تنها ولایت او را بپذیرد و از ولایت شیطان سرباز زند ـ مورد حمایت پیدرپی خود قرار میدهد، راه خروجی از بنبستهای زندگی برایش قرار میدهد، رزق و روزی بیشماری به او عطا میکند، وکالت او را میپذیرد، او را از شر وسوسههای شیطان حفظ میکند و درهمهحال مراقب او است: «و هم معکم اینما کنتم» (حدید/4).
از ویژگیهای الگوی جهانی قرآن موضوع امامت و رهبری است. شاید بتوان گفت که از ابتدای نزول قرآن تا بهحال هیچ موضوعی به اندازهی امامت مورد توجه و مناقشه قرار نگرفته است. از دیدگاه شیعه اعتقاد به امامی که معصوم و منصوب الهی است نهتنها جزء اصول دین است بلکه سایر اعتقادات مسلمان بدون آن راه به جایی نخواهد برد. روایات بسیاری بر آنچه گفتیم دلالت میکند، ازآنجمله روایتی است که شیخ طوسی در کتاب امالی نقل کرده است: «زرعه به امام صادق(ع) عرض کرد: بعد از معرفت پروردگار کدام عمل از میان اعمال برتر است؟ حضرت فرمودند: «هیچ عملی بعد از معرفت همپایهی نماز نیست و بعد از معرفت و نماز هیچ عملی به پایهی زکات نمیرسد و بعد از اینها هیچ کاری مانند روزهگرفتن نیست و بعد از اینها ارزش حج بیش از سایر اعمال است. «و فاتحهّ ذالک کلّّّه معرفتنا و خاتمته معرفتنا» و ابتدای همهی این اعمال معرفت ما و انتهای آن معرفت ما است» (ص 694).
معرفت از مسائل اعتقادی است و اینگونه مسائل نسبت به اعمال عبادی بهمنزلهی روح نسبت به کالبد است. نماز و زکات و عبادتهای عملی دیگر فرع مسائل اعتقادی و اصولی است. بهاینجهت اگر اعتقادات انسان صحیح باشد نماز و همچنین سایر اعمال او صحیح است وگرنه ارزشی نخواهد داشت و همانگونه که توحید شرط صحت اعمال است اقرار به رسالت و اعتقاد به ولایت ائمهی اطهار ـ علیهمالسلام ـ نیز شرط صحیح بودن اعمال است. فرمایش امیرالمؤمنین(ع) شاهد این مطلب است که فرمود: «انّّ ل ـ لاالهالاالله ـ شروطا و انی و ذرّّیّتی من شروطها» (شرح غررالحکم 2/ 415، ح 3479). و حضرت امام رضا(ع) نیز در ضمن حدیثی خود را از شرایط توحید شمردهاند (التوحید، ص 25، ح 23؛ بشارهالمصطفی، 269). اوصیاء همان امامان و اهل بیت (ع)اند که رسولاکرم(ص) امر به معرفت ایشان کرده است و در احادیث بسیار فرمودهاند: «من مات و هو لایعرف امامه مات میته الجاهلیه» (بحارالانوار، ج 23، ص 76؛ الاحقاق، ج13، ص 86).
دلیل اینکه مرگ جاهلیت بدترین نوع مردن یعنی مرگ درحال کفر و انکار است روایت فضیل از امامباقر(ع) است. آن حضرت به مردمی که در اطراف کعبه طواف میکردند نگاهی کرده و فرمودند: در عصر جاهلیت نیز اینگونه طواف میکردند همانا مردم وظیفه دارند کعبه را طواف کنند سپس به طرف ما روی آورده و ولایت و محبت خود را نسبت به ما اظهار کرده نصرت و یاری خویش را به ما عرضه کنند». سپس این آیهی شریفه را تلاوت فرمود: «فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم» (الکافی، ج1/208، ح3). پس اگر مؤمن دوست دارد زنذگیاش همانند زندگی انبیا و مردنش شبیه شهدا باشد ولایت اهل بیت(ع) را پذیرا بوده و در اعمال و رفتار خود از آنان پیروی کند تا آنچه دوست دارد ببیند. این حقیقتی است که پیامبراکرم(ص) به آن تصریح کرده و فرموده است: «من احب ان یحیی حیاه تشبه حیاه الانبیاء و یموت میته تشبه میته الشهداء و یسکن الجنان التی غرسها الرحمان فلیتولّ علیّا و لیوال ولیّه و لیقتد بالائمه من بعده فانهم عترتی خلقوا من طینتی اللهمّ ارزقهم فهمی و علمی و ویل للمخالفین لهم من امتی اللهمّ لاتنلهم شفاعتی» (الکافی، ج1/208، ح3).
در قرآن و روایات شواهد بسیاری است که ائمه واسطهی نعمت و سبب و سرچشمه و منبع آناند. همانطورکه در زیارت حضرت حجت ارواحنا فداه آمده است: «فما شیء منه إلا و أنتم له السبب و إلیه السبیل» (بحارالانوار، 94/37). همانطورکه ذکر شد معرفت و ایمان به جایگاه امامت از ارکان اصلی الگوی جهانی قرآن محسوب میشود و سعادت و شقاوت انسانها در این نظام به نوع اعتقاد و التزام به اصل امامت بستگی دارد. امام در نزد شیعه قطب عالم وجود و مجری قرآن ـ کلامالله ـ است و جدایی آن دو از هم بهواسطهی روایت متواتر و مشهور ثقلین غیرممکن است و ایمان به هریک بدون دیگری ایمانی ناقص و نافرجام خواهد بود. در سایهی ایمان و التزام به اصل امامت است که جهان روی آرامش و امنیت خواهد دید و در پرتو انتظار و اعتقاد به حکومت جهانی امام مهدی(عج) است که عدالت واقعی که انبیا و اولیا و مردمان از اول خلقت انتظار آن را میکشیدند محقق خواهد شد.
در آیات قرآن کریم و در لسان روایات ظهور حضرت مهدی(عج) امری حتمی و سیطرهی نظام عدل جهانی با رهبری و امامت ایشان محقق خواهد شد. قیام حضرت مهدی حتمی و قطعی است و ذات اقدس الهی بر حتمیت وقوع آن قسم یاد کرده است: «فورب السماء و الارض انه لحق مثل ما انکم تنطقون». علامه مجلسی مراد از این آیه را قیام مهدی(عج) میداند (بحارالانوار، 51/53) و مینویسد: سرانجام ملک زمین از آن مهدی و اصحاب مهدی است.
در پرتو انقلاب و حکومت جهانی مهدی(عج) است که نظام جهانی وعدهدادهشدهی الهی بر سراسر گیتی حاکم خواهد شد و این وعدهای است که قرآن کریم در آیات زیادی به تحقق آن صراحتاً اشاره کرده است. قرآن کریم نهتنها حکومت جهانی حضرت ولیعصر(عج) را تأکید نموده بلکه معرفت و ارتباط روحی با آن حضرت و انتظار فرج ایشان را لازمهی تحقق حکومت جهانی موعود میداند. آیات قرآن تنها پناهگاه امن الهی در این آشفتهبازار رنگارنگ و فریبندهی دنیا را مودت و محبت اهلالبیت میداند که اینک در بقیهاللهالاعظم متجلی شده است. واقعیت این است که تنها دوستی و محبت حضرت ولیعصر(عج) است که ضامن سلامت شیعیان در برابر آلودگی گناهان است. از دید روایات دلدادگی و توجه به امامزمان(عج) جهتبخش اعمال، کردار و گفتار آدمی است. وجود نازنین مهدی (عج) و محبت او مایهی حیات و زندگی دلها بعد از قساوت و دلمردگی است و صاحبالزمان(عج) دلها را به نفس مسیحایی خود و با نفخهی روحانی خود حیات و رشد میبخشد؛ «اعلموا أن الله یحیی الأرض بعد موتها: تفسیر آیة اعلموا أن الله یحیی الأرض بعد موتها بإصلاح الأرض بقائم آل محمد(ص) من بعد جور أهل مملکتها» (بحارالانوار، 51/53).
دلبستن به ولایت اماممهدی(عج) مستقیمترین راه رسیدن به نظام جهانی موعود قرآنی است. همانگونه که در احادیث نیز آمده است وجود معصوم(ع) ذکر برای جهانیان است برای آن کس که بهدنبال مستقیمترین راه وصول به مقام قرب الهی است: «ان هو الا ذکر للعالمین لمن شاء منکم ان یستقیم». و البته برای برپایی چنین نظامی باید یاران آن حضرت به تمامی علوم و فنّاوریهای روز مجهز بوده و خود سرقافلهی حرکتهای علمی و فنّاوری در جهان باشند، چراکه قطعاً مهدی(عج) و یارانش دارای قویترین و توانمندترین قوا و قدرتهایند. لذا از وظایف یاران آن حضرت است که به بالاترین سطح دانش و فنّاوری و قدرتهای برتر دست یابند.
در نظام جهانی قرآن انسانها براساس آموزههای قرآنی به تعالی و رشد قرآنی خود رسیده و علاوه بر بهرهمندی از کرامت انسانی دارای عزت الهیاند؛ «ولقد کرمنا بنی ءادم» (اسراء/71). در جامعهی جهانی قرآنی که جامعهای همگون و متعادل است استعدادها و ارزشهای انسانی خود را شکوفا میسازند و از همهی ابزارها برای تحقق صلح و عدالت جهانی بهره میگیرند. براساس آیات قرآن همهی پیامبران و پیروانشان یک امتاند و تفاوتهای بین پیروان و پیامبران هرگز دلیلی بر دوگانگی یا چندگانگی نیست. همهی ادیان توحیدی یک امت محسوب میشوند ولی این مذاهب متشتته و ادیان مختلفه بهخاطر متابعت از هویوهوس ایجاد شده است. بر همین مبنا قرآن میکوشد تا با ترسیم دورنمای نظام واحد قرآنی امت واحدهای را ایجاد کند که در آن مردمان بر ایمان و توحید الهی متحد و متفقاند. قرآن کریم میفرماید: «وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ» (مؤمنون/52). این آیه به وحدت و یگانگى جامعهی انسانى و حذف هرگونه تبعیض و جدایى دعوت مىکند؛ همانگونه که او پروردگار واحد است انسانها نیز امت واحدند. بههمیندلیل باید از یک برنامه پیروى کنند همانگونه که پیامبرانشان نیز به آیین واحدى دعوت مىکردند که اصول و اساس آن همهجا یکى بود: توحید و شناسایى حق، توجه به معاد و زندگى تکاملى بشر و استفاده از طیبات و انجام اعمال صالح و حمایت از عدالت و اصول انسانى (تفسیر نمونه، 14/258). قابل توجه اینکه مضمون همین آیه با تفاوت مختصرى در سورهی انبیاء، آیهی 92 آمده است: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»؛ درحالىکه قبل از آن شرح حال بسیارى از انبیا بیان شده است و درواقع «هذه» اشاره به امتهاى انبیاى پیشین است که همه از دیدگاه فرمان الهى امت واحده بودند و همگى به دنبال یک هدف در حرکت.
حسینی شاهعبدالعظیمی(تفسیر اثناعشری، 9/147) ذیل تفسیر این آیه مینویسد:
آیه شریفه توبیخ فرماید احزاب مختلف را، جمعیتى که دین آنها یکى و خدا و پیغمبر و کتاب و شریعت آنها متحد است، به سبب شهوات و غفلات و متابعت هوى و هوس متفرق شدند و مذاهب مختلف به آراء فاسده اختراع نمودند، و هر دسته کیش و آئین و طریقهاى را فرا گرفتند و جمعیت خود را که در تحت کلمه واحده و دیانت حقه منظم و مرتب بود مشوش و پراکنده ساختند. یا للعجب که هر فرقه به کیش خود خوشحال که حق در نزد آنها و سایرین را بر باطل دانند و حال آنکه دیانت حقه در عالم یکى بیش نیست.
مجموعه پیامهای این آیه را میتوان به این صورت خلاصه کرد:
مطالعهی تاریخ نشان میدهد که انسان بهجهت زندگى اجتماعى ناگزیر از آن است که نیازهاى خود را از طریق نظامی اجتماعى و همکارى و تعاون در آن نظام بهدست آورد و ارتقای بشر در مسائل فرهنگى و اخلاقى و اجتماعى نیز این نیاز را برطرف نمىسازد بلکه بهجهت رشد و توسعهی قلمروهاى زندگى بشر این نیاز شدیدتر احساس مىشود و ازسوىدیگر تعارض و تزاحم خواستههاى بشرى و روح سیریناپذیر او نیاز به قوانین اجتماعى را تشدید مىکند. بنابراین وجود قانون در تأمین این هدف ضروری است و این قانون همان قرآن ـ کلام الهی ـ است که همه چیز را بر اساس عدل آفریده است.
حدیث ثقلین گویای آن است که راز دستیابی به سعادت دنیوی و اخروی پیروی و اقتدا به قانون خوب (کتابالله) و مجری خوب (عترت) است. اگرچه جامعهی بشری از نقصان قانون رنج برده ولی رنج فقدان مجریان صالح همواره عمیقتر بوده است. در تهیهی قانونی که در جامعهی جهانی قرآن حاکمیت می یابد عقل که قادر به ترسیم حدود و تعیین همهی جوانب مسائل انسان نیست دخالتی ندارد. این قانون قانون شرع است که از سوی خداوند آگاه به همهی نیازهای انسان نازل شده و از این رو همهجانبه بوده و کاملاً با فطرت انسانها سازگار است. (دهقانی، ص 12). قرآن کریم کلامالله و عهدالله[1] و کتاب مسطور الهی[2]، منزل[3] بر قلب نازنین پیامبر رحمت[4]، عالم شهود را به عالم غیب متصل میکند و هدایت و رحمت[5] برای مؤمنان و همان قانون الهی است که میتواند انسان خلیفهالله[6] را در جامعهی جهانی قرآن به سعادت وعدهدادهشده رهنمون سازد.
عدالت از پیچیدهترین موضوعاتی است که اندیشهی بشری دربارهی آن به تأمل و تفکر پرداخته است. پیچیدگی نظری عدالت ازیکسو و دشواری بسیار آن در تحقق عملی ازسویدیگر عدالت را هم به مفهومی بسیار بغرنج تبدیل کرده است و هم دغدغهای دائمی و بزرگ برای تمامی بشریت بوده است. شاید درخصوص هیچ موضوعی به اندازهی عدالت بحث و بررسی نشده است و شاید بتوان گفت که هیچ موضوعی به اندازهی عدالت موضوع اختلاف نظر نیست و تحقق آن در مقام عمل از این هم بغرنجتر است. در اندیشههای مکتوب و غیرمکتوب موجود در ادبیات عربی و اسلامی هم اولین کتابی که به موضوع عدالت نگاه ژرفی داشته قرآن کریم است.
در قلمرو حیات اجتماعی هدفی که معین شده عدالت اجتماعی است. ارزش و بزرگی عدالت در سطح اجتماع از منظر قرآن به حدی است که بهصورت اصلی بنیادین مطرح گشته و خداوند بهطور قاطع به آن فرمان می دهد وآن را واجب میکند: «ان الله یأمر بالعدل » (نحل/90) و «یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالعدل» (ص/26) و در همین جهت به جامعهی اسلامی متذکر میشود که بدیها و دشمنیهای مخالفان نباید شما را از راه عدالت بیرون برد. حتی با دشمنانتان به عدالت رفتار کنید: «ولایجرمنک شنان قوم علی ان لاتعدلوا اعدلوا هواقرب للتقوی» (مائده/8). بر همین اساس یکی از اهداف عمدهی پیامبران را اقامهی عدل و قسط میشمارد: «و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید/25).
قرآن جامعهی بشری را با دستور کلی خطاب می کند و میگوید «و افوالکیل اذاکلتم و زنوابالقسطاس المستقیم» (اسرا/35). قرآن مجید آن گروه فرصتطلب را که موقع خرید جنس کوشش میکنند که حق خود را تمام عیار بگیرند و در موقع تحویل از دادن حق مردم خودداری میکنند نکوهش میکند و میگوید: «ویل للمطففین الذین اذا التابواعلی الناس یستوفون واذاکالو هم اووزنواهم یخسرون» (مطففین/3-1). نکته این است که قرآن عدالت در این قسم از بخش اقتصادی یا اجتماعی را به حال همهی جامعه مفید میداند، حتی برای آن فرد که به غلط فکر میکند با دزدیدن مال مردم وضع و آیندهی او خوب خواهد بود، چنانکه میفرماید: «وزنوا باالقسطاس المستقیم ذلک خیر و احسن تأویلا» (اسراء/35)؛ زیرا انقلابهای بزرگ زاییدهی ظلمهای کوچک و تعدیهای ناچیز است که براثر تراکم انفجاری پدید میآورد و ازهمینرو منطق قرآن در رعایت عدل وقسط در تمامی شؤون این است که: «ذلک خیر واحسن تأویلا؛ رعایت عدل برای همه نیکو و فرجام آن برای همه نیکو است». لفظ تاویل در این آیه به معنی «سرانجام» است و میرساند که عدل اقتصادی سرانجام نیکی برای تمامی طبقات دارد. در احادیث اسلامی دستورهای مؤکدی دراینخصوص وارد شده است.
آیات85 تا93 سورهی مبارکهی اعراف گفتوگوی یکی از پیامبران الهی به نام شعیب را با سران و بزرگان قومش بازگو میکند. این پیامبر که در «مدین» مبعوث شده بود دعوتش را اینگونه آغاز میکند: «یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره قد جاء تکم بینه من ربکم فاوفوالکیل و المیزان ولاتبخسوا الناس اشیاءهم». مردی به امام هشتم(ع) گفت: گروهی از مردم از کیل و وزن کم میکنند، امام(ع) فرمودند: «آنان کسانیاند که به اموال مردم تجاوز میکنند» (وسائلالشیعه، 12/258).
درنگ در درونمایهی این دعوت روشن میسازد که انصاف در پیمانه و ترازو، تنها در معاملات اقتصادی متصور نیست بلکه انسان در همهی جنبههای گوناگون زندگانی خویش مشغول «سنجش» و وزنکردن است ولی ترازوهایی که بهکار میبرد گاه یکسان نیست.او عمل خود را با ترازویی و عمل خویشان ونزدیکان را با ترازویی دیگر و عمل مخالفان و دشمنان خویش را با ترازویی سوا میسنجد. اینجا است که نظام مساوات و عدالت خدشهدار میشود و انسان از جادهی حق وانصاف به دور میافتد. عدالت و حقیقت ایجاب میکند که رفتار خودی و غیرخودی و دوست و دشمن با ترازویی واحد سنجیده شود؛ «والسماء رفعها و وضع المیزان الاتطغوا فی المیزان» (الرحمن/8-7) یا «واقیموا الوزن بالقسط ولا تخسرو المیزان» (الرحمن/9).
مبحث عقلگرایی دینی در تاریخ اندیشه پیشینهای بس طولانی دارد و دفاع عقلانی از دین امروزه از مباحث بسیار ضروری به شمار میآید. قرآن به گونهها و اسالیب متعدد و متنوعی انسان را به تعقل، تدبر و تفکر دعوت کرده است: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» (زمر/9). قرآن انسانهایی را که با تأمل و تفکر به نظریات و آرای گوناگون گوش فرا داده و بهترین آنها را انتخاب میکنند هدایتیافته و صاحب عقل ناب و خالص میداند: «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب»(زمر/18).
گاه قرآن شریف خود برای اثبات امری استدلال و برهانی منطقی اقامه میکند. فیالمثل وحدانیت خدا را اینگونه مبرهن میکند: «لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا» (انبیاء/22). نقل احتجاج از انبیاء پیشین از دیگر موارد عنایت این کتاب بر امر تفکر است. در مواردی نیز از مخاطبان خود مطالبهی دلیل میکند: «أ اله معالله قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» (نمل/ 64). و در برخی موارد تنبه و توجه به امور دقیق و فراحس را رهین تفکر و تعقل میداند: «کذلک یحییالله الموتی و یریکم آیاته لعلکم تعقلون» (بقره/73)، «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» (محمد/24). همچنین تشویق به تأمل و نظر در امور تکوینی از دیگر موارد اهتمام قرآن به اندیشیدن است: «افلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها و زیناها» (ق/6). اینها و موارد مشابه دیگر همه نشاندهندهی تأکید و اهتمام فراوان و قابل ملاحظهی این کتاب الهی به علم، تعقل و تفکر است؛ قرآن فراخوانی است به جهان پر نور عقلانیت و فرار از تاریکخانهی جهل.
حیات انسان ازآنجهتکه حیاتی انسانی است مبتنی بر عنصر فکر است. بنابراین هر اندازه که این عنصر در فرد یا اجتماع قویتر باشد حیاتشان انسانیتر خواهد بود و هرچه حظ فرد یا جمع از این رکن رکین کمتر گردد به حیوان و دون آن نزدیکتر خواهد بود. دراینمیان قرآن کریم بنا به آیهی «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم» به استوارترین شیوهی آموزش که همان طریق اقوم است هدایت میکند و در شیوهی آموزشی قرآن آنچه بیش از سایر روشها حائز اهمیت و ارزشمند است سوقدادن مخاطب و متعلم به سمت تعقل و تفکر است. به جرئت میتوان گفت که بهترین مخاطبان قرآن که بیشترین حظ لازمه را از این کلام الهی میبرند همان عاقلان و اندیشمندانیاند که حتی در مقابل آیات الهی کورکورانه و تقلیدوار سر تسلیم فرود نمیآورند و در راه پذیرش آیات الهی تعصب به خرج نمیدهند و خداوند متعال این گونه افراد را در زمرهی عبادالرحمن میشناسد و با اتصال این «عباد» به «الرحمن» که صفت خاص الهی محسوب میشود تعقل و اندیشمندی را ویژگی بندگان خاص خود معرفی میکند و با عبادالرحمن آنها را به بندگی خاص خود میستاید؛ «والذین اذا ذکروا بایات ربهم لم یخروا علیها صما و عمیانا» (فرقان/73).
در خاتمهی این بحث باید گفت مشتقات علم و معرفت که برخی از آنها از نتایج عقل و اندیشه است در قرآن 811 بار بهکاررفتهاست واین همان تعدادی است که ایمان و مشتقات آن بهکاررفتهاست.
در دوران اقتدار کمونیسم این تفکر دامن زده میشد که دین افیون تودهها است ولی بطلان این مطلب اثبات شد. اکنون نیز برخی این سراب فکری را دنبال میکنند و برآناند که در عصر مدرنیته و انفجار اطلاعات و درهمآمیختگی فرهنگها دین و معنویت به انزوا کشیده خواهد شد. اما باید گفت که در عصر مدرنیته نیز انفجار اطلاعات و ارتباطات ملی و بینالمللی نهتنها معنویت را به حاشیه نرانده بلکه آن را در متن دغدغههای روحی بشر معاصر قرار داده است و انسان معاصر بیش از هر زمان دیگر به دین و آموزههای دینی احساس نیاز میکند.
انسان و معنویت دو همزادند و معنویت به قدمت حیات انسانی پیشینه دارد. از همین رهگذر دین و پیشینهی دینباوری آدمیان را نیز میتوان به بلندای عمر بشر برآورد کرد. بر پایهی این واقعیت های عینی و مفروض است که تبدیل تعریف انسان از موجود اندیشهگر یا سیاستورز به موجود دینورز و معناگرا موجهتر مینماید.
کلیهی مکاتب رواندرمانی در اینکه دلیل اصلی بروز بیماریهای روانی اضطراب است متفقالقولاند ولی در تعیین و درمان عوامل اضطراببرانگیز با هم اختلاف نظرهایی دارند. بررسی تاریخ ادیان بهویژه دین اسلام نشان میدهد که ایمان به خدا و تمسک به قرآن در درمان اینگونه بیماریها و تحقق احساس امنیت و آرامش و مصونیت و پیشگیری از اضطراب و بیماریهای روانی ناشی از آن کاملاً موفق بوده است. قرآن کریم میفرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» (انعام/ 82).
اصولاً آرامش و استقرار و امنیت نفس برای «مؤمن» محقق میشود زیرا ایمان راستینش به خداوند او را به لطف الهی امیدوار میسازد. امکان ندارد ترس یا اضطراب بر مؤمن واقعی چیره شود: «بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره/112). مؤمن واقعی احساس اندوه و غم و درد ایام گذشته را ندارد. مؤمن واقعی هیچوقت دچار اضطراب ناشی از احساس ناخودآگاه گناه نمیشود. این احساس گناه همان چیزی است که اکثر بیماران روانی از آن رنج میبرند. مؤمن واقعی همواره دارای امنیت خاطر روانی و آرامش قلبی و وجودش لبریز از احساس رضایت و آرامش خاطر است؛ «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (نحل/97).
فقدان ایمان به خدا زندگی را از مفاهیم عالی، ارزشهای شریف و رسالت بزرگ انسانی تهی میکند و باعث ایجاد تعارض، اضطراب، سرگردانی و خودباختگی میشود (نجاتی،محمد عثمان، ص336). لذا در زندگی متدینان که با قرآن مأنوساند از پژمردگی، افسردگی، اضطراب و خودکشی خبری نیست. آنان باآنکه ممکن است از زندگی مرفه برخوردار نباشند ولی از زندگی با نشاط و آرامی برخوردارند؛ «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (آلعمران/139). در این آیه خاطرنشان شده است که ایمان در برابر عوامل ناراحتی روانی زره محکمی برای روح است و مصونیت خاصی در انسان بهوجود میآورد؛ «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) و «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» (فتح/3).
ایمان به ارکان توحید و معرفت صفات پروردگار موجب ایجاد حیات طیبهای میشود که نظام جهانی قرآن آن را به اهل ایمان و عمل صالح وعده میدهد. حیات طیبه حیاتی روحی و روانى است که به مؤمن افاضه مىشود و این حیات معنوى غیر از حیات مادى و جسمانى است که از لوازم حیوانیت است و کافر ازنظراینکه فاقد صورت علمى ایمان است در حقیقت مرده و فاقد حیات انسانى است.
حیات طیب و پاکیزه یعنى حیات معنویای که مؤمن در اثر معرفت به صفات واجبهی پروردگار حقایق را یافته و بدان اعتقاد داشته و پیوسته در مقام انقیاد بر مىآید و از مخالفت مىپرهیزد و لازم ایمان و علم به صفات پروردگار اعتقاد به قدرت و احاطهی او است و لذا با این بینش خود را در محیط امن مىبیند و به پشتیبانى پروردگار اعتماد دارد و با این اعتقاد ثابت هرگز در زندگى از حوادث و خاطرات ناگوار قلب متزلزل نمىشود و پیوسته قلب او استقرار دارد ( انوار درخشان، 9/537)
و همین معناى زندگى طیب و پاکیزه و اطمینانخاطر است که لازمهی حیات انسانى و روانى است و پروردگار هر لحظه به مؤمن افاضه مىفرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (نحل/97).
تفسیر نمونه (11/390) در تبیین معنای این آیه مینویسد:
این آیه به صورت یک قانون کلى، نتیجه اعمال صالح توام با ایمان را از هر کس و به هر صورت تحقق یابد، در این دنیا و جهان دیگر، بیان مىکند، و مىگوید:" هر کس عمل صالح انجام دهد در حالى که مؤمن باشد، خواه مرد یا زن به او حیات پاکیزه مىبخشیم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مىدادند خواهیم داد".
و به این ترتیب معیار، تنها" ایمان" و" اعمال صالح زائیده آن" است و دیگر هیچ قید و شرطى نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد، نه از نظر جنسیت و نه از نظر پایه و رتبه اجتماعى در کار نیست.
و نتیجه این عمل صالح مولود ایمان در این جهان، حیات طیبه است یعنى تحقق جامعهاى قرین با آرامش، امنیت، رفاه، صلح، محبت، دوستى، تعاون و مفاهیم سازنده انسانى خواهد بود، و از نابسامانیها و درد و رنجهایى که بر اثر استکبار و ظلم و طغیان و هوا پرستى و انحصارطلبى به وجود مىآید و آسمان زندگى را تیره و تار مىسازد در امان است.
علامه طباطبائی(المیزان، 12/ 49) نیز با اشاره به برابری میان مرد و زن در قبولی ایمان و عمل صالحشان و در نتیجه بهرهمندیشان از زندگی در حیات طیبه میگوید:.
پس اینکه فرمود:" مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ" حکمى است کلى نظیر تاسیس قاعدهاى براى هر کس که عمل صالح کند، حالا هر که مىخواهد باشد، تنها مقیدش کرده به اینکه صاحب عمل، مؤمن باشد و این قید در معناى شرط است، چون عمل در کسى که مؤمن نیست حبط مىشود و اثرى بر آن مترتب نیست هم چنان که خداى تعالى فرموده:" وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ" (و هر کس که به ایمان، کفر بورزد عملش حبط و نابود مىشود.) (سوره مائده، آیه 5) و نیز فرموده:" وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ" (و حبط شد آنچه که کردند و باطل گشت آنچه که مىکردند.) ( سوره هود، آیه 16).
حیات طیبهاى که خداوند به زن و مرد نکو کردار وعده داده است حیاتى حقیقى و جدید است که مرتبهاى بالا و والا از حیات عمومى و داراى آثارى مهم مىباشد.
و در جمله" فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً" حیات، به معناى جان انداختن در چیز و افاضه حیات به آن است، پس این جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خداى تعالى مؤمنى را که عمل صالح کند به حیات جدیدى غیر آن حیاتى که به دیگران نیز داده زنده مىکند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر مىدهد، مثلا حیات خبیث او را مبدل به حیات طیبى مىکند که اصل حیات همان حیات عمومى باشد و صفتش را تغییر دهد، زیرا اگر مقصود این بود کافى بود که بفرماید:" ما حیات او را طیب مىکنیم" ولى اینطور نفرمود، بلکه فرمود: ما او را به حیاتى طیب زنده مىسازیم. پس آیه شریفه نظیر آیه أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ" (سوره انعام، آیه 122) است که افاده مىکند خداى تعالى حیاتى ابتدایى و جداگانه و جدید به او افاضه مىفرماید.
علامه طبابائی(ص493) معتقد است که توصیف این حیات به حیات طیبه از باب تسمیهی مجازی نیست بلکه کاملاً حقیقی است:
توصیف این حیات به طیبه بودن از باب تسمیه مجازى هم نیست که حیات قبلى او را بخاطر اینکه صفت طیب به خود گرفته مجازا حیاتى تازه نامیده باشد، زیرا آیاتى که متعرض این حیات هستند آثارى حقیقى براى آن نشان مىدهند، مانند آیه" أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ" (خدا ایمان را در دل اینان نوشته و با روحى از خود تاییدشان کرده.) (سوره مجادله، آیه 22) و آیه سوره انعام که در چند سطر قبل ذکرش کردیم همه اینها آثارى واقعى و حقیقى براى این حیات سراغ مىدهند، مثلا نورى که در آیه انعام است قطعا نور علمى است که آدمى بوسیله آن بسوى حق راه مىیابد، و به اعتقاد حق و عمل صالح نائل مىشود؛ و همانطور که او علم و ادراکى دارد که دیگران ندارند همچنین از موهبت قدرت بر احیاى حق و ابطال باطل سهمى دارد که دیگران ندارند. این آثار زندگى جز بر زندگى حقیقى مترتب نمىشود، و زندگى مجازى بویى از آن ندارد، خداوند این آثار را بر حیاتى مترتب کرده که آن را مختص به مردم با ایمان و داراى عمل صالح دانسته، حیاتى است حقیقى و واقعى و جدید، که خدا آن را به کسانى که سزاوارند افاضه مىفرماید.
علامه در ادامه دربارهی کیفیت این حیات مینویسد (ص494):
و این حیات جدید و اختصاصى، جداى از زندگى سابق که همه در آن مشترکند نیست، در عین اینکه غیر آن است با همان است، تنها اختلاف به مراتب است نه به عدد، پس کسى که داراى آن چنان زندگى است دو جور زندگى ندارد، بلکه زندگیش قوىتر و روشنتر و واجد آثار بیشتر است، هم چنان که روح قدسى که خداى عز و جل آن را مخصوص انبیاء دانسته یک زندگى سومى نیست، بلکه درجه سوم از زندگى است، زندگى آنان درجه بالاترى دارد. ( همان، ص494)
قرآن کتابی است که ترجمه نمیشود. قرآن به زبان خود قرآن است اما به زبانهای دیگر چیز دیگری از قرآن خواهد بود؛ «اِنّا اَنزلناهُ قرآناً عربیّاً» (یوسف/12) و در این سخن تحدیدی است که بین دو شق جدایی میافکند. راستی چگونه میتوان آیهای نظیر «الرّحمنُ عَلَی العَرشِ استَوی» را ترجمه کرد؟ ما تنها در برابر معنا قرار نداریم بلکه در درجهی نخست در برابر معماری و در برابر تکوین و بنای موسیقیایی قرار داریم که در آن موسیقی از داخل کلمات و نه از حواشی آن میجوشد و نیز از ویژگیهای لغت عربی و اسرار و سایهها و زوایای پنهان آن. بههمینجهت آیات قرآن دارای خاصیت عجیبی است. آیات این کتاب بهمحض تماس با گوش و پیش از آنکه عقل کار خود را آغاز کند در وجدان و قلب تأثیر میکند (خوشمنش، صص 19و20).
این سخن امروز مبنای علمی دارد که از لحاظ روانشناسی و زبانشناسی محل توجه است و آن اینکه دانشمندان طبق آزمایشها و بررسیهای خود به این نکته رسیدهاند که در همه جای جهان کودکان در مقابل آهنگ یا لحن کلام زودتر واکنش نشان میدهند تا در مقابل معنای کلمات (باطنی، ص 29).حال سخن در اینجا است که با ترجمهی قرآن مسلماً نمیتوان موسیقی باطنی و نظمآهنگ آن را به مخاطب انتقال داد. زیرا قرآن زبان مخصوصبهخود را دارد و آن همان لسان مبین است پس میتوان گفت که یک زبان عربی خدایی داریم و یک زبان عربی بشری و اعجاز قرآن در این زمینه آن است که اگرچه به زبان عربی و به لسان قوم نازل شده است اما خداوند متعال در بطن این زبان زبان خاصی را ابداع کرده که مختص خودش است.
برای انتقال معانی و مفاهیم آیات قرآن به زبانهای دیگر دو روش امکانپذیر است: اول، بهوسیلهی ترجمهی تحتاللفظی یعنی اینکه برای تکتک حروف و کلمات در زبان دیگر معادل بسازیم و براساس آن زبان مقصد قرآن را بنویسیم و دوم، ترجمهی تفسیری که نوع دوم از بحث ما خارج است چراکه نوع دوم یعنی ترجمهی تفسیری معادل اصل بوده و توضیح دربارهی آیه است و در جایگاه تفسیر آیات قرآن قرار دارد و در امکان و جواز آن مخالفتی نیست. اما بحث ما درباب ترجمهای است که بتوان آن را جانشین اصل قرار داد (ترجمهی تحتاللفظی). پس منظور از ترجمهی قرآن ارائهی عبارتها و کلمههای معادل کلمهها و عبارات قرآنی است که بتواند جانشین اصل و متن قرآنی شود. اما ازآنجاکه ترجمهی صحیح و مطلوب ترجمهای است که مثل متن اصلی باشد و با آن برابری کند بهطورقطع میتوان ادعا کرد که اگر تمام انسانها جمع شوند تا چیزی مثل قرآن به زبان عربی یا غیر عربی ارائه دهند هرگز نمیتوانند زیرا قرآن معجزهی الهی است و جانشینسازی کلام بشری به جای آن همچون جانشینسازی اعضای مصنوعی به جای اعضای اصلی و طبیعی آدمی است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «قُل لَئِنِ اجتَمَعتِ الانسُ و الجنُّ علی اَن یَأتوا بِمِثلِ هذا القرآنِ لایأتونَ بِمِثلِهِ و لو کان بَعضُهُم لِبَعضٍ ظهیراً» (اسراء/88).
مسلمانان غیر عرب جهان اگر بخواهند از ترجمههای قرآن برای تبلیغ و جهانیسازی استفاده کنند با ترجمههای ناقصی روبهرویند و این مشکل بزرگ همچنان به قوت خود باقی است زیرا به قول ایزوتسو، مترجم ژاپنی قرآن: «آیات ترجمهشده حتی در بهترین صورتشان چیزی جز معادلهای جزئی آن نیستند و از آنها فقط میتوان بهعنوان رهنمودهای ساخته و پرداختهای در برداشتن گامهای لرزان نخستین استفاده کرد، هرچند که در بسیاری از موارد، از این بابت نیز نه تنها وافی به مقصود نیستند بلکه گمراه کننده میباشند» (ایزوتسو، ص20).
بحث بعدی ما مربوط به ترجمهی کتابهای آسمانی قبل از قرآن است. اگر در سابقهی ترجمهی کتب آسمانی از طریق قرآن یا از طریق کتب تاریخی یا خود یهود و نصاری مطالعه کنیم به یک جواب میرسیم و آن اینکه ترجمهی کتب قبل از قرآن، به فقدان و ازدستدادن متن اصلی کتب آسمانی منجرشد (بهارزاده، شماره 24) و قرآن نیز در سورهی بقره آیهی75 از این تحریف سخن میگوید: «وَ قَد کانَ فریقٌ منهم یَسمَعُونَ کلامَ اللهِ ثُمَّ یُحرِّفُونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُم یَعلَمونَ».
مسلمانان اولیه تا قرن سوم هجری از ترجمهی قرآن احتراز جسته و به جای آن در کشورهای گوناگون زبانها را به زبان قرآن تبدیل میکردند و آنان را هرچه بیشتر با قرآن مأنوس میساختند و با ایجاد وحدت زبانی بین مسلمانان وحدت و همبستگی بینظیری ایجاد میکردند و در امر جهانیسازی قرآن آنقدر موفق بودند که اکنون به برکت قرآن زبان رسمی بیش از 20 کشور اسلامی عربی است. در ایران و افغانستان و هند و پاکستان با اینکه زبان استقلال خود را حفظ کرده ولی به میزان معتنابهی از زبان قرآن تأثیر پذیرفته است. علما و دانشمندان ایرانی اغلب کتابهای خود را به زبان عربی نوشته و مینویسند.
متأسفانه از آن هنگام که در ایران، ترکیه و پاکستان و... به ترجمهی قرآن پرداختهاند به همان نسبت از نفوذ و گسترش اصل و زبان قرآن دور شده و مردم روزبهروز با محتوای قرآن بیگانهتر شده و وحدت خود را از دست دادهاند. زرقانی، از علمای الازهر، در جلد دوم کتاب مناهل العرفان هشت دلیل شرعی را ذکر میکند مبنی بر اینکه ترجمهی قرآن حرام است و بازگشت همهی آن دلایل به یک مطلب است و آن اینکه زبان قرآن از قبیل زبانهای بشری نیست. وقتی از ترجمه صحبت میشود یعنی اینکه شخص مترجم هم به زبان مبدأ و هم به زبان مقصد احاطهی علمی دارد و مفاهیم را از زبان مبدأ در قالب زبان مقصد میریزد. حال اگر زبان مبدأ زبانی خدایی باشد آیا بشر میتواند به زبان قرآن که زبانی خدایی است احاطه داشته باشد؟ بهعبارتدیگر، آیا میتواند مثل خدا تکلم کند؟ آیا این عمل امکانپذیر است؟ بهطورقطع میتوان گفت خبر، چراکه به فرمودهی ذات اقدس الهی: «لا یُحیطونَ بشیءٍ مِن عِلمِهِ اِلاّ بِما شاءَ» و نیز «لیس کمثله شیءٌ».
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان بهنقل از امامصادق(ع) روایتی نقل میکند که در آن شخصی از آن حضرت دربارهی «بلسان عربی مبین» سؤال کرد و آن حضرت(ع) در جواب فرمودند: «یُبَیِّنُ الاَلسِنَةُ» یعنی با این زبان قرآن میتوان همهی زبانها را تبیین کرد اما زبانهای دیگر هرگز نمیتوانند مبیّن قرآن باشند. از امامرضا(ع) پرسیدند: « ماتقولُ فیِ القرآن»؟ (نظر شما دربارهی قرآن چیست) فرمودند: «کلامالله»؛ بهعبارتدیگر لسانالله است و این لسان ویژگی منحصربهفرد خویش را دارد. ازجمله امتیازاتی که خداوند متعال در سورهی شعرا بدان اشاره میکند این است که قرآن رسول خدا(ص) برخلاف کتب آسمانی دیگر به زبان عربی است و این ویژگی آن را از سایر کتب آسمانی پیشین ممتاز میکند: «وَ اِنَّهُ لَتنزیلٌ مِن رَبِّ العالمینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامینُ عَلی قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المنذرینَ بلسانٍ عربیٍ مبینٍ وَ اِنَّهَ لَفی زُبرِ الاَوَّلِینَ». یعنی این کتاب قرآن ویژگی خاصی دارد که در کتب گذشته نیز از این ویژگی یاد شده است.اما آنها «یهود و نصاری» این امر را کتمان کردند و گفتند اگر میخواهید به مسلمانان ضربه بزنید باید کتاب آنها را ترجمه کنید و بعدها مسلمانان نیز به کار ترجمهی قرآن پرداخته و ناخواسته آب به آسیاب دشمنان ریختند.
امامنظوراز این سخن که «قرآن مُبَیّن زبانهای دیگر است» چیست؟ بیان امروزی آن این است که قرآن در عصر جهانیشدن زبان دوم بینالمللی انسانها باشد که همیشه بشر در آرزوی تحقق آن بوده است که در آن صورت در سطح جهان بین افراد بشر تفاهم ایجاد میشد. این نیاز از دیرباز بین نوع افراد بشر وجود داشته است. پس باید برای این نیاز جوابی یافت. خداوند به این جواب داده و وعده فرموده که ما با کتاب خاتم النبیین این کار را میکنیم و آرزوی بشر را محقق خواهیم ساخت و «لسان عربی مبین» هم پاسخ به این نیاز بشری بود ولی متأسفانه این لسان بهدست ما مسلمانان افتاد و نتوانستیم این ویژگی منحصربهفرد قرآن را درک کنیم و یکی از دلایل ترویج ترجمههای قرآن نیز بهخاطر وقوف نداشتن مسلمانان به این مسئله بود. متأسفانه بسیاری از علما آیهی «وَما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلاّ بِلِسانِ قَومِهِ» را تخصیص زده و گفتهاند منظور از (اِلا بِلِسانِ قَومِهِ) این است که قرآن برای قوم عرب زبان نازل شده و برای عربها است، درحالیکه این دانشمندان از این نکته و از این آیه غفلت کردهاند که :« قُل یا ایها الناس اِنی رَسولُ اللهِ اِلیکُم جمیعاً» یعنی قوم رسول اکرم(ص) همهی مردم دنیایند و وقتی پیامبر(ص) میفرمایند: «یا رَبِّ اِنَّ قومی اتَخَذُوا هذَا القرآنَ مهجوراً» (فرقان/3) چگونه است که هیچ مفسری نفرموده خطاب این «قوم» در این آیه به عربها است؟ (لسانی فشارکی، ص13)؛ بلکه همهی مفسران گفتهاند که خطاب به همهی مردم است و اجتماع علمایی چون فخررازی در تفسیر مفاتیحالغیب ذیل آیهی «وَ ما اَرسَلنا...» این است که مگر میشود همهی این مردم بازبانها و گویشهای متفاوت یک قوم باشند؟ در اینجا باید از ایشان (فخررازی) این سؤال را پرسید که پس تکلیف فارسیزبانان یا انگلیسیزبانان و... چیست؟ در اینجا نیازی به تخصیص آیه نیست بلکه قرآن میتواند زبان همهی مردم دنیا و مبین تمامی مشکلاتشان باشد. قوم پیامبر(ص) همهی افراد نوع بشر با زبانهای دنیا محاط و زبان قرآن محیط بر آنها باشد.
اما نکتهی مهم دیگری که باید در اینجا بدان بپردازیم روش پیامبراکرم(ص) در امر تعلیم قرآن است. خداوند متعال که این قرآن را بر پیامبر(ص) نازل فرمود او را موظف به تعلیم آن کرد. یعنی این کتاب به صرف تلاوت علم و گوهرهای سعادتبخش خود را عطا نمیکند بلکه احتیاج به معلم هم هست و آن چیزی است که ما امروزه از آن به روش یاد میکنیم. بدیننحو که قرآن با استفاده از روش تعلیم پیامبراکرم(ص) میتواند زبانی جهانی باشد و این در صورتی است که از روش آن حضرت در امر تعلیم قرآن پیروی شود (خوشمنش، آموزش قرآن در مکتب رسول اکرم، صص4-1).اگر اسوهی حسنه رها شود دیگر از جهانیبودن زبان قرآن خبری نیست.
دراینجا به این سؤال میرسیم که روش پیامبراکرم(ص) برای تعلیم قرآن چه بوده است؟ پاسخ این است که ایشان قرآن را درمقام زبان تعلیم میدادند نه کتاب. یعنی مسئله، مسئلهی زبانشناسی است. بهعبارتی پیامبراکرم(ص) به هنگام تعلیم قرآن به این واقف بودند که زبان را آموزش میدهند و جالب اینجا است که ایشان در روش خود تمام توصیههای زبانشناسی مدرن کنونی را رعایت میکردهاند. سنت ایشان (فعل، قول و تقریر) همان دستورالعملهایی را میدهد که امروزه بشر بعد از گذشت هزاروچهارصد سال به آن رسیده است. پس باید زبان قرآن را با روش پیامبراکرم(ص) به جهان فهماند و این روش و احادیث و سنت ایشان محفوظ است و هرچند این روش ازبین نرفته ولی ازمیان رفته است! ما برای تبلیغ قرآن ترجمه را جانشین روشهای پیامبراکرم(ص) کردهایم و بدینترتیب از اسوهی حسنه که همان پیامبراکرم(ص) و ائمهی اطهار(ع) باشند دور افتادهایم.
در پایان به این نکته اشاره میکنیم که با توجه به اشکالاتی که در امر زبانآموزی از طریق ترجمه و نقاط ضعفی که کموبیش در تمامی ترجمههای قرآن وجود دارد پس جایگاه ترجمه کجا است؟ آیا باید گفت که ترجمه مطلقاً باطل است؟ آیا ترجمه مزایایی هم دارد یا خیر؟ جواب این است که در مرحلهی اول ترجمه باید ضمیمهی تفسیر شودو هر چیز دیگری از این قبیل جایگاهی اطلاعاتی دارد؛ یعنی این ترجمه مجموعهای از اطلاعات به ما میدهد و برحسب اینکه این مجموعه اطلاعات به چه کسی داده میشود دارای ارزیابی گوناگونی است. اگر این مجموعه اطلاعات (ترجمه) به کسی داده شود که علم قرآن را از راه دیگری، به جز ترجمه، کسب کرده است درآنصورت مفید خواهد بود. یعنی شخصی که آن علم پایه را دارد ترجمه موجب فزونی اطلاعات و معلوماتش خواهد شد و این چیز مطلوبی است ولی اگر ترجمه را جانشین معلومات اولیه کند مطمئناً آفتزا است و بههیچوجه ایدهآل نیست.
درانتها شایان ذکر است تاکنون هیچ مترجمی پیدا نشده که ادعا کند توانسته است قرآن را آنطور که هست به زبان دیگر برگرداند و ترجمه به مثل کند بلکه مترجمان زبردست پس از اشتغال به کار ترجمهی قرآن روزبهروز بیشتر به عجز خود پی برده و اعتراف کردهاند که قرآن آنقدر عظیم و پرمایه است که قابل ترجمه نیست و سرانجام ترجمهی خود را تلاشی برای بیان درک خود از معانی و مفاهیم بیکران کلام خدا اعلام کرده و اظهار داشتهاند که قرآن ترجمهناپذیر است و نام ترجمههای خود را «پیام قرآن» و «مفهوم قرآن» یا «ترجمهی معانی قرآنی» گذاشتهاند.
نتیجه
آنچه امروزه از آن تحت عنوان فرایند جهانیشدن نام برده میشود علیرغم وجود نزدیکی و شباهتها ازجمله حذف مرزهای جغرافیایی و سیاسی با مفهوم جهانیشدن از دیدگاه اسلام مطابقت ندارد ولی مسلّم آن است که اسلام منافاتی با موضوع جهانیشدن و جهانیسازی ندارد گرچه ویژگیهای جهانیشدن از منظر اسلام با ویژگیهای اصطلاحی امروزی آن متفاوت است.
جهانیشدنی که امروزه شاهد آنیم بهیکمعنا جهانیشدن سـرمایهداری است که قویاً براساس معادلات اقتصـادی واختراعات جدید درحـوزهی ارتباطات قرار دارد. اما جهانیسازی ادیان صبغهی فرهنگی ـ ایدئولوژیک دارد و اساساً مخاطب آن فردفرد انسانهایند. طبیعی است این دومی عمیقتر و دیریابتر و مستلزم تلاش و هزینهی بالاتری است. چه اینکه انسانها و جوامع در حوزههای فرهنگی و ایدئولوژیک مقاومتهای بیشتری از خود نشان میدهند. ازسـویدیگر «فاعل مختار» در آن نقشـی اساسی ایفـا میکند اما در جهانیشدن سـرمایهداری تحولات فنّاورانه باعـث تغییرات ساختاری جـوامع میشوند و ساختار افراد را به تبعیت از این نظام و تطبیق و انطباق کارکردی وامیدارد.
مروری بر مفاد متون دین و فرهنگ دین ما را با این واقعیت انکارناپذیر روبهرو میسازد که دین اسلام دینی جهانی است و در تجربهی تاریخی خود همواره برای جهانیشدن کوشیده است؛ بهاینمعنا که رسالت خود را هدایت بشر در کلّ جهان میداند و مخاطبان پیامهای وحیانی آن به منطقه و قوم و مردم خاصی محدود نمیشود. دین اسلام برای جهانیسازی خود بر ساختاری تکیه میکند که آن را برای جهانیشدن مهیا کرده است. اصول و مبانی نظام جهانی دین اسلام در قرآن تبین شده است؛ این اصول که از آنها به نام ساختار و ویژگیهای نظام جهانی قرآن یاد میشود عبارتاند از: حاکمیت خداوند متعال، امامت و رهبری، امت واحد، قانون واحد، آرامش و امنیت، عقلانیت، معنویت، عدالت، حیات طیبه و زبان واحد. این ویژگیها آن را از سایر نظامها متمایز کرده و مدل جدیدی برای حاکمیت بر جهان فراروی انسان، درجهت نیل به سعادت ابدی، میگشاید. دراینمیان تکیه بر زبان قرآن و بازنگری در آموزش آن بر اساس آموزههای رسولاکرم(ص) درمقام زبانی بینالمللی وحدتآفرین بوده، زمینهی جهانیشدن قرآن و معارف وحیانی آن را فراهم میسازد.
* عضو هیأت علمی گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز.
[1] در روایتی از امامصادق(ع) می خوانیم: «قرآن عهد خدا است بهسوی بندگان، همانا سزاوار است که هر مسلمان در هر روز به آن عهد نظر کند و از آن پنجاه آیه قرائت کند».
[2] طور/1-4: «والطور و کتاب مسطور فی رق منشور و البیت المعمور».
[3] شعراء/193: «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین».
[4] انبیاء/37: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین».
[5] اعراف/52: «ولقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمه لقوم یؤمنون».
[6] بقره/31: «و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه».