جهانی شدن، پدیدهای است که تأثیرات قابل ملاحظهای بر زندگی بشر امروز گذارده است، تا آن جا که میتوان عصر کنونی را «عصر جهانیشدن» نامید. مفاهیمی همچونآزادی، دموکراسی و حقوق بشر، از جمله مفاهیمی هستند که در این عصر، رویکردی جهانی پیدا کرده و با توجّهبه تفوّق تفکر غربی و لیبرال دموکرات در عصر کنونی، این مفاهیم، از منظر تفکّر لیبرال دموکراسی معنا شده، و هر تفسیر و قرائت جدیدی از این مفاهیم که توسط «دیگران» ارائه گردد، طرد می شود. این امر موجب شده که همواره برخی از نظریه پردازان، جهانی شدن را مترادف با جهانی سازی بدانند که به دنبال تحمیل قرائت و معنی خاص خود از مفاهیم مربوط به عصر جهانی شدن است.
سؤال اصلی مقاله این است که بر اساس نگرش هرمنوتیک فلسفی، جهانی شدن به چه معناست؟ در پاسخ به این پرسش و بر پایهی این فرضیه که: « بر مبنای نگرش هرمنوتیک فلسفی، جهانی شدن، بستری است که در آن سایر بازیگران عرصهی جهانی می توانند مبتنی بر تصوّرات، سنّت ها، باورها، شرایط فرهنگی و ریشه های تاریخی خود به تفسیرها و قرائت های جدید از مفاهیم مربوط به عصر جهانی شدن بپردازند.»، با روش توصیفی- تحلیلی و بر اساس نظریهی هرمنوتیک، به منظور دستیابی به پاسخی مناسب برای این پرسش، به تجزیه و تحلیل مباحث در این زمینه پرداخته شد، و با مقایسهی دو نگرش هرمنوتیک روشی و فلسفی و تطابق این دو هرمنوتیک با دو مفهوم جهانی سازی و جهانی شدن، برخی از چالشهای موجود میان جمهوری اسلامی ایران و غرب، در چارچوب فهمِ متفاوت از مفاهیم مربوط به عصر جهانی شدن ارزیابی گردید