مطالعۀ مقایسه‌ای جذابیت اقتصادی و مالی قراردادهای جدید (IPC) و بیع متقابل نمونۀ موردی میدان نفتی در بلوک اناران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 کارشناس ارشد مهندسی صنایع

2 کارشناس ارشد ام‌بی‌اِی

چکیده

در طول سالیان گذشته که قراردادهای بیع متقابل به منظور توسعۀ میادین نفت و گاز کشور مدنظر قرار می‌گرفت، این امکان برای سرمایه‌گذاران و شرکت‌های داخلی و بین‌المللی فراهم بود تا با استفاده از چارچوب این قراردادها، قراردادهای خدماتی را اجرایی کنند اما دست‌اندرکاران با توجه به وضعیت کشورهای رقیب، بازخوردهای سرمایه‌گذاران، پیمانکاران و کارفرمایان و در تلاش برای جذب سرمایۀ بیشتر برآن شدند تا الگوی جدید قراردادهای توسعۀ میدان (IPC) را عرضه کنند. یکی از نگرانی‌های ذی‌نفعان و کارشناسان تفاوت‌های این دو الگوی قراردادی خصوصاً در بخش‌های اقتصادی و مالی است. در این مقاله با در نظر گرفتن اطلاعات مربوط به یکی از میادین نفتی در بلوک اناران الگوی مالی ـ قراردادی بیع متقابل و قراردادهای جدید (IPC) بررسی و مقایسه شده و تأثیرات آن در نحوۀ بازپرداخت‌ها، پاداش و نرخ بازگشت سرمایه نشان داده می‌شود، همچنین منافع اقتصادی ایجادشده در این قراردادها نیز بررسی شده است. همان‌طور که در این مطالعه نشان داده خواهد شد، قراردادهای جدید امکانات جدیدی برای طرفین ایجاد خواهند نمود که به‌واسطۀ آن‌ها هم کارفرما با رسیدن به تولید تجمعی، بیشتر منتفع خواهد شد و هم پیمانکار پاداش بیشتری کسب خواهد کرد ضمن اینکه طرفین در برابر نوسانات قیمت نفت مصونیت بیشتری خواهند داشت.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


1. مقدمه

اصولاً قراردادهای نفتی به سه دستۀ کلی تقسیم می‌شوند: گونۀ اول قراردادهای امتیازی[1] هستند که در آن‌ها دولت‌ها امتیاز استفاده از یک مخزن نفتی را در ازای اخذ بهرۀ مالکانه و مالیات در اختیار شرکت‌ها قرار می‌دهند. با توجه به اینکه در این قراردادها مالکیت مخزن نفتی به طرف قرارداد منتقل می‌شود، در برخی کشورها برای انعقاد چنین قراردادهایی موانع قانونی وجود دارد. گونۀ دوم قراردادهای نفتی قراردادهای مشارکت در تولید[2] است. در این قراردادها که پس از موج ملی‌گرایی دهۀ شصت میلادی متداول شد شرکت طرف قرارداد مالک مخزن نفتی نمی‌شود ولی در نفت تولیدشده سهیم خواهد بود. به‌عبارت دیگر در این قراردادها شرکت‌ها از سر چاه مالک نفت خواهند بود نه در زیر زمین.

 

شکل 1. الگوی قرارداد مشارکت در تولید

قراردادهای خدماتی سومین نوع قراردادهای نفتی است. در این قراردادها پیمانکار نه می‌تواند مالک مخزن شود و نه مالک تولید بلکه پس از عملیات توسعه می‌تواند با استفاده از عواید حاصل از فروش نفت، هزینه‌ها و دستمزد کار خود را مستهلک سازد. این قراردادها در ایران، ونزوئلا، مکزیک، کویت و آنگولا رواج دارد. در این صورت، اصلی که برای شرکت‌ها واجد اهمیت است نرخ بازگشت سرمایه است، در واقع آن‌ها انتظار دارند در قبال سرمایه‌گذاری و تولیدی کردن یک میدان نفتی بتوانند علاوه بر هزینۀ کار عملیاتی و سود پول به اندازۀ کافی دستمزد یا پاداش نیز دریافت کنند.

 

شکل 2. الگوی قراردادی بیع متقابل

طبق اصل 34 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، منابع نفت و گاز انفال و ثروت‌های عمومی تلقی می‌شود و در اختیار حکومت اسلامی است تا مطابق مصالح عامه با آن رفتار کند (ابراهیمی، 1393). بنابراین در همۀ قراردادهای نفتی اصول ثابتی از جمله اصل حاکمیت ملی، اصل مالکیت مردم، حاکمیت دولت بر منابع و مخازن نفتی و لزوم تأمین مصالح کشور و توسعۀ اقتصادی وجود داشته و غیرقابل‌خدشه است (درخشان، 1392) و آنچه نقطۀ افتراق الگوهای مختلف قراردادها است عمدتاً به مسائلی از جمله نحوۀ مدیریت پروژه، مسائل مالی، مدیریت زمان، مسائل فنی و انتقال فناوری و مسائلی از این دست برمی‌گردد. در نتیجه بنا بر الزامات این نوع قراردادها نه مالکیت مخزن به پیمانکار منتقل خواهد شد و نه مشارکتی در تولید حاصل خواهد شد بلکه بازپرداخت‌ها از فروش عایدات میدان صورت خواهد پذیرفت (مؤمنی و غنیمی‌فرد، 1389).

 

2. قراردادهای بیع متقابل و ایرادهای آن

قراردادهای بیع متقابل در سه نسل عرضه شد (معاونت پژوهش‌های اقتصادی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، 1395) و در هر سه نسل این منطق حاکم بود که شرکت توسعه‌دهنده در ازای توسعۀ میدان، هزینه‌های خود را صرفاً از تولیدات همان میدان و همراه با پاداش دریافت می‌کرد. البته این سه نسل تفاوت‌هایی با هم داشتند. مثلاً، در قراردادهای نسل اول یک ایراد اساسی وجود داشت و آن این بود که سقف مالی قرارداد بسته می‌شد، یعنی در صورتی که هزینه‌های پیمانکار از سقف قرارداد بالاتر می‌رفت شرکت نفت ملزم به بازپرداخت آن‌ها نبود. در نتیجه پیمانکاران با این خطر روبرو بودند که هزینه‌ها مرز مورد نظر را رد کند و آن‌ها متضرر شوند. برای رفع این خطر، آن‌ها باید با برآوردهای بالاتر قیمت پیشنهادی را حجیم‌تر نشان می‌دادند که این هم به ضرر شرکت ملی نفت می‌شد. علاوه بر این، چون طرح جامع توسعه (MDP) توسط پیمانکار تهیه می‌شد و به تصویب شرکت نفت می‌رسید، طبیعی بود که پیمانکاران میزان تولید نفت را کمتر از مقادیر واقعی تخمین بزنند تا در صورت نرسیدن به اهدافْ حاشیۀ امنی برای خود ایجاد کرده باشند.

در قراردادهای نسل دوم به منظور رفع برخی نگرانی‌ها موارد جدیدی در قراردادها گنجانده شد. برای مثال، سقف سهم بازپرداخت پیمانکار کاهش یافت یا در قراردادها بر استفاده از توان داخلی تأکید شد.

در قراردادهای بیع متقابل نسل سوم، تغییرات مهمی در جهت اصلاح این نوع از قراردادها صورت گرفت (ابراهیمی، 1388). یکی از مهم‌ترین این تغییرات این بود که سقف هزینه‌ها از ابتدا در قرارداد بسته نمی‌شد بلکه پیمانکار 18 ماه فرصت داشت تا طراحی و مهندسی‌های لازم را چه در بخش سطح‌الارضی و چه در بخش حفاری انجام دهد و مناقصات عمدۀ خود را برگزار کند. بنابراین، پس از این موعد، تخمین دقیق‌تری از شرح کار و قیمت پروژه حاصل می‌شد و تا حد زیادی خطر قیمت‌دهی برای پیمانکار کمتر می‌شد. همچنین، سقف سهم بازپرداخت پیمانکار از میدان دوباره به 60 درصد افزایش یافت.

جدول 1.  سه نسل بیع متقابل

بیع متقابل

سقف مالی

سقف سهم از میدان (سالیانه)

استفاده از توان داخلی

نسل اول

بسته

حداکثر تا 60 درصد

الزام بدون پاداش یا جریمه

نسل دوم

بسته

حداکثر تا 50 درصد

الزام 51 درصد همراه با جریمه

نسل سوم

پس از انجام مهندسی تفصیلی

حداکثر تا 60 درصد

الزام 51 درصد همراه با پاداش و جریمه

 

در تقسیم‌بندی هزینه‌های بیع متقابل، هزینه‌های مستقیم پروژه در بخش Capex، هزینه‌های غیرمستقیم (مثل مالیات، گمرک و...) در بخش Non-Capex، هزینه‌های مربوط به تأمین مالی در بخش Bank Charges و هزینه‌های عملیاتی در بخش Opex لحاظ می‌شوند.

اما چرا نیاز به بهبود قراردادهای بیع متقابل وجود داشت؟ همان‌طور که دیدیم قراردادهای بیع متقابل نیز یک الگوی قراردادی صلب نیست چرا که این قراردادها عملاً در سه نسل ارائه شده که در هر نسل به منظور بهبود شرایط اصلاحاتی در آن‌ها صورت گرفت اما درمجموع انتقادهایی به مشکلات این قراردادها وجود داشت و اعتقاد بر این بود که با رفع این مشکلات، بهره‌مندی بیشترِ طرفین قرارداد و انعقاد قراردادهای برد ـ برد ممکن خواهد شد.

یکی از موارد اصلی این ایرادها این بود که شرکت بین‌المللی سرمایه‌گذار می‌تواند به صورت بالقوه در معرض خطر قیمتی قرار گیرد؛ چرا که پیمانکار از افزایش شدید قیمت نفت بهره‌ای نمی‌برد، اما درصورت کاهش قیمت نفت با توجه به اینکه هزینه‌های بانکی و خدمات و اصل سرمایه طبق یک جدول زمان‌بندی مشخص پرداخت می‌شود، عملاً بازپرداخت‌ها به زمان دورتر موکول می‌شود و می‌توان نشان داد که نرخ بازده سرمایه‌گذاری برای سرمایه‌گذار کاهش می‌یابد، در حالی که در وضعیت کلی، نرخ بازده طرح برای شرکت ملی نفت ایران تغییر چندانی ندارد (مقدم و مزرعتی، 1385).

علاوه بر این، با توجه به اینکه شرکت‌های نفتی به‌عنوان یک پیمانکار اجرایی تلقی می‌شدند و صرفاً در مرحلۀ توسعه حضور داشتند و نه در مرحلۀ تولید، در نتیجه این موضوع هم می‌توانست تولید بهینه و حداکثرسازی ضریب بازیافت مخزن در بلندمدت را متأثر سازد که در واقع به زیان شرکت ملی نفت و مغایر با سیاست‌های تولید صیانتی بود و هم این که در بلندمدت یا حتی در طی مدت پیمان نیز شرکت نفتی قادر نبود ذخایر هیدروکربوری را که به بهبود قیمت سهام این شرکت‌ها در بازارهای مالی بین‌المللی منجر می‌شود به حساب خود منظور کرده و از مزایای آن در رقابت با رقبای خود بهره‌مند شود (Bindemann, 1999).

ایراد دیگر قراردادهای بیع متقابل این بود که به دلیل نداشتن ظرفیت نگهداری یا بازاریابی، در شرایطی که اجبار به کاهش تولید وجود دارد نحوۀ فروش و بازاریابی از انعطاف لازم برخوردار نیست (Ghandi & Lawell, 2011). نکتۀ مهم دیگر آن است که در قراردادهای بیع متقابل وقتی شرکت ملی نفت در حال بهره‌برداری غیربهینه باشد قرارداد چیزی را که معطوف به بیشترین نرخ تنزیل است دیکته نمی‌کند و این موضوع با حضور پیمانکار در حین بهره‌برداری تا حدود زیادی حل خواهد شد (Ghandi & Lawell, 2011). همچنین مطالعات نشان می‌دهد که نظام مالی قراردادهای بیع متقابل در مقایسه با دیگر قراردادهای نفتی به‌ویژه قراردادهای مشارکت در تولید، از پیچیدگی بیشتری برخوردار است (حاتمی و کریمیان، 1393).

 

3. قرادادهای جدید (IPC)

در قراردادهای جدید نفتی، قوانین حقوقی بیش از آنکه به قراردادهای مشارکت در تولید نزدیک باشد، با قراردادهای بیع متقابل قرابت دارد به نحوی که مشخصاً بند 2 تصویب‌نامه (هیئت وزیران، 1395) درمورد خصوصیات این نوع قرارداد تصریحاتی دارد که این شباهت‌ها را بیشتر نشان می‌دهد. در واقع به نظر می‌رسد که تدوین‌کنندگان قراردادهای جدید الگوی اولیۀ خود را از قراردادهای منعقدشده در عراق اخذ کرده‌اند. یکی از این قراردادها، قرارداد توسعۀ میدان رمیله است[3] که یکی از بزرگ‌ترین میادین نفت جهان است و در صورتی که به اوج تولید خود برسد می‌تواند بعد از میدان الغوار عربستان سعودی بیشترین میزان تولید نفت از یک میدان را داشته باشد. تخمین‌ها نشان می‌دهد که 17 تا 18 میلیارد بشکه نفت این میدان قابل استحصال است. تولید نفت از این میدان در ابتدای پروژه حدود 1 میلیون بشکه بوده و قرار است طی یک قرارداد 20 سالۀ توسعه به حداکثر 2.85 میلیون بشکه رسانده شود و تا افت نهایی مخزن ادامه یابد (خواجوی، 1389). برای نیل به این هدف، یک قرارداد انگیزشی تنظیم شده که براساس آن، شرکت‌های توسعه‌دهنده به ازای تولید هر بشکه نفت مازاد بر تولید اولیۀ میدان پاداش می‌گیرند. برنامۀ آن‌ها برای افزایش تولید، استفاده از روش‌های ازدیاد برداشت (مثل تزریق آب) از لایه‌های نفتی در حال تولید و حفاری چاه‌های جدید از لایه‌های دیگر از جمله لایۀ میشریف بوده که به صورت پلکانی به حداکثر تولید میدان خواهد رسید. در این قرارداد ضمن بازپرداخت هزینه‌ها از تولیدات میدان، پرداخت پاداش هم بر مبنای فرمولی است که در قراردادهای جدید (IPC) نیز به کار گرفته شده است. یعنی اولاً پرداخت پاداش نه مثل قراردادهای بیع متقابل بلکه براساس مقدار نفت تولیدی[4] است. به این معنی که در قراردادهای بیع متقابل میزان پاداش به صورت کلی محاسبه می‌شد در حالی که در این قرارداد چون پیمانکار به ازای هر واحد تولید اضافی پاداش می‌گیرد، لذا هر قدر بیشتر تولید کند پاداش بیشتری خواهد گرفت و از آنجا که طول مدت قرارداد به صورت معقولی طولانی در نظر گرفته شده، شرکت توسعه‌دهنده نسبت به صیانت از مخزن برای تولید تجمعی بیشتر نیز حساس خواهد بود. ثانیاً برای اینکه میزان پرداخت پاداش در طول سال‌های تولید، تا حدی منطقی شود از یک ضریب (R) برای تنظیم پرداخت‌ها استفاده می‌شود. ضریب (R) عبارت است از نسبت کل درآمدها به هزینه‌ها در هر موقعیت زمانی. اگر این عدد بین 0 و 1 باشد به این معنی است که درآمدهای حاصل از میدان هنوز به میزان هزینه‌ها نرسیده بنابراین مقدار پاداش حداکثر خواهد بود اما اگر این عدد بیش از یک باشد به این معنی است که میزان درآمدها از هزینه‌ها بالاتر رفته بنابراین میزان پاداش درصدی از سقف پاداش خواهد شد. در این قرارداد به ازای تولید هر بشکه نفت 2 دلار پاداش در نظر گرفته شده که پس از کسر سهام شرکت نفت عراق (25 درصد) و مالیات (35 درصد)، 975/0 دلار خواهد شد. این سازوکار در واقع پروفایل مالی را طوری تنظیم می‌کند که پرداخت‌ها نسبتاً متوازن شود و در طول قرارداد تداوم یابد به نحوی که سهم درآمدهای حاصله برای دولت عراق نیز حفظ شود. شرکت نفت عراق توانسته با توسعۀ میدانی که دومین میدان تولیدی دنیا بوده میلیاردها دلار درآمد کسب کند و موقعیت عراق را در تولید نفت تا حد بسیار زیادی ارتقا دهد.

در واقع می‌توان گفت که این قرارداد مبنای قراردادهای جدید نفتی (IPC) قرار گرفته است. به نظر می‌رسد دست‌اندرکاران به سه دلیل عمده این قرارداد را مبنای عمل خود قرار داده‌اند، اول محدودیت‌های قانونی درمورد انعقاد قرارداد صرفاً در چارچوب قراردادهای خدماتی به دلیل دغدغه‌هایی که عمدتاً برخاسته از ملاحظات تاریخی است.

دوم جذابیت کافی این قرارداد که امتحان خود را پس داده و مورد استقبال طرف‌های بین‌المللی و بومی قرار گرفته است. سوم اینکه احتمالاً مهم‌ترین کاربرد این قراردادها در میادینی از جمله میادین غرب کارون خواهد بود که بین ایران و عراق مشترک هستند، لذا این‌همانیِ قراردادها به جذب سرمایۀ شرکت‌های بین‌المللی کمک زیادی خواهد کرد. بنابراین قراردادهای جدید (IPC) تقریباً با این الگوی قراردادی تدوین شده‌اند و در حال حاضر برای انجام مراحل مذاکره یا مناقصه آماده‌اند.

 

 

 شکل 3. الگوی قراردادهای جدید (IPC)

 

4. ادبیات موضوع

مطالعات مالی درمورد میزان تولید از مخازن نفت و گاز، بسیار پردامنه است اما گذشته از مطالعات نظری فراوان، مطالعات کاربردی نیز در این زمینه وجود دارد که بخشی از آن‌ها بر مبنای مقایسۀ انواع قراردادها است. از آنجا که قراردادهای بیع متقابل مدت زیادی در کشور مبنای توسعۀ میادین بوده مطالعات متنوعی در این خصوص انجام شده که برخی از آن‌ها مقایسه‌ای یا تطبیقی بوده است.

با توجه به ذهنیتی که درمورد بدیل قراردادهای بیع متقابل وجود داشت و عموماً قراردادهای مشارکت در تولید را بدیل این قراردادها می‌دانستند، مقایسه‌های تطبیقی عمدتاً بر روی قراردادهای بیع متقابل و مقایسۀ آن با قراردادهای مشارکت در تولید بوده است. برلی مثال، در مطالعۀ وصالیان و غنیمی‌فرد (1389) نشان داده شده است که قراردادهای بیع متقابل در قیاس با قراردادهای مشارکت در تولید جذابیت کمتری برای سرمایه‌گذار دارد، هرچند این موضوع در مطالعه‌ای که کاظمی، غفاری و تک‌روستا (1394) بر روی چهار فاز پارس جنوبی انجام داده‌اند به چالش کشیده شده و نشان داده شده که با تغییر شرایط در فاز 4 و 5 نسبت به فاز 2 و 3 نتایج نیز تغییر می‌یابند و سهم هریک از طرفین تابعی از شرایط است و قابل تعمیم به کل نیست. همچنین صاحب‌هنر و دیگران (1395) در مقاله‌ای، با استفاده از اطلاعات میدان آزادگان جنوبی، قراردادهای جدید نفتی (IPC) را با قراردادهای مشارکت در تولید مقایسه کرده و جذابیت قراردادهای مشارکت در تولید را بیشتر دانسته‌اند، اما چنان‌که در همان مقاله نیز نشان داده شده، با تغییر شرایط قرارداد و خصوصاً نرخ دستمزد، امکان جذاب کردن قراردادهای جدید نفتی (IPC) در مقابل قراردادهای مشارکت در تولید وجود دارد.

همین‌طور مطالعۀ Ghandi & Lawell (2016) بر روی میدان رمیلۀ عراق به بررسی سه سناریو پرداخته که شامل قراردادهای بیع متقابل، مشارکت در تولید و قرارداد خدماتی منعقدشده در رمیلۀ عراق است که بسیار نزدیک به نوع قرارداد IPC است. در این مطالعه، جذابیت قراردادی برای طرف سرمایه‌گذار به ترتیب مشارکت در تولید، قرارداد خدماتی و بیع متقابل تشخیص داده شده است. همچنین مطالعۀSahebhonar, Hamed and Ali TaheriFard and Fazel Farimani (2015) با تکیه بر اطلاعات دریای خزر، رژیم مالی قراردادهای جدید (IPC) را بررسی کرده و به آنالیز حساسیت این نوع قرارداد نسبت به قیمت نفت پرداخته که نشان می‌دهد تأثیر تغییرات قیمت نفت بر وضعیت مالی پروژه بسیار کم شده است، اما در این مطالعه مقایسه‌ای بین دو الگوی قراردادی انجام نپذیرفته است. همچنین، در مطالعۀ مرکز پژوهش‌های مجلس دربارۀ تفاوت‌های قراردادهای جدید نفتی (IPC) و بیع متقابل، عمدتاً چارچوب‌های قراردادی مدنظر قرار گرفته و الگوی مالی و رهیافت‌های اقتصادی بررسی نشده است.

درتحقیق پیشِ رو برای مقایسۀ دو نوع قرارداد بیع متقابل و قرارداد جدید (IPC) اولاً از یک الگوی مالی با استفاده از داده‌های واقعی یک میدان استفاده شده که تا کنون سابقه نداشته است، ثانیاً به مزیت‌های اقتصادی پروژه خصوصاً در سطح ملی اشاره شده و در آخر هم آثار قیمت نفت بر شاخص‌های مالی پروژه IRR و NPV بررسی شده است.

 

5. الگوی مالی و شرح پژوهش

برای مقایسۀ قراردادهای جدید IPC و بیع متقابل یک میدان نفتی در بلوک اناران بررسی شده است. در این مطالعه تا جایی که محدودیت‌های قراردادی اجازه می‌دهد سعی شده در محاسبۀ هر دو الگوی قراردادی مفروضات یکسان در نظر گرفته شود تا امکان قضاوت صحیح‌تر در این خصوص فراهم آید. البته با توجه به برخی ویژگی‌های قراردادی طبیعی است که امکان مقایسۀ جزء به جزء وجود ندارد. مثلاً، هر کدام از این قراردادها محدودیت‌هایی درمورد دورۀ بازگشت یا سقف پرداخت یا نحوۀ بازگشت سرمایه دارند که جزء اصول و ویژگی‌های آن‌ها محسوب می‌شوند. با این حال، برای بررسی بهتر هر دو قرارداد فرض می‌شود که نرخ بازگشت داخلی سرمایه[5] از نگاه سرمایه‌گذار بررسی و مقایسه شود. در پایان این پژوهش نیز نتایج هر دو قرارداد از دید کارفرما و کل پروژه بررسی شده است تا وضعیت قرارداد در هر دو طرف آن لحاظ شده باشد.

مطلب دیگر آن است که هر دوی این قراردادها در یک زمره طبقه‌بندی می‌شوند و هرچند ممکن است در نگاه اول اصطلاحات تخصصی آن‌ها متفاوت به نظر برسد، درمجموع مفاهیم نزدیکی را تداعی می‌کنند. به‌طور کلی هزینه‌های سرمایه‌ای یا مستقیم، هزینه‌هایی هستند که به عملیات اجرای پروژه برمی‌گردند و به اموالی تبدیل می‌شوند که باقی می‌مانند، مثل هزینه‌هایی که برای ساختمان، تجهیزات و ماشین‌آلات صرف می‌شود. هزینه‌های غیرسرمایه‌ای یا غیرمستقیم، به‌طور مستقیم به خود عملیات مربوط نیستند و به محصولی  تبدیل نمی‌شوند که باقی بماند، مانند هزینۀ خدمات و عوارض دولتی (کاظمی نجف‌آبادی، 1393). همچنین هزینه‌های عملیاتی، آن دسته از هزینه‌ها هستند که پس از تصویب شرکت ملی نفت، مستقیماً، ضرورتاً و منحصراً برای اجرای فعالیت‌های عملیاتی، تأمین قطعات یدکی و تأمین پوشش بیمه‌ای برای پس از تاریخ تحویل پروژه، توسط پیمانکار تعهد و پرداخت می‌شوند. هزینه‌های بانکی یا هزینۀ تأمین پول نیز برای جبران هزینه‌های تأمین مالی عملیات توسعه پیش‌بینی شده‌اند و معمولاً نرخ محاسبۀ این هزینه‌ها از جمع نرخ بهره  LIBOR و درصد دیگری که مورد توافق طرفین است، حاصل می‌شود (حاتمی و کریمیان، 1393).

جدول 2. مقایسۀ اصطلاحات مالی ـ  قراردادی بیع متقابل و قراردادهای جدید (IPC)

Buy-Back Terms

IPC Terms

Capital Cost (Capex)

Direct Capital Cost

Non Capital cost

Indirect Capital Cost

Operating Cost (Opex)

Operating Cost (Opex)

Bank Charges

Cost of Money (CoM)

 

البته در این مقاله بازپرداخت هزینه‌های بانکی از سمت شرکت نفت 2.5 درصد در نظر گرفته شده است که احتمالاً کمترین میزانی است که می‌توان برای این رقم در نظر گرفت. همان‌طور که در مفروضات پروژه که در جدول 1 آمده، فرض شده است این پروژه بعد از دو سال به مرحلۀ تولید اولیه (15.000 بشکه در روز) و پس از پنج سال به مرحلۀ تولید نهایی (50.000 بشکه در روز) برسد. مبنای در نظر گرفتن مرحلۀ اول براساس ظرفیت موجود در پایین‌دست است که تا انجام عملیات تکمیلی قابل استفاده خواهد بود.

قیمت نفت در محاسبات 55 دلار در نظر گرفته شده و فرض شده است که در طول مدت تولید، قیمتِ نفت سالی 2 دلار رشد کند که این فرض با توجه به گزارش اوپک فرضی منطقی خواهد بود.[6] از سویی دیگر، با توجه به اینکه در مقایسۀ هر دو الگو رشد قیمت نفت یکسان در نظر گرفته می‌شود، تأثیر رشد قیمت بر هر دو الگو نزدیک به‌هم خواهد بود.

نکتۀ مهم در این خصوص شیوۀ محاسبۀ دستمزد یا پاداش است. همان‌طور که گفته شد ،در قراردادهای بیع متقابل پاداش از دل الگوی مالی قرارداد استخراج می‌شود به نحوی که نرخ بازگشت داخلی سرمایه IRR را ارضا کند. در قرارداد بیع متقابل، پس از اینکه پروفایل مالی ساخته شد و هزینه‌ها و درآمدهای ماهیانه در فرمول‌های قراردادی جایگذاری شد، با در نظر گرفتن IRR میزان پاداش با سعی و خطا به دست خواهد آمد اما در قراردادهای جدید (IPC) بر سر نرخ پاداش مذاکره یا مناقصه صورت می‌گیرد و نرخ پاداش نسبت به هر بشکه نفت تولیدی محاسبه می‌شود، مشروط بر اینکه مثل قراردادهای بیع متقابل، IRR موردنظر در محدودۀ معینی محقق گردد. با توجه به این مفروضات در محاسبات انجام‌شده IRR پیمانکار (و نه پروژه) 15 درصد در نظر گرفته شده و میزان پاداش بر این اساس محاسبه می‌شود.

جدول 3. اطلاعات پروژه براساس قرارداد بیع متقابل

Buy Back Assumption

Oil Price (USD/bbl.)

55.00

Oil Price Change Factor (USD/bbl.)

2

Remuneration Fee

1,623,000

Production Decline Rate

8.00%

Production Share Cap

60.00%

Cost of Money Rate (Paid by NIOC)

2.50%

Discount Rate

10.00%

Production days in year

330

Production Rate (BBL)

50,000

Plateau Period (Years)

5

Recovery Period (Years)

6

First Production Development Period (Years)

2

 

DCC

1,800,000

 

Year 1

Year 2

Year 3

Year 4

Year 5

DCC Distribution in years

7.00%

14.00%

23.00%

34.00%

22.00%

IDC/DDC

15.00%  

IDC Distribution in years

7.00%

14.00%

23.00%

34.00%

22.00%

 

جدول 4. اطلاعات پروژه براساس قراردادهای جدید (IPC)

IPC Assumption

Initial Oil Price (USD/bbl.):

55.00

Oil Price Change Factor

2.00

Development Fee (DF) per BBL

9.65

Production Decline Rate

8.00%

Production Share Cap

50.00%

Cost of Money Rate (Paid by NIOC)

2.50%

Discount Rate

10.00%

Production days in year

330

Production Rate (BBL)

50,000

Plateau Period (Years)

5

Recovery Period (Years)

6

First Production Development Period (Years)

2

 

DCC

1,800,000

 

Year 1

Year 2

Year 3

Year 4

Year 5

DCC Distribution in years

7.00%

14.00%

23.00%

34.00%

22.00%

IDC/DDC

15.00% 

IDC Distribution in years

7.00%

14.00%

23.00%

34.00%

22.00%

 

بنابراین، با مفروضات یکسان در خصوص مسائل تولیدی و فنی، بانکی و مالی، نرخ افت مخزن و نرخ تنزیل که شرح آن در جدول‌های 1 و 2 آمده است، ابتدا می‌بایست جریان نقدی ورودی[7] و جریان نقدی خروجی[8]‌ را در هر دو قرارداد بررسی کرد که نتایج آن در جدول‌های 3 و 4 (جریان نقدی ورودی) و جدول‌های 5 و 6 (جریان نقدی خروجی) آمده است. همان‌طور که مشخص است مفروضات پروژه در خصوص جریان نقدی خروجی شامل هزینه‌های سرمایه‌گذاری مستقیم و غیرمستقیم یکسان در نظر گرفته شده ولی باید توجه کرد که به دلیل تفاوت در جریان نقدی ورودی هزینه‌های بانکی تغییر می‌کنند. دلیل این مطلب آن است که پس از رسیدن به تولید زودهنگام، جریان نقدی ورودی در الگوی مالی وارد می‌شود و چون آورده‌های پروژه در دو الگو متفاوت‌اند، در نتیجه هزینه‌های بانکی برای مقدار باقیماندۀ سرمایه‌گذاری از مرحلۀ تولید زودهنگام تا تولید نهایی متفاوت خواهد بود. درمورد هزینه‌های عملیاتی نیز با توجه به متغیر بودن این هزینه‌ها و با عنایت به اینکه این هزینه‌ها مشمول پرداخت‌های سه‌ماهه[9] هستند در الگوی مالی سالیانه آورده نشده و تأثیرگذار نخواهند بود.

جدول 5. جریان نقدی ورودی براساس قرارداد بیع متقابل

Buy-Back Cash In (Cumulative)

Cost Recovery

M$

REM

1,623,000

Petroleum Cost Recovery

2,222,890

Cum. Petroleum Cost Recovery + REM

3,845,890

 

جدول 6. جریان نقدی ورودی براساس بر اساس قراردادهای جدید (IPC)

IPC Cash In (Cumulative)

Cost Recovery

M$

Petroleum Cost Recovery

2,288,087

Development Fee (DF)

2,320,948

Cum. Petroleum Cost Recovery + DF

4,609,034

 

جدول 7. جریان نقدی خروجی براساس قرارداد بیع متقابل

Buy-Back Cash out

Year

Total

1

2

3

4

5

6

7

8

Capex

1,800,000

126,000

252,000

414,000

612,000

396,000

 

 

 

Non- Capex

270,000

18,900

37,800

62,100

91,800

59,400

 

 

 

Capex + Non-Capex

2,070,000

144,900

289,800

476,100

703,800

455,400

 

 

 

Total Bank Charges

149,236

0

4,095

11,824

22,416

36,239

42,156

24,563

7,942

Yearly CASH OUT

2,219,236

144,900

293,895

487,924

726,216

491,639

42,156

24,563

7,942

All Figures in M$

 

می‌توان با بحث درمورد درآمدهای پروژه، وضعیت هر دو نوع قرارداد را بررسی کرد. در بخش درآمدهای پروژه دو عامل اساسی قابل بررسی خواهد بود: اول بازگشت هزینه‌ها و دوم دستمزد یا پاداش پروژه. این موضوع با لحاظ مفاد قرارداد و سقف بازپرداخت سالیانه 50 درصد برای قراردادهای جدید (IPC) و 60 درصد برای قراردادهای بیع متقابل به دست می‌آید.

جدول 8. جریان نقدی خروجی براساس قراردادهای جدید (IPC)

IPC Cash Out

Year

Total

1

2

3

4

5

6

7

8

Direct Capital Cost (DCC)

1,800,000

126,000

252,000

414,000

612,000

396,000

 

 

 

Indirect Cost (IDC)

270,000

18,900

37,800

62,100

91,800

59,400

 

 

 

DCC + IDC

2,070,000

144,900

289,800

476,100

703,800

455,400

 

 

 

Total CoM

184,780

 

3,150

10,946

20,709

36,307

45,983

38,068

29,616

Yearly CASH OUT

2,254,780

144,900

292,950

487,046

724,509

491,707

45,983

38,068

29,616

All Figures in M$

 

همان‌طور که از محاسبات مشخص است ارزش حال خالص[10] برای قراردادهای جدید (IPC) برابر 360.75 دلار و برای قراردادهای بیع متقابل 293.39 میلیون دلار به دست می‌آید که به‌ترتیب 12.25 درصد و 17.61 درصد از سهم میدان است. با توجه به اینکه IRR برای هر دو الگو 15 درصد در نظر گرفته شده این تفاوت ناشی از میزان پاداش تعلق‌گرفته به پیمانکار است. این رقم برای قراردادهای جدید (IPC) برابر 2،320،948،000 دلار در دورۀ زمانی 20 ساله و برای قراردادهای بیع متقابل برابر 000،000،623،1 دلار در دورۀ زمانی 11 ساله به دست آمده است. این تفاوت در پاداش و طول مدت پرداخت یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های این دو نوع قرارداد است. از این‌رو در قراردادهای بیع متقابل دستمزد بر مبنای وضعیت پروژه و براساس IRR پروژه و در قراردادهای جدید (IPC) براساس میزان تولید (Fee/Barrel) محاسبه و پرداخت می‌شود؛ به نحوی که هرچقدر تولید بیشتر شود طبیعتاً مقدار دستمزد یا پاداش نیز بیشتر خواهد شد. در نتیجه، پیمانکار انگیزه خواهد داشت تا با بالاتر بردن تولید به‌خصوص تولید تجمعی میزان پاداش خود را افزایش دهد. همان‌طور که از جدول‌های بالا مشخص است برای قراردادهای جدید (IPC) میزان پاداش به ازای هر بشکه نفت 9.65 دلار و در ازای مقدار ثابت IRR=15% ارزش حال خالص بیشتری نسبت به قراردادهای بیع متقابل خواهد داشت.

البته دو نکته در این خصوص وجود دارد: ا) با توجه به اینکه میزان پاداش به ازای هر بشکه نفت[11] تابعی از چانه‌زنی‌های قراردادی است، در صورت تصمیم برای اعمال ضریب R اگر سقف پرداخت‌های قراردادی را متأثر نسازد و همچنین IRR را در محدودۀ موردقبول نگاه دارد، قابل تغییر خواهد بود؛ 2) سازوکار انگیزشی درنظرگرفته‌شده برای تولید بیشتر می‌تواند باعث شود پیمانکار طرف قرارداد با تولید بیشتر نسبت به مقادیر قراردادی مبلغ بیشتری را دریافت نماید.

 

6. رهیافت‌ها و مزیت‌های اقتصادی

یکی از مباحث مطرح در اقتصاد پروژۀ توسعۀ میادین نفتی، افزایش بازدهی این طرح‌هاست، خصوصاً در میادینی که تولید نفت سنگینی دارند یا به دلایل فنی نسبت سرمایه‌گذاری به تولید در آن‌ها بالا است، افزایش تولید تجمعی یا تولید صیانتی از مخزن مهم‌تر نیز خواهد شد.

در واقع در میادینی مثل میادین نفتی بلوک اناران که از نظر فنی پیچیده‌اند و نسبت سرمایه‌گذاری آن‌ها به تولید نفتشان بالاتر از میزان متوسط دیگر پروژه‌ها است، علاوه بر اینکه شاخص‌های مالی که قبلاً به آن اشاره شد مهم‌اند، تولید تجمعی بیشتر به منظور بهره‌مندی اقتصادی بیشتر و در نتیجه افزایش درآمدهای حاصل از میدان نیز واجد اهمیت است. به تعبیر دیگر علاوه بر اینکه قرارداد می‌بایست پروژه را به لحاظ شاخص‌های مالی تضمین کند تا پیمانکار به توسعۀ آن راغب شود، باید تمهیداتی را نیز برای انتفاع بیشتر کارفرما و صاحب مخزن در نظر گرفت.

به نظر می‌رسد که سازوکار «پاداش به واحد بشکۀ تولیدشده» که در قراردادهای جدید (IPC) در نظر گرفته شده است، انگیزه‌های لازم را برای پیمانکار ایجاد می‌کند تا با افزایش تولید پایدار در مدت زمان معقول، به تولید تجمعی بیشتر و در نتیجه افزایش درآمدهای ارزی کشور کمک کند. توجه به این نکته ضروری است که در قراردادهای بیع متقابل چون طول مدت قرارداد محدود بود و پیمانکار در مدت بهره‌برداری در میدان حضور نداشت پیشنهادهای پیمانکار برای تولید لزوماً به تولید صیانتی منجر نمی‌شد؛ چرا که پیمانکار مایل بود با افزایش موقت تولید در مدت زمان کوتاه‌تری سرمایۀ خود را بازگردانده و میدان را ترک کند، در حالی که سازوکار درنظرگرفته‌شده برای اعمال روش‌های بهبود و افزایش تولید کمک خواهد کرد تا احتمالاً ضریب بازیافت مخزن افزایش یافته و منجر به تولید بهینه از مخزن گردد زیرا به دلیل طول مدت بیشتر قرارداد و مشارکت پیمانکار در بهره‌برداری از یک‌سو و سود پیمانکار از تولید بیشترِ میدان از سویی دیگر این امکان برد ـ برد برای طرفین به وجود آمده که با بهره‌گیری از فناوری‌های جدید انتفاع بیشتری کسب کند. به این مفهوم که استفاده از فناوری‌های جدید نه صرفاً یک الزام قراردادی که انگیزه‌ای است برای تولید و انتفاع بیشتر طرفین. در واقع این امکان‌های به‌وجودآمده، نه‌تنها الزاماتی را در نظام حقوقی برقرار می‌کند که در نظام حقیقی نیز سیستم‌های انگیزشی لازم را برای بهره‌گیری از دانش و فناوری روز فراهم می‌آورد. این مسئله علاوه بر اینکه با تضمین بازگشت سرمایه منافع مالی طرح را تأمین می‌نماید، نهایتاً و احتمالاً درآمد بیشتری را نیز نصیب مالک مخزن خواهد نمود چرا که احتمال تولید تجمعی بیشتر را که در اثر به‌کارگیری دانش روز فراهم شده افزایش داده و پیمانکار را نه با الزام حقوقی که با انگیزه‌های حقیقی برای تولید تجمعی بیشتر ترغیب می‌کند.

استفاده از فناوری‌های جدید در کنار افزایش طول مدت قرارداد و ایجاد امکان مشارکت برای شرکت‌های طرف قرارداد در حین تولید باعث خواهد شد طول مدت استفاده از مخزن نیز بیشتر شده و نفت قابل استحصال برای مدت بیشتر و با مقدار بیشتری تولید شود و نهایتاً ثروت ذخیره شده در مخزن نفتی به ثروتی قابل سرمایه‌گذاری برای نسل‌های بعدی تبدیل شود.

از طرف دیگر، در قراردادهای بیع متقابل چون سازوکار پاداش‌دهنده‌ای برای افزایش تولید وجود نداشت و پرداخت پاداش با هزینه‌ها مرتبط می‌شد عملاً پیمانکار دغدغه‌ای برای کنترل هزینه‌ها نداشت، در حالی که در قراردادهای جدید (IPC) سود پیمانکار ناشی از عملکرد او در افزایش تولید خواهد بود زیرا پاداش‌ها به واحد تولید وابسته شده‌اند.

جدول 9. مقایسه مزیت‌های اقتصادی قراردادهای بیع متقابل و قراردادهای جدید (IPC)

 

میزان سود

سطح تولید

اثر قیمت نفت

تولید صیانتی

بیع متقابل

نرخ پاداش و دستمزد با هزینه‌ها مرتبط است.

سازوکار انگیزشی برای افزایش تولید تجمعی وجود ندارد.

کارفرما از افزایش یا کاهش قیمت نفت متأثر می‌شود ولی پیمانکار بهره‌ای از افزایش قیمت نفت نمی‌برد و با کاهش آن متضرر می‌شود.

پیمانکار انگیزه‌ای برای تولید صیانتی نداشته و درصدد تولید بیشتر در زمان کوتاه‌تر است.

قراردادهای جدید (IPC)

نرخ پاداش و دستمزد با افزایش تولید مرتبط است.

سازوکار انگیزشی برای افزایش تولید تجمعی وجود دارد.

کارفرما از افزایش یا کاهش قیمت نفت متأثر می‌شود ولی تأثیر آن روی پیمانکار کم است.

به دلیل افزایش طول مدت قرارداد و پاداش تولید، پیمانکار برای تولید صیانتی با انگیزه‌تر است.

 

7. نتیجه

همان‌طور که در محاسبات فوق دیده می‌شود به شرط در نظر گرفتن مفروضات یکسان، هم پاداش و هم ارزش حال خالص برای سرمایه‌گذار در قراردادهای جدید (IPC) نسبت به قراردادهای بیع متقابل بیشتر است. این موضوع نشان می‌دهد که قراردادهای جدید (IPC) درمجموع جذابیت بیشتری از قراردادهای بیع متقابل دارند. علاوه بر این، در صورتی که پیمانکار موفق شود تولید خود را از میدان افزایش دهد باز هم می‌تواند عایدات خود را از پروژه بهبود بخشد.

جدول 10. خلاصۀ نتایج مالی قراردادهای بیع متقابل و IPC

Buyback

 

 

Contractor

Government

Project

IRR

(%)

15.00

-

41.58

NPV

(MMUSD)

293.39

3,605.39

3,898.78

Share

(%)

12.25

87.75

 

         

IPC

   

Contractor

Gov.

Project

IRR

(%)

15.00

-

41.37

NPV

(MMUSD)

360.75

3,608.72

3,899.47

Share

(%)

17.61

82.39

 

 

نکتۀ مهم آن است که علی‌رغم بالا رفتن سهم پیمانکار از میدان، با توجه به سقف حداکثر میزان برداشت، ارزش حال خالص در هر دو قرارداد به یکدیگر نزدیک است. در واقع با نگاهی به جدول 7 می‌توان دریافت که با تنظیم شرایط قراردادی بدون اینکه کارفرما متضرر شود به پیمانکار سود بیشتری رسیده است. نفع بیشتر اقتصادی کارفرما در صورتی است که پیمانکار بتواند با استفاده از فناوری‌های جدید و سازوکار انگیزشی که در قرارداد گنجانده شده، به تولید تجمعی بیشتری برسد.

نکتۀ مهم دیگر در این بررسی آن است که تا حد امکان سعی شده تا مبالغ قابل‌دریافت در طول مدت پروژه بازپرداخت گردد که این موضوع با توجه به سقف بازپرداخت و سهم آن از تولید میدان گاهی ممکن است به طولانی‌تر شدن زمان پرداخت منجر شود که این در نرخ بازگشت سرمایه مؤثر خواهد بود. علاوه بر این همان‌طور که در نمودار 1 نشان داده شده است، محدودۀ تغییرات نرخ بازگشت سرمایه (IRR) حساسیت نسبتاً کمی را نسبت به قیمت نفت از خود نشان می‌دهند.[12] این موضوع طبیعی است چون با توجه به سقف 50 درصدی درنظرگرفته‌شده برای بازپرداخت‌ها، در صورت نزدیک شدن قیمت نفت به سقف بازپرداخت‌ها تأثیر آن بر نرخ بازگشت سرمایه کمتر شده و در صورت رسیدن به این سقف نیز به‌کلی بی‌اثر خواهد شد. همچنین، با توجه به اینکه در صورت کاهش قیمت نفت یا به هر دلیل دیگر مقادیری از بازپرداخت به آینده موکول شود، به آن سود تعلق می‌گیرد، این امر عملاً جبران مافات نموده و تأثیر چندانی بر نرخ بازگشت سرمایه نخواهد داشت. بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که با توجه به محدودیت‌های گفته‌شده، عوامل بیرونی مانند تغییر قیمت نفت نسبت به عوامل درونی مثل افزایش نرخ تولید تأثیر بسیار کمتری دارند و این موضوع کمک شایان توجهی به پیمانکار می‌کند تا با کاهش خطرهای بازار، تمرکز خود را بر تولید تجمعی بیشتر میدان قرار دهد و این موضوع هم پیمانکار و هم دارندۀ مخزن را منتفع می‌سازد.

 

شکل 4. نمودار آنالیز حساسیت نرخ بازگشت سرمایه نسبت به متوسط قیمت نفت

 

با توجه به اینکه جذابیت‌های مالی برای پیمانکار طرح می‌تواند به جذب سرمایۀ بیشتر و در نتیجه چرخش چرخ‌های صنعتی کشور کمک کند، از این‌رو خصوصاً درمورد میادینی که پیچیدگی‌های فنی باعث می‌شود رغبت کمتری برای سرمایه‌گذاری در آن‌ها وجود داشته باشد، می‌توان نتیجه گرفت که الگوهای قراردادی جذاب‌تر صرفاً موجب افزایش نرخ بازگشت سرمایه نمی‌شود بلکه در سطحی وسیع‌تر به اقتصاد کلان کشور نیز کمک می‌کند؛ چرا که اولاً تولید صیانتی باعث تولید تجمعی بیشتر و درنتیجه افزایش درآمدهای میدان خواهد شد و ثانیاً با شفاف‌تر شدن قانون الزام برای استفاده از منابع داخلی برای اجرای پروژه، امکان رشد شرکت‌های سازنده و پیمانکار داخلی نیز فراهم خواهد آمد.

نکتۀ حائز اهمیت دیگر آن است که اگرچه از محاسبات انجام‌شده می‌توان نتیجه گرفت که قراردادهای جدید در حالت ایستا جذابیت بیشتری از قراردادهای بیع متقابل دارند[13] اما ملاحظات دیگری نیز وجود دارد که ممکن است شرایط را تغییر دهد. این تغییر شرایط تابع مقتضیاتی است که ممکن است یک قرارداد را حتی جذاب‌تر کند. مثلاً، در میادینی که با پیچیدگی‌های فنی روبرو هستند (برای نمونه پایین بودن نرخ برداشت) یا تولید نفت سنگین و مافوق سنگین دارند، حتی با مفروضات مالی یکسان، طبیعی است که هرچقدر انعطاف قراردادی بیشتر باشد و هرچقدر سازوکار پاداش‌دهنده مؤثرتر باشد، جذابیت قراردادی نیز بالاتر خواهد بود. بنابراین، انتخاب قراردادهای جدید (IPC) در میادینی که توسعۀ سخت‌تری دارند نسبت به میادینی که توسعۀ آن‌ها سهل‌تر است اهمیت بیشتری دارد؛ چرا که در این میادین پیمانکار خطر بالاتری را متحمل می‌شود و نیاز به انعطاف بیشتری نیز دارد. البته گاهی نسبت به این دست انعطاف‌ها احساس نگرانی پیش می‌آید ولی طبیعی است که سازوکار پاداش‌دهی ارائه‌شده تا حدّ زیادی این نگرانی‌ها را مرتفع کرده و قرارداد را به سمت برد- برد پیش می‌برد.



[1]. Concession

[2]. Production Sharing

[3]. Rumaila Oil Field

[4]. Fee / Barrel

[5]. Internal Rate of Return (IRR)

[6]. World Oil Outlook, 2015, OPEC

 

[7]. Cash In

[8]. Cash Out

[9]. Current Basis

[10]. Net Present Value

[11]. Development Fee (DF) per BBL

[12]. در نمودار 1 در بخش افقی نمودار، متوسط قیمت جهانی نفت در طول 20 سال مدت قرارداد در نظر گرفته شده است.

[13]. اگرچه در مقایسۀ قراردادهای بیع متقابل، قراردادهای مشارکت در تولید، و قراردادهای جدید (IPC) می‌توان نتیجه گرفت که در حالت کلی قراردادهای جدید (IPC) از دو نوع قرارداد دیگر جذاب‌ترند، چنان‌که هم صاحب‌هنر و دیگران (1395) و هم Ghandi & Lawell (2016) به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند اما نکتۀ مهم آن است که انعطاف قراردادی و تغییر در شرایط در هر یک از این گونه قراردادها باعث تغییر در نتایج خواهد شد.

ابراهیمی، نصرالله. 1388. «نگاهی به بهینه‌سازی قراردادهای بالادستی صنعت نفت: نسل سوم بیع متقابل». مشعل.
ابراهیمی، نصرالله و محمد شیریجیان. 1393. «قراردادهای بالادستی نفت و گاز جمهوری اسلامی ایران و دلالت‌های قانونی و الزامات قراردادهای جدید». فصلنامۀ اقتصاد انرژی ایران.
حاتمی. علی و اسماعیل کریمیان. 1393. حقوق سرمایه‌گذاری خارجی در پرتو قانون و قراردادهای سرمایه‌گذاری. چاپ اول. تهران: انتشارات تیسا.
خواجوی. علی. 1389. «بررسی قرارداد توسعۀ نفتی میدان رمیله در عراق و مقایسۀ اجمالی آن با قرارداد بیع متقابل». مجلۀ اکتشاف و تولید.
درخشان، مسعود. 1392. «ویژگی‌های مطلوب قراردادهای نفتی. رویکرد اقتصادی ـ تاریخی به قراردادهای نفتی در ایران». فصلنامۀ اقتصاد انرژی ایران.
هیئت وزیران. 1395. «شرایط عمومی، ساختار و الگوی قراردادهای بالادستی نفت و گاز». قابل‌دسترس در:             
                http://rc.majlis.ir/fa/law/show/982405
صاحب‌هنر، حامد و دیگران. 1395. «مقایسۀ تطبیقی رژیم مالی قراردادهای جدید نفتی ایران و قراردادهای مشارکت در تولید. مطالعۀ موردی میدان آزادگان جنوبی». فصلنامۀ نظریه‌های کاربردی اقتصاد.
کاظمی نجف‌آبادی، عباس و علیرضا غفاری و علی تک‌روستا. 1394. «ارزش‌گذاری اقتصادی قراردادهای بیع متقابل گازی در پارس جنوبی از طریق مقایسه با قراردادهای مشارکت در تولید». پژوهش‌نامۀ اقتصاد انرژی ایران.
معاونت پژوهش‌های اقتصادی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی. 1395. «مقایسۀ قراردادهای IPC با قراردادهای بیع متقابل».
مقدم. محمدرضا و محمد مزرعتی. 1385. «مدل‌سازی و تحلیل قراردادهای بیع متقابل و ارائة مدل بهینه‌سازی قرارداد در ایران». مجلۀ تحقیقات اقتصادی.
مؤمنی وصالیان. هوشنگ و حجت‌الله غنیمی‌فرد و محمد محمودی. 1389. «بررسی مقایسه‌ای قراردادهای بیع متقابل و مشارکت در تولید در پروژه‌های بالادستی صنعت نفت و گاز ایران». فصلنامۀ علوم اقتصادی.
 
Ghandi, Abbas and Cynthia Lin Lawell C.-Y. 2016. “An Analysis of the Economic Efficiency of Oil Contracts: A Dynamic Model of the Rumaila Oil Field in Iraq”. Working paper.
Sahebhonar, Hamed and Ali TaheriFard and Fazel Farimani. 2015. “Economic Analysis Of New Iranian Petroleum Contract (Ipc): The Case Study Of Caspian Sea Fields”.
Ghandi, Abbas and Cynthia Lin Lawell C.-Y. 2011. “Do Iran’s Buy-Back Service Contracts Lead to Optimal Production? The Case of Soroosh and Nowrooz”.
Bindemann Kirsten. 1999. “Production Sharing Agreement, An Economic Analysis”. Oxford Institute for Energy Studies.
World Oil Outlook. 2015. OPEC. Available at: http://www.opec.org/opec_web/static_files_project/media/downloads/publications/WOO%202015.pdf