نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری روابط بینالملل دانشگاه اصفهان
2 دانشیار روابط بین الملل، گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان
3 استادیار روابط بینالملل، گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
1. مقدمه
تطور و تحول هویتهای نقشی متفاوت در جمهوری اسلامی ایران مناسبات و رویکردهای متفاوتی بین ایران و دیگر بازیگران نظام بینالملل به وجود آورده است. به این معنا که برجسته شدن هویت نقشیِ خاصی در هر دوره از سیاست خارجی، رفتار جمهوری اسلامی ایران را متناسب با آن هویت تغییر داده و در مقابل موجب شده است که دیگران نیز برخوردی فراخور همان رفتار داشته باشند. نکتۀ اساسی اینجا است که هویتهایِ مبتنی بر نقشْ دووجهی هستند. یعنی از یک سو تحت تأثیر به حاشیه راندن یا برجسته کردن ارزشها و باورهایی خاص از سوی افراد کارگزار هستند و از طرفی دیگر تحت تأثیر هنجارهای بینالمللیاند. بنابراین، نزدیکی و قرابت هنجارها، ارزشها و قواعد منبعث از هویت نقشی در یک گفتمان با هنجارهای نظام بینالمللْ به تعامل، دوستی و اعتلای منافع میانجامد و به همان میزان اختلاف میان این دو باعث جایگزینی تقابل به جای تعامل میشود. این امر نشان میدهد که چگونه فیلترهای هویتی و ساختهای بیناذهنیِ برساخته میتوانند به بحران منجر شوند یا به همان اندازه زمینۀ حل یک بحران را فراهم آورند. چرا که هر تغییر در هویت یک دولت بر سایر دولتها نیز تأثیر میگذارد و آنها هم تلاش میکنند تا رفتار سیاست خارجی خود را با این هویت تغییریافته تطبیق دهند. نکتۀ قابل تأمل در این فرایند اجتماعی آن است که علیرغم تاثیرگذاری دوسویۀ سطح داخلی و خارجی در قوام بخشیدن به هویت یک دولت، این هویت ابتدا تحت تأثیر هنجارهای سطح داخل شکل میگیرد، دیگران را بهعنوان دوست، دشمن یا رقیب تعریف میکند و سپس وارد محیط بینالمللی میشود و با آن به تعامل میپردازد.
با توجه به این تقدم و تأخر در شکلگیری، باید گفت هویتْ سازندۀ اصلی شاکلۀ تصمیمسازی و در نهایت اجرای سیاست خارجی است (دهقانی فیروزآبادی، 1391: 96). بنابراین، هدف اصلی این مقاله بررسی رویکردهای تصمیمگیری درمورد پروندۀ هستهای و بازنمایی آن در دورۀ روحانی از دریچۀ هویتی است که برای خود و دیگری تعریف کرده است. سؤال اصلی مقاله این است که هویت نقشی در گفتمان روحانی پروندۀ هستهای ایران را به چه طریقی بازنمایی کرد و چگونه راهبردهای تصمیمگیری را تحت تأثیر قرار داد؟ مقاله بر پایۀ چارچوب مفهومی سازهانگاری و روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی این سؤال میپردازد.
2. چارچوب نظری
سازهانگاران روابط بینالملل را جامعهای مرکب از کنشگران اجتماعی میدانند که در تعامل با یکدیگر هستند و تعامل آنها بر مبنای قواعد و هنجارهایی صورت میگیرد که بهطور بینالاذهانی شکل گرفتهاند (هادیان، 1382: 920). از دید جان راگی،[1] همانگونه که در روابط میان افراد فهمهایی بیناذهنی وجود دارد، در روابط میان دولتها هم چنین فهمهایی وجود دارد (مشیرزاده، 1383: 120). متأثر از همین فهم و برداشت ذهنی، معمای امنیت بیش از آن که از واقعیت نشئت بگیرد ساختۀ خود دولتها است (Wendt, 1995: 73). سازهانگاری همچنین بیان میدارد که کنشگران به وسیلۀ محیط بینالمللی شکل میگیرند و از طرف دیگر بر آن تأثیر میگذارند و درواقع محیط بینالمللی بخشی از عرصۀ کنشهای متقابل بازیگران است (Orjita, 2011: 27). دولت بهعنوان موجود مشارکتکننده در عرصههای بینالمللی، ضمن اتکا بر هویت نقشی خود، نمیتواند با بیتوجهی به هنجارهای مسلط، اهداف خود را پیگیری کند (یاقوتی، 1390: 3 - 8). البته هنجارها باعث نمیشوند دولت به رفتار خود جهت خاصی بدهد، اما دلایل عقلانی را فراهم میآورند تا دولت بتواند عمل خود را بهتر انجام دهد (Woods, 1997: 26). این گزاره بدین معنا است که هنجارها به منزلۀ بخشی از توضیحات درمورد منافع دولت، اگرچه خطمشیهای سیاسی روشنی را معیّن نمیکنند ولی جهت و دیدی کلی ارائه میدهند که میتواند برای اقدامات سیاست خارجی دولتها نقشۀ راه تلقی شود (Bjorkdahl, 2002: 22). در همین زمینه، کاتزنشتاین بیان میکند که بازیگران در قالب تصورات خود که برآمده از محیط داخلی، اسطورهها، ایدئولوژیها و باورهای عمومی آنها است، وارد عرصۀ بینالمللی میشوند (Katzenstein, 1996: 58-65) و سازهانگاری تلاش میکند تصویر واقعیتری از الگوهای رفتاری دولتها در این عرصه ارائه دهد (بزرگمهری و احمدیان، 1392: 639)؛ برای این منظور نیز بر هویت بازیگران بهعنوان راهنمای رفتاری و عامل مؤثر در شکل دادن به کنش سیاسی آنها متمرکز میشود؛ چرا که دگرگونپذیر بودن هویتها منجر به تغییر و تحول بنیادین در سیاست بینالملل میشود (Mansbach, 2002: 15). بنابراین، نحوۀ شکلگیری و وضعیتِ هویت عامل اصلی مطالعۀ سیاست خارجی را در نظریۀ سازهانگاری شکل میدهد (ونت، 1384: 723). از منظر سازهانگاری، هویتها بر الگوهای تعامل بینالمللی اثر میگذارند و در نتیجه دولت برای مشروعیت بخشیدن به اقتدار استخراجی که بر هویت آن در خارج تأثیر میگذارد، باید از طریق یک نوع هویت ملی در داخل عمل کند (wendt, 1999: 35). درواقع، تحول متغیرهایی مانند تجربهها، ایدئولوژی، عوامل سیاسی و... در سطح ملی باعث تغییر رویکرد و راهبرد یک دولت نسبت به نظم مستقر میشود (Schweller, 2014: 38) و این تغییر رویکرد تغییر روابط و راهبردهای دولتهای دیگر را به همراه دارد. چراکه رفتار متکی بر هویت است و درک این که ما چه کسی هستیم، به طور مستقیم بر فهم ما از آنچه باید انجام دهیم، تأثیر میگذارد (رسولی ثانیآبادی و میرحسینی، 1394: 247).
3. هویت نقشی در گفتمان اعتدال
اعتدالگرایی به معنای نفی افراط و تفریط و ایجاد توازن میان آرمان و واقعیت در مسیر جهت دادن واقعیات به سمت آرمانهاست (دهقانی فیروزآبادی، 1393: 5). پایۀ این گفتمان در سیاست خارجی نه تسلیم، ستیز و تقابل، بلکه تعامل سازنده و مؤثر با جهان است (جعفری و جانباز، 1395: 102). مهمترین عناصر این گفتمان عبارتاند از:
3. 1. تعادل
تغییر تصمیمگیرندگان سیاست خارجی، دیدگاهها، و درک سیاستمداران و نیز گردش نخبگان و ظهور ادبیات جدید در عرصۀ سیاسی همگی نشاندهندۀ فصل جدیدی در سیاست خارجی دورۀ روحانی بود (Haghgoo, Ghaffari Hashjin and Aghaei, 2017: 249). دالّ مرکزی این فصل جدید مفهوم تعادل بود. این دال به معنی ایجاد توازن بین واقعبینی منطقِ دولت ـ ملت جمهوری اسلامی ایران و آرمانگرایی منطقِ انقلاب اسلامی در سیاست خارجی است. در نتیجه به موجب این دال، در سیاست خارجی ضمن توجه به آرمانهای انقلاب اسلامی، واقعیتهای داخلی و بینالمللی نیز مد نظر قرار میگیرد به گونهای که آرمانها باعث ندیدن واقعیتها و واقعیتها نیز موجب غفلت از آرمانها نمیشود (دهقانی فیروزآبادی، 1393: 9).
3. 2. تعدیل ایدئولوژی
ویژگیهای خاصگرایانۀ ایران بهعنوان کارگزار باعث شده است ساختار نتواند خود را برای ایجاد تعامل با آن اقناع کند. از مهمترین این ویژگیها ایدئولوژیگرایی بوده است که منطق آن غالباً باعث مسئولیتها، وظایف و تکالیف رهاییبخش در رفتار سیاست خارجی ایران شده است (Mohammad Nia, 2012: 12). در این باره، شیرین هانتر[2] معتقد است ایدئولوژی موجب شده است ایران پس از جنگ سرد نتواند با نظام بینالمللی سازگار شود و نتیجۀ این امر سیاستهای غیرمنطقی این کشور بوده است (Warnaar, 2013: 29). بر همین اساس، روحانی با اعتقاد به این که دغدغههای ایدئولوژیک در اتخاذ سیاست خارجی خوب سهمی ندارند (امینی، 1393: 12) نقش این مؤلفه را در سیاست خارجی تعدیل کرد.
3. 3. تعامل برابر و سازنده
روحانی با این استدلال که مبنای تعامل درک و فهم پیامها و کنشهای معنایی است که امکان نزدیکی و برقراری ارتباط و مفاهمه بین دو طرف را فراهم میکند (آجیلی و افشاریان، 1395: 55) روابط با جهان خارج را بازسازی کرد. همین تأکید مکرر بر بازسازی و عادی بودن روابط با جهان بود که باعث شد روحانی و پیروانش را اعتدالگرایان بنامند (Rezaei, 2017: 213). رویکرد تعاملی در ارتباط با دیگران دوطرفه و همهجانبه یعنی شامل ماهیت، محتوا، قلمرو، چگونگی و مناطق جغرافیایی بود.
3. 4. خردگرایی
این مؤلفه در سیاست خارجی بر مبنای اصل بنیادین تحلیل هزینه و فایده و بهرهگیری از اصل تفکیک امور از یکدیگر استوار است. در گفتمان اعتدال، با تکیه بر این دو اصل میتوان ضمن خروج از بنبستهای سیاسی، چهرهای جدید از ایران را در روابط بینالملل پدید آورد که با کاستن از هزینهها، موجب بیشینهسازی منافع ملی میشود.
در جمعبندی باید گفت از آنجا که هویت دولتها محور تعریف آنها از واقعیت و برساختن مسائلی مانند قدرت، منافع ملی، دوست و دشمن و در نهایت تصمیمگیری و کنش آنها است (متقی و کاظمی، 1386: 218)، بنابراین تغییرات تاکتیکی مانند فضاسازی، گفتمانسازی و تصویرسازی در سیاست خارجی روحانی نشاندهندۀ تلاش او برای ارائه و ارسال یک هویت نقشی جدید از جمهوری اسلامی به نظام بینالملل بود (سلطانینژاد، گودرزی و نجفی، 1394: 180). این فرایند را میتوان به صورت زیر نشان داد.
شکل 1. فرایند شکلگیری هویت نقشی
با توجه به شکل 1، تقدم سطح داخلی بر پایۀ تحول هنجارها مبنای تعریف هویت جدید و سپس ورود به نظام بینالملل را فراهم کرد. یک بازیگر بهتنهایی نمیتواند هویت نقشی برای خود تعریف کند بلکه این هویت به رسالت و مأموریتی مربوط میشود که دولت برای خود در ارتباط با دولتهای دیگر قائل است (دهقانی فیروزآبادی و ذبیحی، 1391: 80). در نتیجه، روحانی هم با اعلام رسالت خود بهعنوان دولتی عقلانی برای حل بحران هستهای براساس تعامل و مذاکره و سپس نشان دادن ارادۀ سیاسی خود برای به نتیجه رساندن این رسالت، توانست درک نظام بینالملل را از هویت دولت خود به شکل هویتی متعامل و دوستانه بازتولید کند.
4. متغیر فرد و نگرش کانتی به ساختار در گفتمان اعتدال
ساختارهای بیناذهنی حاکم بر دولتها که به شدت از ویژگیهای فردی کارگزاران اصلی سیاست خارجی متأثر است نوع فرهنگ یا منطق آنارشی حاکم بر روابط بینالملل را برای آنها تعیین میکند. این همان تعریف ونت از آنارشی بهعنوان مفهومی است که دولتها آن را میفهمند/ میسازند[3] (Wendt, 1999: 6). تفاوتها و ویژگیهای متغیر فردی میتوانند بسیار مهم باشند. اهمیت این متغیر تا آنجا است که نظریهپردازان متقدم تصمیمگیری مانند اسنایدر، بروک و ساپین اقدام دولت را اقدام افرادی میدانند که به نام دولت عمل میکنند (پورسعید، 1387: 315). متغیر فرد شامل برداشتها، تصورات، انگیزهها، برتریها، ایدئولوژی، سبک رهبری و شیوۀ تصمیمگیری، گزینههای سیاست خارجی و رفتار تصمیمگیرندگان را از یکدیگر متمایز میکند (نیاکویی و زمانی، 1395: 188). در نتیجه، سبک رهبری رئیسجمهور به معنای کیفیت دریافت اطلاعات و نوع ساختار ذهنیاش در رفتار سیاست خارجی و تصمیمگیری مؤثر است (Kaarbo, 1997: 553-558). بنابر این نگاه، اندیشهها و ساختهای ذهنی روحانی تأثیر غیرقابل انکاری در شکلگیری هویت نقشی تعاملی گفتمان اعتدال داشته است. تأیید این مدعا را میتوان این گفتۀ روحانی دانست که اعتدال وصف رفتار فردی رئیسجمهور و دولتمردان است (دلاوری، 1394: 140). گفتمان اعتدالگرایی بیش از آنکه ساختار معنایی مشخص داشته باشد، برخاسته از تفکر و ذهنیت رئیسجمهور بود که نقشی تعیینکننده در دوام و قوام آن ایفا میکرد. علاوه بر این، ویژگیهایی مانند به تن داشتن لباس روحانیت، عضویت در مجلس خبرگان، پیشینۀ کار سیاسی و نقش مذاکرهکنندۀ ارشد در موضوع هستهای، تأثیرگذاری روحانی را دوچندان میکرد (نیاکویی و زمانی، 1395: 203).
بر پایۀ همین ساختها و ویژگیهای فردیِ خاص، روحانی ضمن توجه به هنجارها، اصول و آرمانهای داخلی، معتقد بود در سطح بینالملل، سیاست خارجی باید روند جهانی را به درستی درک کند تا عاقلانه، منطقی و دقیق عمل شود. چراکه اگر این فرایند به درستی درک نشود، نمیتوان تحلیل درستی ارائه داد و تصمیمسازی و اجرا نیز قطعاً ناموفق خواهد بود (عیوضی و نوازنی، 1393: 55). بنابراین با این نگرش، گفتمان اعتدال دو سطح داخلی و خارجی را در بالاترین سطح همبستگی دید و لذا این دو سطح در حداکثر همپوشانی با هم قرار گرفتند. البته در طرف مقابل هم در بازیگران نظام بینالملل نسبت به ایران این برداشت به وجود آمد. به این معنا که گفتمان اعتدال و تمایل آن به تغییر، بزرگترین دارایی طرف مقابل تفسیر شد. در نتیجه، این نگرشهای دو طرف باعث نوعی همبستگی شد که عدول از آن از سوی هریک از بازیگران واگرایی تفسیر میشد (قوام و اعلایی، 1393: 17). تلاش هر دو طرف در حفظ این همبستگی و اجتناب از متهم شدن به واگرایی، از یک طرف باعث سازگاری بینالمللی[4] ایران یا همان رویکرد بینالمللگرایی روحانی شد و از طرف دیگر جامعۀ بینالملل را به محافظهکاری و تجدید نظر در برخورد خود با ایران واداشت (محمدنیا، 1393: 199).
در حقیقت روحانی با احاطه بر این امر که قدرت ساختاری نظام بینالملل به رهبری غرب طی چندین دهه به ایران اجازه نداده است که گزینههای رفتاری متنوعی داشته باشد، تنها راه مصاف با این قدرت ساختاری را تعامل با جامعۀ بینالمللی و اقناع آن میدانست (توحیدی و شریعتینیا، 1392: 149). وی برای ایجاد این تعامل بر پایۀ اصل حرکت در چارچوب ساختار، نشانههای هویتی از خود صادر کرد که مورد توجه و احترام دنیا قرار گرفت (نیاکویی و زمانی، 1395: 204). سایر بازیگران این علامتهای ارسالی را تفسیر کردند و به صورت هویت دوستانه پاسخ دادند. جمعبندی این بحث را به این صورت میتوان نشان داد:
شکل 2. روند شکلگیری تعامل ایران و نظام بینالملل
در توضیح شکل 2 باید گفت سیاست خارجی محصول کنش متقابل کارگزار و ساختار است و در این فرایند بسته به ماهیت هنجارهای کارگزار و ساختار، زمینۀ تقابل یا تعامل بین این دو فراهم میآید. به همین علت، روحانی تنها به هنجارهای داخلی توجه نکرد بلکه با نگاه به هنجارها و اولویتهای ساختار بینالملل تلاش کرد هنجارهای داخلی را متناسب با انتظارات و ارزشهای بینالاذهانی مشترک تعریف و تعیین کند. در این مسیر هنجارهایی مانند تنشزدایی، تعامل سازنده و طرح جهان علیه خشونت زمینۀ تحول هنجارها و اقناع سطح ساختار را فراهم نمود و در نهایت اشتراک هنجاری این دو سطح باعث غلبۀ فرهنگ کانتی و در نتیجه تعامل بین دو طرف شد.
5. قالببندی غیرامنیتی پروندۀ هستهای
تقابل دوگانۀ مداوم بین ما ــ جامعۀ داخلی ــ و دیگری ــ جامعۀ بینالملل ــ (محمدنیا، 1393: 150) باعث شکلگیری مسئلۀ هستهای در قالب موضوعی شده بود که هر یک از طرفین برای تقویت هویت خود و بازتولید دیگری بهعنوان منبع تهدید این هویت از آن استفاده میکردند (ترکشوند و قورجیلی، 1392: 84). اوج به کارگیری این روند از سوی ایران در دورۀ احمدینژاد رقم خورد. در این دوره، افراطی شدن سیاست خارجی خود را در قالب ایدئولوژی خالص و به صورت امنیتی نشان داد و در نتیجه نیات جمهوری اسلامی بهعنوان کشوری انقلابی حوزه و منبع اصلی بحران شناخته شد که اهدافش در تصادم با نظام بینالملل بود (شهیدی، 1388: 69). به این ترتیب، گزینۀ مهار ایران با غلبۀ «روی میز بودن تمام گزینهها» در دستور کار قرار گرفت (دهقانی فیروزآبادی و عطائی، 1394: 51). از این رو، یکی از اولویتهای راهبردی دولت روحانی غیرامنیتی کردن چهرۀ ایران در سطح نظام بینالملل بود. در این راستا، خروج پروندۀ هستهای از موضوعی امنیتیشده به وسیلۀ بازیگران نظام بینالملل، به موضوعی سیاسی میتوانست بهترین گزینۀ روحانی برای برآورده شدن این هدف و تلطیف چهرۀ ایران باشد. چرا که برنامۀ هستهای ایران تا آن زمان، خود را در قالب تعابیری مانند ایرانهراسی، شیعههراسی و هلال شیعی نمایان ساخته بود (خلیلی، 1395: 141). روحانی با برقراری توازن بین تقابل بازدارنده بهعنوان دال مرکزی ستیزش و تسلیم بازنده بهعنوان دال مرکزی گفتمان سازش، تعامل سازنده را محور دیپلماسی هستهای خود قرار داد (دهقانی فیروزآبادی و عطائی، 1393: 105). از نگاه دولت اعتدال، مذاکرات و شفافیت برنامۀ هستهای راهحل مناسبی برای این تعامل و نشان دادن عقلانی بودن ایران و واهی بودن بهانههای طرفهای مقابل بود تا بدین وسیله دیوار ایرانهراسی و تصویب تحریمها که در سالهای گذشته شکل گرفته بود ریخته شود (مرکز مطالعات تربیت اسلامی، 1394: 36).
در دولت روحانی، بازنمایی پروندۀ هستهای در قالب یک موضوع غیرامنیتی براساس سه تاکتیک صورت گرفت. نخست تاکتیک رفتاری از طریق مذاکره و اتخاذ رویکرد آشتیجویانه، دوم تاکتیک گفتاری از طریق اصلاح بازنمودها و لحن گفتاری در سیاست خارجی و نهایتاً تاکتیک عملی با اتخاذ رویکردهای عملیاتی و دیپلماسی نتیجهبخش (سلطانینژاد، گودرزی و نجفی، 1394: 180). نتیجۀ این سه تغییر تاکتیکی، به حاشیه رانده شدن دال «انرژی هستهای حق مسلم ماست» و برجسته شدن دال «انرژی هستهای آرمان نیست» بود. درواقع روحانی با این اقدام سطح دسترسی ایران به انرژی هستهای را در عرض دیگر دسترسیهای ملت قرار داد. این گفتۀ روحانی که سانتریفیوژ باید بچرخد اما چرخ زندگی مردم نیز باید بچرخد، حاکی از این جابهجایی دالها در گفتمان اعتدال و بازنمایی سیاسی پروندۀ هستهای بود (علیپوریان و نوری اصل، 1393: 101). شکل 3 روند تغییر قالببندی پروندۀ هستهای را نشان میدهد.
شکل 3. نحوۀ غیرامنیتی شدن پروندۀ هستهای ایران
با توجه به شکل 3، هنجارها و ارزشهای گفتمان اعتدال خود را به صورت اقدامات و رفتارهای سیاست خارجی ــ نهاده (درونداد) ــ در قالب هویت کانتی و بازنمایی پروندۀ هستهای در قالب موضوعی سیاسی و قابل مذاکره نشان داد، این امر به رفتار بازیگران دیگر در سطح بینالملل بهعنوان داده (برونداد) در قالب نگاه غیرامنیتی به آن منجر شد. به این ترتیب، انعطاف در هر دو سطح داخلی و خارجی در تغییر ماهیت پروندۀ هستهای از امنیتی به غیرامنیتی کمک شایانی به روحانی کرد. به این شکل که در سطح داخلی طرح نرمش قهرمانانه و حمایت از روحانی برای مسلط بودن بر مذاکره ــ از جمله به صورت انتقال پیام روحانی به فرماندهان سپاه در شهریور 1392 مبنی بر عدم دخالت سپاه پاسداران در صحنۀ سیاسی ــ از سوی رهبری (Arikan, 2014: 3)، و در سطح خارجی استقبال و واکنش مثبت طرفهای مقابل از گفتمان اعلامشدۀ روحانی فرایند تبدیل پرونده به موضوعی سیاسی را تسهیل کرد. روند استقبال در سطح خارجی نیز طی فرایند جایگزینی گفتمان عقلانی به جای گفتمان هویتی با نگرش هابزی صورت گرفت. مبنای این جایگزینی نیز تناسبسازی و توجه همزمان گفتمان اعتدال به هنجارهای داخلی و خارجی طی سه مرحله بود. مرحلۀ اول بهعنوان تغییر زبان به تغییر رفتار در مرحلۀ دوم انجامید و این امر باعث انتقال به مرحلۀ عمل و رسیدن به مقصد یعنی «واقعیت» شد. این واقعیت همان چیزی بود که ایران و نظام بینالملل به دنبال آن بودند که تحت عنوان صلح جهانی برای نظام بینالملل و ضامن صلح داخلی، رسیدن به حقوق هستهای صلحآمیز و جایگاه بینالمللی شایسته برای ایران تعریف شد (مرتضویان، عبدالخانی و حطه، 1392: 131-132)
6. راهبردهای تصمیمگیری درمورد پروندۀ هستهای
پرمخاطره بودن، عدم اطمینان و احتمال خطر قابلتوجه از مهمترین ویژگیهای محیط تصمیمگیری سیاست خارجی است (Mintz and Derouen, 2010: 3-4). روحانی توانست بر مبنای این محور که جمهوری اسلامی به هدف کلیدی خود یعنی بازدارندگی بدون زیر پا گذاشتن تعهداتش رسیده است، زمینۀ اجماع و همراه ساختن همۀ نهادهای کلیدی نظام را در پشتیبانی از مذاکرات هستهای با شش قدرت جهانی فراهم آورد. هنر روحانی متقاعد کردن ساختار داخلی برای حل بحران بر پایۀ رویکرد برد ـ برد بدون انحراف از اصول انقلاب بود. او باید راهبردهایی را برای تصمیمگیری اتخاذ میکرد که برای دستیابی به بالاترین سود و پایینترین هزینه هموارکنندۀ راه باشند. الگوهای شهودی چندوجهی و گروه کوچک از جملۀ این راهبردها بود که باعث اطمینانپذیری و کاهش احتمال خطر تصمیمات شد. در ادامه راهبردهای روحانی را در اتخاذ رویکرد برد ـ برد میسنجیم.
6. 1. راهبرد شهودی چند وجهی[5]
ویژگیها و عناصر راهبرد شهودی چندوجهی را میتوان به صورت ذیل بر فرایند تصمیمگیری دولت روحانی در خصوص پروندۀ هستهای انطباق داد:
ـ این راهبرد در درجۀ اول بیانگر منطق رفتاری تناسبگرایی است. به این معنا که دولت آنچه را درست است انجام میدهد. چرا که منافع و اولویتهای تصمیمگیری با تغییر در هنجارها و معانی تغییر میکند و مفهوم از قبل مشخصی تلقی نمیشود (محمدنیا، 1394: 179). در راستای این ویژگی، جابهجایی دالها و توجه همزمان به هنجارهای داخلی و خارجی زمینۀ تعریف روحانی از منافع و اولویتهای برنامۀ هستهای را تعیین کرد و بر این اساس تناسبگرایی و انتخاب گزینۀ درست مهمترین ویژگی رویکرد روحانی در دیپلماسی هستهای بود.
ـ در راهبرد شهودی چندوجهی اگرچه عوامل مربوط به محیط بینالمللی مهماند اما سیاستهای داخلی عامل اصلی تولید نتایج سیاست خارجی محسوب میشوند (Jackson, 2015: 15). به عبارت دیگر، این الگو سیاست داخلی را اساس تصمیمات میداند و در آن، هنگام تصمیمگیری دربارۀ یک موضوع، محاسبۀ وضعیت حمایتی و منافع حزبی برای رهبران بسیار مهم است (حیدری، 1392: 171). در راستای این مؤلفه، علاوه بر اینکه دال مرکزی گفتمان انتخاباتی روحانی یعنی حل پروندۀ هستهای با منافع حزبی و سیاسی او گره خورده بود، فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها بیش از همه زمینۀ حمایت اکثریت افکار عمومی جامعه را از تیم مذاکرهکنندۀ روحانی برای حل بحران فراهم آورد.
با توجه به اینکه شهود و تصمیمگیری مبتنی بر آن به سادگی حاصل نمیشود بلکه مستلزم تجربه و بنیاد محکمی از شناخت موضوع و مسئلۀ موردنظر است (الوانی، 1379: 139) میتوان گفت احاطه و اشراف روحانی به موضوع هستهای به دلیل داشتن سالها مسئولیت ارشد در این حوزه، شناخت، تجربه و آگاهی عمیق ظریف از صحنۀ بینالملل و همچنین بهرهگیری از دیپلماتهای متخصص در ابعاد مختلف حوزۀ هستهای به استفاده از این الگو در دولت وی منجر شد.
یکی از دیگر ویژگیهای راهبرد شهودی چندوجهی توجه به نحوۀ انتخاب یا ردّ یک راه حل برای موضوع مورد نظر، و نیز توجه به این نکته است که چه کسی برنده یا بازندۀ تصمیمگیری است (سلیمانی، 1390: 355). در انطباق این ویژگی، روحانی با شناخت ساختار نظام بینالملل و محدودیتهایی که این ساختار برای ایران ایجاد میکرد راه حل تقابل و تهاجم را را رد کرد و تعامل را مسیر مصاف با این ساختار تشخیص داد. همچنین روحانی بهشدت به قاعدۀ بازی این مسیر توجه داشت؛ در نتیجه، برخلاف دورههای قبل که دیپلماسی را میدان تقابل و مسیر صرف امتیازگیری بدون امتیاز دادن تلقی میکردند، وی برای ماندگاری و تأمین منافع هر دو طرف بر قاعدۀ برد- برد تأکید میکرد.
ـ مهمترین ویژگی راهبرد شهودی چندوجهی محاسبۀ سود و زیان در یک روند دومرحلهای یعنی ردّ گزینههای غیرقابل پذیرش و سپس انتخاب گزینهای از میان بدیلهای باقیمانده است در حالی که دربردارندۀ حداکثر منافع باشد (Mintz, 2004: 6). طبق این ویژگی از مهمترین شاخصهای تغییر در سیاست خارجی دولت اعتدال «انتخاب از میان گزینههای موجود» در قیاس با انتخابهای دولت قبل از «میان همین گزینههای موجود» بود (رسولی ثانیآبادی، 1394: 103). به عبارت دیگر، دولت روحانی در پروندۀ هستهای براساس رویکرد هویت راهبردی یعنی توجه همزمان به هویت سیاسی داخلی، ملاحظات امنیتی و ساختار نظام بینالملل (خلیلی، 1390: 220) از بین راههای متعدد پیشِ رو راهی را اتخاذ کرد که به بیشینه کردن سود و کم کردن هزینهها میانجامید. این راه مذاکره و بر پایۀ دو راهکار تقویت چندجانبهگرایی و امتیازدهی و امتیازگیری «برد ـ برد» بود و توانست از بار امنیتی پروندۀ هستهای بکاهد و آن را به موضوعی سیاسی و قابل مذاکره تبدیل کند.
روحانی به خوبی تشخیص داد که نمیتوان در نظام محافظهکار بینالملل که خواهان حفظ وضع موجود است با رویکرد مبتنی بر تقابل و تهاجم به منافع حداکثری دست یافت. از سوی دیگر، حقوق و منافع و به رسمیت شناختن برنامۀ صلحآمیز هستهای ایران خطوط قرمز دیپلماسی دولت روحانی محسوب میشدند. لذا، وی معتقد بود این فکر که ما در برابر جهان تنها دو راهکار داریم یعنی یا باید تسلیم شویم یا جهان را شکست دهیم غیرمنطقی است. در نتیجه، روحانی مذاکره را راه سوم و تنها مسیر واقعی و درست حل بحران میدانست (ابوالحسن شیرازی، 1394: 15). وی پایۀ این مذاکره را نیز توجه همزمان به حفظ حقوق و منافع قانونی ایران و رفع نگرانیهای طرف مقابل قلمداد میکرد. به این ترتیب، در حاشیۀ اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل طی تماس تلفنی که برای نخستین بار بین رئیسجمهور ایران و آمریکا صورت میگرفت، بر حل مسالمتآمیز پروندۀ هستهای از طریق مذاکره تأکید کرد. این موضعگیری زمینۀ تسهیل فضا و مذاکرات جدی را در سطح وزیران امور خارجه فراهم کرد و در نهایت به امضای برجام ختم شد.
مذاکرات بر پایۀ دو راهکار استوار بود:
ـ تقویت چندجانبهگرایی در مذاکره. با آغاز مذاکرات منتهی به برجام آمریکاییها نه تنها رفتار اقتدارگرایانۀ پیشین را کنار گذاشتند بلکه در مسیر چندجانبهگرایی مطلوب ایران نیز گام نهادند. این امر تا اندازهای پیش رفت که آمریکا مدافع پیشبرد مذاکرات و عاملی برای جلب نظر دیگر قدرتها شد. به این ترتیب، برخلاف گذشته که ایران باید در مسیر امتیازدهی یا در معرض فشار گستردۀ بینالمللی قرار میگرفت و در نهایت هم آمریکا نقش برهم زنندۀ بازی را ایفا میکرد، در راه جدید این آمریکا بود که نقش حامی پیشبرد مذاکرات و جلب نظر سایرین را بازی میکرد (خلیلی، 1395: 145). این تغییر رفتار آمریکا را باید ناشی از دو عامل فرعی و یک رویکرد اصلی دانست. عوامل فرعی شامل مذاکرۀ مستقیم با نمایندگان آمریکا در قالب نشستهای دو یا چندجانبه و در نتیجه تلقی آمریکاییها از حل بحران هستهای ایران فراتر از یک طرح امنیتی و بهعنوان بخشی از یک فرایند اجتماعی بود (جمشیدی، 1394: 86). رویکرد اصلی نیز «دیپلماسی هستهای در رفتوآمد»[6] (جعفری و جانباز، 1395: 113) دولت روحانی بود که زمینۀ تقویت و غلبۀ چندجانبهگرایی و همراهی سایر قدرتها را با ایران فراهم کرد.
ـ امتیازدهی و امتیازگیری. خصلت برجستۀ عقلانیت تصمیمگیری کنش در مسیرهایی است که بتواند اولویتها و رفتارهای قابل انتظار دیگران را پاسخ دهد (متقی، 1392: 172). این گزاره را میتوان تأکید بر قاعدۀ برد ـ برد یا رویکرد هزینه و فایده تفسیر کرد. در پرتو این مؤلفه، برای روحانی در سیاست خارجی به طور عام و در موضوع هستهای به طور خاص تنها مجبور کردن سایر بازیگران به پذیرش مواضع ایران مهم نبود، بلکه در این مسیر هزینه دادن و تأمین منافع طرف مقابل هم مورد توجه قرار گرفت (نیاکویی و زمانی، 1395: 194). بنابراین عدم اعتقاد به معادلۀ باخت ـ برد و باخت ـ باخت مبنای اصلی دیپلماسی هستهای روحانی به شمار میرفت. چرا که وی معتقد بود این معادلات به دلیل حاصل جمع صفر، ماندگاری ندارند، اما در مقابل مذاکرات با نتیجۀ برد ـ برد ماندگار هستند. در نتیجه، مذاکرات ارتباط بین خواستۀ طرف مقابل و ایران تعریف شد که هم میتوانست در طرف مقابل احساس باخت ایجاد نکند و هم منافع و حقوق ایران را تأمین کند (مرکز مطالعات راهبردی تربیت اسلامی، 1394: 19).
در جمعبندی این بحث میتوان گفت محیط داخلی را پایۀ منافع و تصمیمگیری قرار دان، توجه به محذورات و مقدورات محیط بینالملل، توجه تام به رویکرد هویت راهبردی، اولویت دادن به مصلحت و تأمین منفعت، و نیز انتخاب مناسبترین و کمهزینهترین راه باعث شد تا راهبرد شهودی چندوجهی بتواند الگوی مناسبی برای سنجش رویکرد هستهای روحانی باشد.
6. 2. گروه کوچک[7]
تصمیمگیری در سطوح بالای دولت معمولاً به وسیلۀ گروههای کوچک یا افراد قدرتمند انجام میشود. گروه کوچک تعدادی از افراد یا زیرگروهها هستند که یک یا چند هدف مشترک دارند. هر عضو از این گروه قابلیت اقدام، به تنهایی، را دارد اما در عین حال با توجه به هدف گروه همه متعهد به همکاری در تصمیمگیری هستند (Radford, 1989: 101-102). رزاتی[8] از نظریهپردازان تصمیمگیری اشاره میکند که تشکیل یک گروه کوچک از تصمیمگیرندگان در سطح بالا با یک رهبر قوی در رأس باعث گرایش به هماهنگی و رسیدن به اجماع میشود (Mintz and Derouen, 2010: 45-97).
مهمترین ویژگیهای گروه کوچک که آن را با تصمیمگیری هستهای روحانی قابل سنجش میکند عبارتاند از:
ـ واگذاری نقشها به نهادهای خاص آنها و تشکیل گروه کوچک. روحانی معتقد بود این که چه کسی رئیسجمهور یا مسئول تیم مذاکره باشد بسیار حائز اهمیت است (روحانی، 1390: 114). براساس این اعتقاد یکی از اقدامات مهم وی واگذاری نقشها به نهادهای خاص این نقشها بود. چرا که شاخص مؤلفههایی مانند تفکیک نهادهای سیاسی، گزینش تخصصمدارانۀ مقامات سیاسی، توزیع بار قدرت و تصمیمگیری در سطوح عمودی و افقی در دورۀ قبل به سطح پایین و آسیبپذیر رسیده بود (دلاوری، 1394: 154-153). بنابراین، روحانی به متعادلسازی سیاسی یعنی برخوردار کردن نهادها و نیروهای سیاسی از قدرت و فرصت متناسب با کارویژههایشان اقدام کرد تا تأثیرگذاری و نظارت آنها افزایش یابد (دلاوری، 1394: 143). اولین قدم او در این مسیر انتقال پروندۀ هستهای از شورای عالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه بود. این امر سه پیام مهم را به همراه داشت. اول آن که این انتقال که مورد حمایت رهبر نیز بود به معنی در اختیار گرفتن مذاکرات از سوی روحانی بود (Wastnidge, 2016: 1). دوم این که باعث شد وزیر امور خارجه بهعنوان مذاکرهکنندۀ ارشد در مذاکرات حاضر شود و این زمینۀ ارادۀ سیاسی برای به نتیجه رسیدن مذاکرات را فراهم کرد (سلطانینژاد، گودرزی و نجفی، 1394: 198). نهایتاً این که با این انتقال، پایۀ گروه کوچک در وزارت خارجه شکل گرفت و این گروه را باید مرکز و مدار فرایند تصمیمگیری دربارۀ پروندۀ هستهای در این دوره دانست.
ـ تقسیم کار و ایجاد زیرگروهها. از مهمترین ویژگیهای گروه کوچک وجود زیرگروهها است. در این خصوص، تیم مذاکرهکنندۀ روحانی به دو گروه اصلی و فرعی تقسیم شد. گروه اول شامل دیپلماتهای ارشد و مسئول مذاکرۀ مستقیم و رودررو بودند و دستۀ دوم شامل گروههای سطح کارشناسی در حوزههای مختلف سیاسی، انرژی و حقوقی بود که نقش مشورتی و ارائۀ اطلاعات فنی را به عهده داشتند. این تقسیم کار باعث اشراف اطلاعاتی، رفع نقص ارزیابی دادهها و اطلاعات و ممانعت از موازیکاری شد. ضمن این که رفع برخی مشکلات در سطح گروه کارشناسی رسیدن به توافق سیاسی را تسهیل کرد. در این خصوص به اعتراف ارنست مونیز[9] حضور صالحی و مذاکرات او در حل برخی مسائل فنی و کوتاه شدن زمان گفتوگوها تأثیر غیرقابلانکاری داشت.
ـ تجربه، تخصص و مهارت. این مؤلفه را که از ویژگیهای گروه کوچک است باید برجستهترین شاخص گروه مذاکرهکنندۀ روحانی دانست. تسلط کامل به زبان طرف مقابل، شناخته شدن به خاطر سابقۀ حضور در مجامع بینالمللی و تحصیلات دانشگاهی مرتبط با حوزههای دیپلماسی، مذاکرۀ سیاسی و روابط بینالملل از ویژگیهای گروه کوچکی بود که روحانی ایجاد کرده بود. برای مثال، محمدجواد ظریف، مسئول مذاکرات، دکترای مطالعات بینالملل از دانشگاه دنور، سیدعباس عراقچی، دکترای اندیشۀ سیاسی از دانشگاه کنت انگلستان، مجید تخت روانچی، دکترای علوم سیاسی از دانشگاه برن سوئیس، و جمشید ممتاز، دکترای حقوق بینالملل از دانشگاه پاریس، داشتند. به این ترتیب، برجستگی این شاخصها اجماع و روندهای جدیدی را بر مدار گذار از محدودیتها، با رویکرد معطوف به حل و فصل مسالمتآمیز مناقشۀ هستهای ایران و غرب در هر دو طرف به وجود آورد (حسن راجی، 1392: 160).
ـ اجماع و هماهنگی. در گروه کوچک اجماع مؤلفهای بسیار مهم است. سوابق کاری مشابه و مهمتر از آن ادراکات ذهنی و روانی مشابه اعضای گروه مذاکرهکننده به راحتی زمینۀ هماهنگی و انطباق بین آنها را فراهم کرد. علاوه بر این وجود ظریف در رأس گروه بهعنوان دیپلماتی کارآزموده و مورد احترام طرفهای غربی که ارتباطات خوبی با تعداد زیادی از دیپلماتهای ارشد خارجی داشت (Giles, 2015: 8) مانع از هرگونه تفرق و ناهماهنگی میشد.
ـ تمرکز بر هدف اصلی. جوهر تشکیل گروه کوچک، تصمیمگیری در خصوص یک مسئلۀ خاص است. مطابق با این ویژگی برخلاف دورۀ قبل که فرایند دیپلماسی هستهای تنها مذاکره برای مذاکره بود و به جای تمرکز بر مسئلۀ اصلی مسائل حاشیهای و فرعی مانند محل مذاکرات به چالشی اساسی تبدیل میشد و برای حل آن هفتهها و ماهها وقت صرف میشد، در دولت روحانی تمرکز اصلی گروه تنها بر مسئلۀ اصلی پروندۀ هستهای و تحریمها قرار داشت. این الگوی رفتاری از ورود مسائل متعدد حاشیهای به روند مذاکرات جلوگیری کرد و در نتیجه مذاکرهکنندگان به دلیل سروکار داشتن با یک مسئله از اقدام به خریدن زمان جلوگیری نمودند و کوشیدند در کوتاهمدت آن را حل کنند.
با توجه به عوامل بالا میتوان گروه کوچک را ستون فقرات و شاهمهرۀ دستگاه دیپلماسی هستهای روحانی در راه رسیدن به توافق و حل بحران قلمداد کرد.
7. نتیجه
هویت مبتنی بر نقش بهعنوان شاکلۀ اصلی تصمیمسازی و اجرای سیاست خارجی به یک اندازه در منازعه یا فرونشاندن مناقشۀ هستهای ایران تأثیر داشته است. از این رو، لازمۀ حل بحران هستهای تغییر درک طرفهای مقابل از هویت ساختهشدۀ ایران بود و زمینۀ این تغییر با تحول و بازاندیشی در انگارهها، هنجارها و معانی به وجود میآمد. طبق این قاعده روحانی متأثر از ویژگیهای فردی و ساختار ذهنی خود، با تأکید بر عناصری مانند تعادل، تعامل سازنده، خردگرایی و تعدیل ایدئولوژی زمینۀ تحول هنجارها و باورها را در سطح داخلی فراهم کرد. این امر باعث شکلگیری هویت خاص مبتنی بر نقش در قالب فرهنگ تعاملی و کانتی و سپس ورود به تعاملات بینالمللی با این هویت شد. درواقع، گفتمان روحانی به دلیل قرابت هنجاری که با ساختار داشت باعث تعامل ایرانِ کارگزار و ساختار بینالملل شد. از این رهگذر ایران به سازگاری نسبی بینالمللی و جامعۀ بینالملل نیز به تجدیدنظر در رابطۀ خود با جمهوری اسلامی روی آورد. مهمترین دستاورد این دو تغییر تبدیل پروندۀ هستهای به موضوعی غیرامنیتی بود. فرایند این غیرامنیتیسازی در سطح داخل از طریق تعدیل بُعد هویتی و ایدئولوژیکی برنامۀ هستهای و همچنین همعرضسازی آن با سایر منافع و اهداف ملی بود. در سطح خارجی نیز روحانی بر پایۀ تاکتیکهای گفتاری، رفتاری و عملی درک نادرست نظام بینالملل را از نیات هستهای ایران تصحیح کرد. بزرگترین نمود عینی این امر خروج ایران از ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل بود. پس از این اتفاق فعالیتهای هستهای ایران دیگر تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی به شمار نمیرفت. به این ترتیب غیرامنیتی شدن پروندۀ هستهای موجب اولویت یافتن منطق تناسب، محاسبۀ هزینه و فایده، همگرایی و رفع تضاد شد. برای رسیدن به این اهداف و بالاترین میزان کارآمدی، دولت روحانی راهبردهای شهودی چندوجهی و گروه کوچک را برای تصمیمگیری در پروندۀ هستهای به کار گرفت. در این مسیر راهبرد شهودی چندوجهی به رد گزینۀ تقابل و تهاجم و اتخاذ راهحل مذاکره بر پایۀ دو قاعدۀ برد ـ برد و تقویت چندجانبهگرایی منجر شد که از نظر روحانی مناسبترین و کمهزینهترین راه بود. در اتخاذ این راه نیز گروه کوچکی که روحانی بنیان گذاشت نقش ستون فقرات و شاهمهرۀ دستگاه دیپلماسی او را بازی کرد.