نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشگاه دلاسای فیلیپین
2 دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
در عصر حاضر به دلیل پیشرفتهای علمی و فنی، بازنمایی ذهنی بشر از کره زمین به دهکدهی جهانی مبدل شده است. از آنجا که شبکههای ارتباطی بازارهای گوناگون، تولید و عرضهی خدمات را در سطح ملّی، منطقهای و جهانی به یکدیگر متصل ساخته و کلید ورود به این بازار جهانی را رقابتپذیری دانستهاند، بدیهی است که در این رقابت جهانی نهتنها کشورها بلکه کلیه نهادها و افراد باید دائماً قابلیتهای رقابتپذیری و سازگاری خود را افزایش دهند (مشایخ، 1383: 1)، بنابراین جوامعی در جهت سازگاری با تغییرات و رقابت جهانی پیشتاز خواهند بود که از نیروی انسانی ماهر، متخصص و خلاق و خود باور برخوردار باشند. برای دستیابی به این مهم، پرورش ایدههای خلاق و کارآفرینانی که بتوانند خود را پیوسته با دنیای جدید هماهنگ و سازگار کنند، ضروری بهنظر میرسد. بنابراین توجه به کارآفرینی و پرورش زمینههای تحقق آن در جوامع امروز یک ضرورت است (بدری و همکاران، 1385). با توجه به نرخ فزایندهی تغییر و تحولات در حوزههای علمی، اقتصادی و اجتماعی، مدیران کسب و کار در صورتی اثربخش و کارآمد خواهند بود که بتوانند با ایجاد بسترهای لازم، منابع انسانی تحت آموزش خویش را به دانش، مهارت و ویژگیهای کارآفرینان تجهیز و روحیه کارآفرینی را در آنها پرورش دهد. در این زمینه، برخورداری مدیران زن از این ویژگیها، زمینهساز پرورش و تقویت روحیهی کارآفرینی در کسب و کارها است.
بیان مسئله
در عصر جهانیشدن، همهی کشورهای دنیا و از جمله کشور ایران، با چالشهای فرهنگی زیادی روبرو هستند. در این شرایط، رویکردهای سنتی برای توسعه و حفظ هویت فرهنگی، کارآیی خود را از دست دادهاند. ظهور شرایط نوین در حیات فرهنگی جوامع ، همهی آنها را وادار به بازنگری، بهسازی و نوسازی رویکردها و الگوهای فکری و عملی خود نموده است. در کشور ما، پرداختن به مقولهی فرهنگ، از بعد سیاسی و فلسفی، تاکنون وزن بیشتری را به خود اختصاص داده است. به خوبی نمایان است که این رویکردها به تنهایی پاسخگوی وضعیت کنونی و چالشهای فرهنگی در کشور ما نیستند. ما بیش از پیش، به ابزارهای مدیریتی نیاز داریم تا بتوانیم همهی ابعاد فلسفی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را درهم بیامیزیم و دنیای نظری را با دنیای عملی که در فرهنگ ما به شدت ازهم گسسته است، به یکدیگر پیوند زنیم. یکی از الزامات مدیریت کارآمد فرهنگی، در شرایطی که فرهنگها در رقابتی تنگاتنگ قرار گرفتهاند، برقراری پیوند میان مدیریت بازاریابی و مدیریت فرهنگی است. طرح پژوهشی حاضر، با درک این ضرورت و خلأ اساسی در حوزهی فکری و اجرایی در نظام فرهنگی کشور ارائه شده است و هدف آن، طراحی راهبرد کارآفرینی فرهنگی است.
دگرگونیهای عصر جدید، ناشی از پیشرفتهای علمی و فناورانه است. در اثر دگرگونیهای فناورانهی نیم قرن اخیر، ساختارهای سیاسی، اقتصادی، مناسبات اجتماعی و فرهنگی دستخوش تغییرات بنیادین شدهاند. افزایش تصاعدی سرعت حمل و نقل، افزایش بینظیر سرعت گردش و فرآیندی کردن اطلاعات، همراه با کاهش چشمگیر هزینهی این امور از ویژگیهای برجستهی عصر جدید است. از سوی دیگر تحولات فناوری موجب تفکیک هر چه بیشتر فرآیند تولید به اجزای کوچکتر و تبدیل تولید انبوه به اشکال و الگوهای انعطافپذیرتر شده است.
در ایران با وجود جمعیتی هوشمند و مستعد و منابع طبیعی فراوان، تولید ناخالص ملّی در سطحی نازل و سرانهی نرخ بیکاری در حال افزایش است. از آنجائی که بسیاری از مؤسسهها به علت نرخ بهرهوری پایین، فقدان تقاضا و غیره در آستانهی تعطیلی قرار گرفتهاند و موقعیت رقابتی در بازارهای جهانی نیز بسیار اندک است، رویکرد "دانش مربوط به کارآفرینی" ضروری به نظر میرسد. برای رسیدن به این هدف، سیاستمداران با کمک مدیران، اقتصاددانان و کارگزاران باید به دنبال ارائهی الگویی باشند که نقش کارآفرینی را در توسعهی همه جانبه تقویت نماید. ایران تمایلی به ارائهی کالاها یا خدمات جدید ناشی از فعالیت کارآفرینانه و نوآوری نشان نمیدهد. با بررسی ایجاد زمینههای فرهنگ کارآفرینی در ایران بخصوص در زمینهی فعالیتهای فرهنگی و هنری در مؤسسههای فرهنگی، نگرشهای سودجویانه – مذموم، اقدامات مخاطره آمیز – حرص و آز بالا، تغییر – خراب شدن وضعیت فعلی، علم باوری – متوسل به ادبیات توصیفی، نگرش به تلاش – جدایی دو مقوله کار و زندگی و اقدامات خارق العاده – ناشی از خامی است (ضیایی قهنویه، 1382: 12). وجود چنین نگرشهایی ریشهی تاریخی دارد و بنابراین تغییر آن نیازمند گذشت زمان است.
در برنامهی سوم توسعه، ضرورت توجه به کارآفرینی و فعالیتهای کارآفرینانه، بخشی از روند رو به توسعهی نگرش کارآفرینی را قوام و تداوم بخشیده است. مطالعه و بررسی برنامهی چهارم توسعه نشان میدهد که فعالیتهای کارآفرینانه جایگاه والایی برای مشارکت و ایفای نقش کارآفرینی پیدا نموده اند. از جمله با محوریت استفاده از صندوق ذخیرهی ارزی به میزان 50 درصد برای فعالیتهای کارآفرینی (فصل اول، مادهی 1)، اصلاح ساختار و ساماندهی مناسب بنگاههای اقتصادی و تقویت رقابتپذیری آنها ( فصل 2، مادهی 39 )، کانون توجه قانونگذار به طیف وسیعی از فعالیتهای کارآفرینانه بخش خصوصی محرز میگردد. بازسازی در ساختار نوسازی فرآیندهای تحقیقات و آموزش علوم انسانی و مطالعات اجتماعی و فرهنگی از دیگر وظایفی است که بر اساس ماده 43 فصل چهارم دولت موظف به انجام آن است. مضافاً آنکه، بخش چهارم انحصاراً به سیاستهای توسعهی فرهنگی در طی برنامهی چهارم میپردازد. و ذیل مواد 136 و 140 نیز برخی از الزامات و نیازهای توسعهی کارآفرینی طی برنامهی چهارم توسعه مورد بحث قرار گرفته است. تغییر نگرش به واگذاری فعالیتهای دولتی به بخش خصوصی، بر اساس اصل 44 قانون اساسی جمهوری اسلامی از دیگر موارد ذکر شده در قانون، زمینه ساز ایجاد شرایط سرمایه گذاری، رشد و توسعهی سرمایهگذاری این بخش را فراهم آورده است .
از سویی دیگر بر اساس اصل 104 قانون برنامهی چهارم توسعه، دولت مکلف گردیده است به منظور افزایش اشتغال، بهبود کیفیت کالا و خدمات، رقابتپذیری، خلق منابع جدید، توزیع عادلانهی محصولات و خدمات فرهنگی و ایجاد بستر مناسب برای ورود به بازارهای جهانی فرهنگ و هنر و تأمین فضاهای فرهنگی تا پایان برنامهی چهارم توسعه اقداماتی را انجام دهد. اعطای تسهیلات قانونی و حمایتهای لازم برای شناسایی و عرضهی سرمایههای فرهنگی کشور (آثار، کالاهای فرهنگی، رویدادها و پدیدآورندگان ) در مقیاس جهانی از طریق فعالیتهای مشترک سازمانهای وابسته، مؤسسههای تخصصی، پدیدآورندگان و تولید کنندگان از جمله تمهیداتی است که در این برنامه تدوین گردیده است. این روند، اعتقاد به این نکته را صد چندان مینماید که فرهنگ کارآفرینی و کارآفرینی فرهنگی، زمینهساز بهرهوری و رشد سرمایهگذاری و افزایش ثروت ملی شده و میزان ریسک و رابطهی آن با بازده سرمایه را به حد متعادل میرساند.
رشد و توسعهی فناوری نیز، شرایط محیطی و قواعد بازی رقابت را آنقدر پیچیده، پویا و نامطمئن نموده که سازمان ها دیگر نمیتوانند تنها با تغییرات روبنایی مانند تغییر در روشها، سامانهها، ساختار و فناوری و غیره، حیات و بقای خود را تضمین نمایند. سازمانها باید شرایطی را فراهم نمایند تا به عنوان سازمانی با مزیت رقابتی قابل توجه در سطوح مختلف جغرافیایی، فرهنگی و اقتصادی در عرصههای گوناگون تولیدی- خدماتی حیات خود را حفظ نمایند. مؤسسههای فرهنگی و هنری از این قاعده مستثنی نبوده و با اتکا بر کارآفرینی میتوانند مزیت رقابتی خود را افزایش داده و ثبات، پویایی و نوآوری را در سازمان تداوم بخشند. شناخت فرصتها و استفاده از آن در فعالیتهای فرهنگی منوط به اجرایی نمودن دیدگاههای کارآفرینانه فرهنگی در مؤسسههای فرهنگی و هنری است.
ناکامی مؤسسههای فرهنگی و هنری در پیشبرد توسعهی فرهنگ بومی و ملّی و عدم موفقیت آنان در کسب و کار فرهنگی، افول فعالیتهای فرهنگی را به همراه آورده که در نهایت به تعطیلی مؤسسههای فرهنگی و هنری منجر شده است. از آن جائی که فرهنگ و کارآفرینی در ارتباطی دو سویه با یکدیگر قرار دارند، لذا از یک سو بدون شناخت و سرمایهگذاری بر روی مؤلفهها و عناصر فرهنگی مؤید کارآفرینی، نمیتوان نسبت به توسعهی کارآفرینی در یک جامعه اطمینان حاصل نمود و از سویی دیگر بدون توسعهی فرهنگی در سطوح مختلف به طور مؤثر و کارآمد پرداخت. شناخت جایگاه این مؤسسهها مستلزم شناخت نقش و هویت کارکردی این مؤسسه میباشد. شناسایی و بررسی فرصتها و رفع موانع و تهدیدهای توسعهی فرهنگی در قالب فعالیت مؤسسههای فرهنگی و سرمایهگذاری در پیشبرد فعالیت کارآفرینانه فرهنگی ضروری به نظر میرسد. همانا نقش "گزینهی تغییر" کارآفرینی است که پیشرفت مادی را سبب شده و آن را به انجام میرساند. (احمد پور داریانی، 1382: 53)
در جهانی که آگاهانه یا ناآگاهانه سرگرم تبادل فرهنگی است، فرهنگی که به عنوان نیاز اجتماعی رفتارسازی میکند، یکی از راههای پاسداری از هویت و فرهنگ ملّتها تقویت نهادهای فرهنگی از راه بها دادن به کارآفرینی فرهنگی به عنوان ابزار توسعهی فرهنگ است و در این راه نیاز به تبیین راهبردهای مناسب میباشد که ارزیابی، توفیق در آن را حاصل میگرداند.
همانگونه که در مطالب فوق بیان گردید با وجود تلاشهای زیادی که در حوزهی کارآفرینی در کشور صورت پذیرفته، به نبود راهبردهای کلان توسعهی کارآفرینی با رویکرد جهانیشدن کمتر توجه شده و عوامل مؤثر در توسعهی کارآفرینی در مؤسسات فرهنگی و هنری کشور مورد بررسی قرار نگرفته است. لذا در این تحقیق سعی بر آن است که در راستای تدوین راهبردهای ایجاد کارآفرینی در مؤسسههای فرهنگی و هنری در عصر جهانیشدن ضمن شناسایی عوامل مؤثر در توسعهی کارآفرینی در این مؤسسهها، فرصتها و تهدیدهای فراروی توسعهی کارآفرینی را شناسایی نموده، نهایتاً راهبردهای کلان جهت توسعهی کارآفرینی در عصر جهانیشدن در کشور ارائه گردد.
کارآفرینی در طی 30 سال گذشته به یک رفتار مطلوب اجتماعی تبدیل شده است، بهطوری که امروزه هدف بسیاری از کشورها، برنامهریزی برای توسعهی آن بهعنوان یک تغییر اجتماعی میباشد. ترویج کارآفرینی به دو دلیل مسئلهی اصلی سیاستگذاران است: "تاثیر اقتصادی" و "ایدهی کارآفرینان به عنوان عاملان تغییر، رشد و نوآوری" (زالی و همکاران، 1386). از نقش کارآفرینی به عنوان موتور حرکت توسعهی اقتصادی یاد میشود. در واقع کارآفرینی عامل اصلی ایجاد خلاقیت و نوآوری است (احمدپور داریانی، 1380: 2). بنابراین با توجه به نقش کارآفرینان در رشد و شکوفایی صنعتی و اقتصادی کشورها و نیز با عنایت به مسائل و تنگناهایی که از نظر اقتصادی و توسعهی صنعتی و بخصوص بیکاری وجود دارد، ضروری است به ترویج کارآفرینی و فرهنگ آن در جامعه پرداخته شود (آردیکویلی، کاردوز و ری[1]، 2003). کارآفرینی موضوعی است که از اواخر قرن بیستم مورد توجه محافل آموزشی کشورهای جهان قرار گرفته است زیرا در حال حاضر در عرصهی جهانی افراد خلاق و مبتکر به عنوان کارآفرینان، منشأ تحولات بزرگی در زمینهی صنعتی، تربیتی و خدماتی شدهاند (بدری و همکاران، 1385).
شومپیتر[2] کارآفرینی را مهمترین عامل توسعهی اقتصادی دانسته است. وی معتقد است کارآفرین یک مدیر صاحب ابتکار و فکر است که همراه با خلاقیت، ریسکپذیری، هوش، اندیشه و وسعت دید، فرصتهای طلایی میآفریند (روحانی سروستانی و همکاران، 1388). در سالهای اخیر با توجه به مشکلات و چالشهای پیش روی نظامهای اقتصادی و اجتماعی نظیر نرخ بالای بیکاری نظام آموزشی ما بیش از پیش نیاز دارد به سمت کارآفرینی و نهادینه کردن آن در جامعه حرکت کند (حیدرزادگان و محمدی، 1388).
امروزه سازمانهای آموزشی به مدیرانی خلاق با ویژگیهای کارآفرینی نیاز دارند، زیرا نقش سنتی مدیران در نظام آموزشی به چالش کشیده شده است و انتظارات جامعه از مدیران آموزشی تغییر یافته است. جامعهی امروزی به مدیرانی نیاز دارد که تمایل دارند تا با هنجارهای موجود چالش کنند و مسئولیت اقداماتشان را بپذیرند (مقیمی، 1384: 206). بدین منظور در سطح نظام آموزشی با بهکارگیری مدیرانی کارآفرین و خلاق میتوان بستر و فرصت مناسب و مقتضی را برای رشد روحیهی کارآفرینی در محیط مدارس فراهم کرد و از این طریق به روند حاکم شدن روحیهی کارآفرینی و فرهنگ کارآفرینانه بر کل جامعه کمک کرد. لذا برای پی بردن به تواناییهای بالقوه کارآفرینی مدیران و امکان تقویت توانمندیهایشان، شناخت ویژگیهای آنان ضروری است.
پیشینهی پژوهش
1. جهانیشدن
جهانى شدن، پدیدهی نوظهورى نیست بلکه فرآیندى است که همگام با افزایش آگاهى انسان نسبت به خود و محیط طبیعى و اجتماعى، یعنى از آغاز تاریخ وجود داشته است اما از جنگ جهانى دوم به بعد، با رشد تجارت جهانى، افزایش تحرک سرمایه در سطح بینالمللى، مهاجرت نیروى کار و کاهش موانع تجارى براساس قراردادهاى بینالمللى، شکل آن تغییر کرده و شتاب بیشترى به خود گرفته است. در سالهاى اخیر هم با سرعت فزایندهی دانش و فناورى و فروپاشى ابرقدرت شرق و پایان دوران جنگ سرد، روند آن سرعت یافته است (اسماعیلی، 1384).
جهانىشدن به عنوان یک فرآیند، اکنون یک حقیقت تاریخى است که تعاملات افراد در کشورهاى مختلف را افزایش مى دهد، آنها همدیگر را ملاقات مى کنند، کالاها و ایده هایشان را با هم مبادله مىکنند و منابع را از همدیگر به صورت استقراضی یا خریدارى تهیه مىکنند. بسیارى از فعالیتهایى که در گذشته صرفاً به وسیلهی دولتها انجام م شد، اکنون پراکنده و به بخش خصوصى واگذار شده است (Zekos, 2004: 31).
با جهانىشدن اقتصاد، عاملان اقتصادى (مؤسسات کسب و کار، بانکها و شرکتهاى مالى) بدون تسلط بر اصول ملّى، مىتوانند در کشورهاى مختلف فعالیت کنند. این عاملان اقتصادى، محلشان را بین مناطق مختلف، بر مبناى فرصتهاى رشد و سود تغییر مىدهند (Giuseppe and Boyle, 2003: 97)
در پرتو جهانىشدن، اقتصاد بسیارى از کشورها متأثر از مبادلات سرمایه و نیروى کار فراسوى مرزهاست و جهانیشدن تأثیر قابل ملاحظهاى در توسعهی اقتصادى و سیاسى و توسعهی انسانى کشورها به جا مىگذارد. در جهانىشدن، توسعهگرایى ملّى، به عنوان یک راهبرد، ارزش خود را از دست داده است و ضرورت توسعهی جهانى و بسیج جامعهی بینالمللى براى زدودن فقر و محرومیت و ارتقای شاخصهاى توسعه در هزارهی سوم آشکار گردیده است (Mcmichael; 2000: 184)
اما باید گفت که جهانىشدن یک بازى و جریان ناپایدارى است که ضمن داشتن منافع و مزایاى فراوان براى بازیگران پرقدرت، مضرات و هزینههایى بر جامعهی جهانى و بازیگران ناتوان تحمیل میکند. سقوط درآمد بیش از یک میلیارد نفر از مردم جهان، افزایش دامنهی نابرابریها، شکاف عمیقتر بین ثروتمندان و فقرا در جهان، از آثار منفى پدیدهی جهانىشدن است. نظریهی جهانىشدن در نسخهی سادهانگارانه خود، پا فشارى دولت ملّى و نقش حیاتى دولت در تأثیرگذارى بر ساختار و پویهشناسى اقتصاد تازه را نادیده مىگیرد. دولت- ملّت ها یا اتحادیههاى دولت- ملّت ها، مانند اتحادیهی اروپا واقعیت دارد و مىتوانند منافع شهروندان و شرکتهاى قلمرو خود را در رقابت جهانى زیر بال و پر بگیرند. جهانىشدن، به برج بابل تشبیه شده است که بسته به جایى که در آن ایستادهایم، از دیدگاه افراد و گروههاى مختلف، به شیوههاى متفاوتى به آن نگریسته مىشود؛ ثروتمندان و افراد موفق در بالاى برج، در مقایسه با افراد فقیرى که تازه از پایین شروع به بالا رفتن از پله ها کردهاند، دید کاملاً متفاوتى دارند. کسانى که در دوردست و در خارج از اقتصاد جهانى ایستادهاند، افرادی کوچک و ضعیف هستند. همهی اینها بازتاب بعضى از جنبههاى حقیقت هستند و هیچکس نمىتواند همهی این دیدگاهها را به طور همزمان داشته باشد زیرا هیچ کس نمى تواند کل برج یا همهی حقیقت را ببیند. به این دلیل، کسانى که ثروتمند، موفق، بزرگ و قدرتمند هستند و در داخل ساختمان برج قرار دارند، باید به عقاید کسانى که فقیر، ناموفق، کوچک و ناتوان هستند و خارج از اقتصاد جهانى قرار دارند، گوش دهند. گروه نخست نمىتواند آنچه را گروه دوم میبیند، مشاهده کند ولى گروه نخست مىتواند به حرفهاى گروه دوم گوش دهد (تارو، 1383: 4)
حمل و نقل، فاصلهی بین منابع، پردازش و پیشرفت در کالا و خدمات و در نتیجه هزینه ها را کاهش مىدهد. توسعهی سریع فناوری، به ظهور عصر تازه رقابتى فناوری مدار منتج شده است که کسب و کارها و صنایع جدیدترى را به وجود مىآورد. با افزایش تعداد شرکتهاى مشترک، قراردادها، پروژه هاى مبتنى بر تجمع فرانشیزها، شرکت ها در مجموعهی راهبردهایى ادغام شدهاند که حاصل آن کمرنگ شدن مرزهاى شرکتهاست. پایههاى رقابت، از سطح شرکتهاى سنتى به شبکه هاى منسجم تغییر یافته است (Srinivas, 1995:27).
سه عامل اصلى بر فرآیند جهان شدن اقتصاد تاثیر مىگذارند:
از دیدگاه رئالیسم، جهان شدن آخرین مرحله در توسعه و تکوین سرمایهدارى بینالمللى است. عوامل شکل دهندهی این نهضت سرمایهداری - که نهایتاً به سرمایهدارى جهانى منجر شده است - شامل موارد زیر است:
1-1. عوامل پیش برنده فرآیند جهانى شدن
1-1-1. مقرراتزدایى مالى در نظام مقررات مالى کشور و تعدیل محدودیتهاى مالى جریان تبادل سرمایه و تسهیل تجارت آزاد
2-1-1. نفوذ رسانهها و افزایش فعالیت رسانههاى ارتباطى و شکلگیرى انقلاب اطلاعاتى که نتیجهی این پدیده، تغییرات معنیدار و مهم در ساختار تولید، مصرف و نیازها و خواستهاى جامعه بوده و امکان تبادل سرمایه در فراسوى مرزهاى جغرافیایى را فراهم ساخته است و به گسترش سرمایهگذارى خارجى مستقیم و غیرمستقیم انجامیده است. انقلاب اطلاعاتى، نویدبخش عصر جدید جهانىشدن در جامعه اطلاعاتى است که تأثیرات قابل ملاحظهاى در تمامى عرصههاى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى و فرهنگى به وجود آورده است.
3-1-1. هزینه و زمان انتقال و جابهجایى افراد و سرمایه، در نتیجه فناورىهاى ارتباطى کاهش یافته است و جریان آزاد فعالیتها، فراسوى محدودیتهاى جغرافیایى، به اصلاحات و تغییرات سریع در مکانهاى تولید و مصرف جمعیت منجر شده است (Harvey, 2000: 26-27).
این سه رهیافت اصلاحى در فرآیند جهانىشدن، با اصلاحات مهمتر در حوزه هاى زیر، آهنگ جهانىشدن را شتاب بخشیده است:
2-1. چیرگی غایی پدیدهی جهانیشدن
قطع نظر از پیچیدگیهای ذاتی موجود در ساختارهای به وجود آمده در امور جهانی، ناظران به پیشبینی آنچه در صفحات تاریخ پیش روی واهمگرایی قرار دارد، پرداختهاند. همهی آنها به اتفاق بر این باورند که با وجود این که رقابت بین جهانیشدن و محلیکردن با امواج پرفراز و نشیبی به هر دو سوی همراه بوده، اما گرایش اساسی در جهت برتری یافتن اولی بر دومی است. به این مفهوم که جریان رخدادها بر پایهی پویشهای جهانیشدن، سازماندهی خواهند شد.
اما در این مورد که استیلای پدیدهی جهانیشدن احتمالاً پیامدهای خوشایند یا زیان بار خواهد داشت، اتفاق نظر موجود در هم میریزد. آنانی که فرآیندهای جهانیشدن را خوش میدارند بر توانایی عوامل اقتصادی تأکید میکنند.
بر پایهی دیدگاه آنها، جهانیشدن اقتصادهای ملّی، از راه گسترش فناوری و فراوردههای مصرفی، انتقال سریع منابع مالی و تلاشهای شرکتهای فراملیتی برای توسعهی سهم بازارهای خود، چنان قدرتمند و با دوام است که یارای ایستادگی و از میان برداشتن تمامی فشارهای سوقدهندهی فرآیندهای جهانی را خواهد داشت. بر همین اساس گفته میشود که زیربنای گسترشدهندهی فرآیندهای جهانیشدن، پویشی به دیرینگی چند سده است و در عصر کنونی نیز به سطحی از توسعهی اقتصادی دست یافته که انتقال و سازگار شدن آنی نوآوری در بخشهای اقتصادی هر کشور را با بخشها و کشورهای دیگر ممکن می سازد.
همان طور که گفته شد جهانیشدن، گسترش نوآوریهای اقتصادی را در سراسر جهان و انطباقهای فرهنگی و سیاسی که ملازم این گسترش و انتشار هستند، نمیتوان از حرکت بازداشت. هرچند انگیزشهای قدرتمند اقتصادی، فرآیندهای جهانیشدن را تقویت نموده و سرعت میبخشد، اما نقیصهی این شیوهی نظریهپردازی این است که راه نقد و مخالفت با خودش را میبندد. این نظریه، تفسیرهای جایگزین در مورد چگونگی تعامل بین پویشهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را ارائه نمیکند. کسی نمیتواند نادرستی این نظریه را به نمایش گذارد چرا که هر گواه مخالف با آن صرفاً به عنوان نیروهای معکوس و انحرافهایی گذرا از جریان پیشبینیشده ، تلقی میشود.
دیگر ناظران نسبت به تحول آیندهی واهمگرایی چه بسا امیدواری کمتری دارند. آنها مجموعهای از پیامدهای ناگوار در نتیجهی برتری نهایی جهانشدن را به این ترتیب برمیشمرند: گرایش اقتصادی آن به سوی انحصارگرایی است؛ بر حاکمیت جبری فناوری ، شکاکیت سیاسی، مقهور ساختن و از تحرک انداختن حریف استوار است؛ مضمون منطق غایی و جهانی آن انعطافناپذیر است که عوامل، علتها و هدفهای بیرون از حیطهی انباشت سرمایه و بازار (مصرف) را از ارزشهای دارای اولویت اجتماعی کنار میگذارد. (حیدری ، 1381 : 2)
یک رهیافت دیگر که به دو پیامدهای خوشایند و ناگوار میپردازد، حکمرانی کارآمد را شناسایی میکند که در نتیجهی آن کشورها دست خوش چیزی میشوند که از آن با عنوان ملیتزدایی ناهمگن یاد میشود.
با وجود اینکه زورن به دشوار بودن کار پیشبینی سرانجام جهان در نتیجهی فرآیند ملیتزدایی اذعان دارد، اما توانست دو سناریو را در این مورد ارائه نماید، در حالی که سناریوی بدبینانه به نمودهای واگرایانه اشاره دارد و برگسیختگی مرحلهی گذرا نأکید میکند ، سناریوی خوشبینانه دست کم در بلند مدت پیروزی تمرکزگرایی را پیشبینی میکنند. سناریو دوم بر این فرض استوار است که وابستگی متقابل و فزایندهی بین جوامع، آنها را به پدید آوردن نظارتهای مؤثرتر و دموکراتیک برای اشراف بر ترتیبات بسیار پیچیدهای که نهادهای بینالمللی باید بر پایهی آنها بنا شوند، سوق میدهد (Cieri,1999).
3-1. پیچیدگیها و تناقضهای جهانیشدن
آیا جهانیشدن صرفاً یک واژهی مبهم است یا نامی است که بر تغییراتی که توانایی دولتها را متأثر ساخته و به همگرایی اقتصادی و فرهنگی در سراسر جهان منجر خواهد شد، نهاده شده است؛ «جیمز ان روزهنا»[3] این گونه نمیاندیشد: استدلال وی این است که ما برای تشریح و درک آنچه در حال رخ دادن است و به گفتهی وی شرایط زندگی انسان را در تمامی جنبههای آن دستخوش دگرگونی ژرف میکند، به چنین اصطلاحی (جهانیشدن) نیاز داریم. با این وجود وی پافشاری میکند که در کاربرد این اصطلاح باید دقت به خرج داد و بویژه این نکتهی مهم را خاطر نشان میسازد که جهانیشدن فرآیندی از دگرگونیها و تغییرات است و به خودی خود یک وضعیت غایی نیست، هر چند گونههای یکسان از رفتارها، فرآیندها و نظامها را گسترش میدهد اما مجموعهای از ارزشهای مشترک را بنا نمیگذارد.
همراستا با جهانیشدن نقطهی فرضی مقابل با آن یعنی محلیگرایی مطرح است. بنیامین باربر در کتاب پرفروش خود که نقل قول بسیاری نیز از آن میشود، از این تنش به عنوان برخورد بین نیروهای دنیای مک - دنیایی که با فناوری، فرهنگ، تجارت، ارتباطات، سرمایه و مصرفگرایی همراه است - و دنیای جهاد یاد نمود است ( ایرانزاده ، 1380 : 84 ).
دیدگاههای روزهنا دربارهی کشمکشهای جهانی و محلی، روشنگر هستند زیرا وی این تنشها را برخاسته از ناسازگاریهای ذاتی بین این دو پدیده نمیداند. هر چند وی مدعی آن نیست که پیروزی پدیدهی جهانیشدن قطعی و فارغ از هرگونه پیامدهای ناگوار است، اما در مورد این که ناسازگاریهای موجود به گونهای مشکل خود را حل میکنند، خوشبین است. وی در بیان این استدلال خود، اصطلاح واهمگرایی را پدید میآورد که طی آن ما در عمل قادر خواهیم بود وفاداری خود به کشور را با عضویتهای چندگانه در دیگر جوامع، به عنوان موضوعی که روز به روز اهمیت آن بیشتر میشود ، در هم میآمیزیم.
در واقع برخی مدعی هستند که جهانیشدن، تازهترین واژهی مبهمی است که ناظران ناتوان از آوردن دلیل برای نکات تازه و متفاوت به آن پناه میبرند، زیرا بسیاری از فعالیتها زیر عنوان جهانیشدن آورده میشوند، بدون اینکه فرمول پذیرفتهشدهای برای این مفهوم به وجود آمده باشد. ناظران گوناگون آن را برای توصیف پدیدههای متفاوت به کار میبرند و اغلب نیز در کاربردهای مختلف این واژه، کمتر همپوشانی دیده میشود. فریبندگی مفهوم جهانیشدن زمینهساز به کارگیری برخی دیگر از اصطلاحات همانند آن چون جامعهی جهانی، وابستگی متقابل، گرایشهای تمرکزگرا، نظام جهانی، یکپارچگی جهانی، عمومیت یا جامعیت، بینالمللیشدن و جهانگرایی است که همراه با تلاش برای فهم چرایی تفاوت عمده بین امور اجتماعی در گذشته و حال، به کار گرفته میشوند.
این گونه استدلالها، گمراه کنندهاند. افزایش تعاریف گوناگون و بیقاعده از جهانیشدن و آمادگی برای به کاربردن مجموعه عنوانهایی ظاهراً همانند، بیش از آن که بازتاب سردرگمی برخاسته از نادانی است، نشانگر آغاز یک مرحله از تغییر وضعیف ژرف هستیشناسانه و جست و جوی خستگی ناپذیر برای یافتن راههای تازهی فهم پدیدههای ناشناخته است (الوانی، 1383: 66)
پژوهشها و مطالعات متعدد نشان میدهد اتفاقنظری بین دانشمندان، در مورد تعریف دقیق جهانیشدن یا تأثیرات آن بر زندگی و رفتار ما وجود ندارد؛ زیرا این پدیده به حد نهایی تکامل خود نرسیده و همچنان دستخوش تغییر و تحول است و هر روز وجه تازهای از ابعاد آن نمایان میشود. بنابراین تعاریف و تعابیر متفاوتی از مفهوم و واژهی جهانیشدن عنوان گردیده است. در یک معنا، جهانیشدن عبارت است از: فرآیند افزایش «وابستگی متقابل» میان جوامع مختلف در مقیاس جهانی. گروهی به مفهوم عام یعنی درهم ادغامشدن بازارهای جهانی در زمینههای تجارت و سرمایهگذاری مستقیم و جا به جایی و انتقال سرمایه، نیروی کار و فرهنگ در چارچوب سرمایهداری و آزادی بازار و نهایتاً سر فرود آوردن جهان در برابر قدرتهای جهانی بازار که منجر به شکافته شدن مرزهای ملّی و کاسته شدن حاکمیت دولت خواهد شد، معتقد هستند. عنصر اصلی و اساسی در این پدیده شرکتهای چند ملیتی هستند .جهانیشدن شامل تراکم دنیا به عنوان یک کل و از طرف دیگر افزایش سریع در اجماع و پایه گذاری فرهنگ جهانی تلقی می شود. به طوری که همگونسازی به عنوان یکی از ویژگیهای جهانیشدن، میلیونها فرصت شغلی ایجاد کرده و باعث شده است که حدود دو تریلیون دلار سرمایه از کشورهای ثروتمند از طریق سهام، سرمایه گذاری در اوراق قرضه و وامهای تجاری به کشورهای فقیر و در حال توسعه منتقل شود (احمدی علی آبادی، 1382).
" گیدنز"]1[ جهانیشدن را فرآیندی میداند که به وسیلهی آن، رویدادها، تصمیمات و فعالیتهای انجام گرفته در یک قسمت از جهان، نتایج تأثیرگذاری بر افراد، گروهها و جوامع در سایر نقاط میگذارد. در واقع، جهانیشدن روندی است پرقدرت که در فرصتی نسبتاً کوتاه کشورهایی را که نتوانند خود را با آن تطبیق دهند، پشت سر خواهد گذاشت، اما در صورت بهرهبرداری مناسب میتواند موجب توسعهی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی گستردهی کشورهای جهان گردد (زمانی، 1384). "اندرسون" (2000) جهانیشدن را به عنوان کاهشی در هزینهی فعالیتها تلقی میکند. "دیوید هلد"[4] در کتاب "دموکراسی و نظم جهانی" با وجود داشتن نگاه آسیب شناختی به جهانیشدن، این پدیده را حرکت به سمت نوعی دموکراسی جهانی میبیند که در عین حال کثرت فرهنگی و اقتصادی را نیز در خود خواهد داشت ."مانوئل کاستل" با اشاره به عصر اطلاعات، جهانیشدن را ظهور نوعی جامعهی شبکهای میداند که در ادامهی حرکت سرمایهداری، پهنهی اقتصاد، جامعه و فرهنگ را در بر میگیرد. از آن جهت که در سالهای گذشته جهانیشدن به عنوان اصطلاحی اقتصادی شناخته میشد، تعاریف ارائه شده نیز بر همین بینش استوار بود ولی آنچه مسلم است فرآیند جهانیشدن بسیار گسترده و فراتر از بعد اقتصادی است. به طور کلی ابعاد جهانیشدن عبارتند از:
2. فرهنگشناختی اسلامی
واژهی «فرهنگ» یکی از پراستفادهترین واژهها در زندگی اجتماعی است و عملاً حد و حدودی نمیتوان برای کاربرد این واژه قائل شد. گروههای مختلف هر یک به گونهای متفاوت و حتی متناقض از این مفهوم استفاده میکنند و امور مختلفی همچون آداب و رسوم، عزاداریها، جشن و سرورها، رفتارهای خاص فردی و جمعی در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و تعلیم و تربیت، معارف عمومی و بسیاری از امور دیگر، به عنوان امور فرهنگی تلقی میشوند و در چارچوب فرهنگ قرار میگیرند.
به رغم قدرت تبیینکنندگی زیاد مفهوم فرهنگ (موارد ذکرشده و همچنین پدیدههای اجتماعی، رفتارها، ارزشها و الگوهای زندگی انسانی و . . .) این مفهوم خود به سادگی تبیینپذیر و در نهایت قابل شناخت نیست. همهی مردم درک کلی و عمومی از مفهوم فرهنگ دارند. جامعهشناسان و مردمشناسان، تعاریف بسیار متنوعی از مفهوم فرهنگ ارائه دادهاند که عمدتاً در حوزهی مردمشناسی و جامعهشناسی کاربرد دارد و استناد به این تعاریف و استفاده از آنها در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای فرهنگی و تبیین زندگی فرهنگی جوامع چندان موفق نبوده است. علت اصلی این عدم موفقیت را باید در بیربطی تعاریف جامعهشناسان و مردمشناسان از فرهنگ با حوزهی سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی و کل موضوعات مربوط به توسعهی فرهنگی در برنامههای جامع توسعه دانست.
تعاریف مردمشناسان و جامعهشناسان از فرهنگ در حوزههای مردمشناسی و جامعهشناسی به عنوان یک ابزار مفهومی کارآمد، مسلماً در تبیین بسیاری از پدیدهها مؤثر است، اما این امر لزوماً به این معنا نیست که این تعاریف در سایر حوزهها نیز کاربرد داشته باشد. در برنامهریزی و سیاستگذاریهای فرهنگی، فرهنگ را باید به گونهای تعریف کرد که قابل برنامهریزی، سیاستگذاری و ارزیابی باشد. بیتوجهی به این نکته در برنامههای فرهنگی موجب شده است که سیاستها و برنامهها به الفاظ زیبا و شعارگونه و غیرعملی تبدیل شود و نتواند نیازهای فرهنگی جامعه را برآورده سازد یا آسیبهای فرهنگی را شناسایی و مرتفع سازد. به عنوان مثال میتوان به اهداف فرهنگی برنامهی دوم توسعه اشاره نمود: مواردی نظیر تقویت روحیهی همکاری، اشاعهی فرهنگ کتابخوانی و . . . که فراتر از عنوان برنامهای اجرایی و فاقد امکان هدفگذاری هستند. توضیحات بیشتر در رابطه با مفاهیم کاربردی در رابطه با فرهنگ در بند 3-2 ارائه گردیده است. در ادامه سعی شده است، مجموعه تعاریف ارائه شده از فرهنگ در سه دسته کلی تبیین گردد:
1-2. تعاریف جامعهشناختی و مردمشناختی از فرهنگ
تعاریف مردمشناسان و جامعهشناسان از فرهنگ، بیشترین دامنهی تعاریف فرهنگ را شامل میشود و موضوعات متنوعتری را در برمیگیرد. هرچند که در مقدمهی بحث، استفاده از این تعاریف جهت طرح حاضر ناکارآمد تلقی شده است، جهت ارائهی تصویر کاملی از مطالعهی صورت گرفته، در ذیل ویژگیهای کلی این تعاریف و نمونههایی از آن به اجمال مورد بررسی قرار می گیرد.
این تعاریف عموماً سه حوزهی معنایی مستقل ولی مرتبط زیر را میپوشاند:
تعاریف جامعهشناختی و مردمشناختی فرهنگ معمولاً ناظر بر یکی یا بیش از یکی از این حوزههای معنایی سه گانه است. به طور کلی، روند تکامل انسان و تقسیم بندی تاریخ اجتماعی به دوران پارینه سنگی، نوسنگی، عصر مفرغ، عصر آهن، عصر رایانه یا اطلاعات و جز اینها، مقایسه و توصیف ارزشها و هنجارها و رسوم و عادات ملل مختلف، بویژه اقوام ابتدایی، تأمل و تفحص در توانایی تفکر نمادین و بررسی تأثیرات متقابل هنجارها و آموزههای برآمده از ارزشهای دینی و عادات و رفتارهای اجتماعی از موضوعات مورد علاقهی جامعهشناسان و مردمشناسان است. همچنان که قبلاً اشاره شد، در این حوزهها مفهوم فرهنگ، به عنوان یک ابزار مفهومی استفاده میشود. در ادامه برخی از این تعاریف مرور میشوند:
تعریف تایلور از فرهنگ، بیش از نیم قرن مورد استفاده مردمشناسان قرار داشت و مبنا و هستهی اصلی تقریباً تمامی تعاریفی بود که در این دوره زمانی ارائه میشد. مثلاً «بوآس» (آشوری، ٥٤) معتقد است «فرهنگ نه تنها دربرگیرندهی تمامی نمودهای عادات اجتماعی یک جامعه و نیز واکنشهای فرد تحت تأثیر گروهی است که به آن تعلق دارد، بلکه شامل فرآوردههای فعالیتهای انسانی نیز میباشد که آن عادات، تعیینکننده چگونگی آن است». یا «مالینوفسکی» (آشوری، ٥٤) میگوید: «فرهنگ به سادگی کلیت یکپارچهای مرکب از وسایل و کالاهای مصرفی و از خصوصیات اساسی گروههای اجتماعی گوناگون از تصورات، پیشهها و باورها و رسوم بشری است». رادکلیف براون (آشوری) به عنوان یک جامعهشناس میگوید: «واقعیتی که من بدان نام فرهنگ میدهم، فرآیند سنت فرهنگی است، یعنی فرآیندی که از راه آن در یک گروه یا طبقهی اجتماعی معین، زبان، باورها، تصورها، پسندها، دانشها، چیرهدستیها و انواع عرفها از شخصی به شخصی دیگر و از نسلی به نسل دیگر فراداده میشود.»
تعاریفی که کروبر و کلوخوهن از نظریهپردازان متفاوت ارائه میدهند، تنوع موضوعی زیادی دارد. براساس این تعاریف، «رفتار اکتسابی»، « ذهنیات فردی»، «سازههای منطقی»، «پندارهای آماری» و « سازوکار دفاعی روانی» مترادف با مفهوم فرهنگ دانسته میشوند. کروبر و کلوخوهن در نهایت تعریفی ارائه میدهند که میتوان آن را نوعی انتزاع یا به بیان دقیقتر انتزاع رفتارهای انسانی دانست (بریتانیکا، ١٩٩٤).
براساس تعریف کروبر و کلوخوهن، فرهنگ دربرگیرندهی الگوهای صریح و ضمنی رفتار است که توسط نمادها- دستاوردهای منحصراً انسانی- آموخته میشوند و انتقال مییابند. افکار سنتی و ارزشهای وابسته به آنها هستهی اصلی فرهنگ است. نظامهای فرهنگی را از یک سو میتوان فرآوردهی کنش اجتماعی و از سوی دیگر عامل مشروطکننده کنشهای آتی دانست (مک میلان، ١٩٧٢). به نظر کروبر و کلوخوهن این تعریفی جامع از فرهنگ است و مورد قبول اکثر علمای علوم اجتماعی است.
همچنان که قبلاً گفته شد، با اینکه ویلیامز تعریف اجتماعی از فرهنگ را به سبب کلیتی که این تعریف دربردارد، بر سایر تعاریف ترجیح میدهد، با وجود این نمیگوید که باید تعریف اجتماعی فرهنگ چون کاملتر از سایر تعاریف است، جایگزین آنها شود بلکه حتی تأکید میکند که هر تعریف از فرهنگ ارزش و نقش خاص خود را در تحلیل آن به عنوان یک کلیت دارا است. به بیان دیگر او نیز مفهوم فرهنگ را همچون ابزاری مفهومی در نظر میگیرد که استفاده از این ابزار باید مطابق با موضوع کار باشد.
2-2. تعاریف عقیدتی[5] (مبتنی بر ارزشها) از فرهنگ
مفهوم فرهنگ در منابع و متون اسلامی غالباً به عنوان مجموعههای از باورها، ارزشها، هنجارها و رفتارهای فردی و جمعی در نظر گرفته میشود (طرح ساماندهی فرهنگی، ١٣٨٠ ) که مبتنی یا حداقل منطبق با وحی الهی و سنت انبیا و اولیا باشد. بنابراین زمانی که از فرهنگ اسلامی صحبت میشود، منظور مجموعه باورها و ارزشهایی است که منشأ آنها قرآن و سنت و سازگار و همنوا با فطرت و عقل انسانی است. این نوع کاربرد مفهوم فرهنگ به لحاظ عملی بسیار مهم است، چون رفتارهای فرد در جامعه به طور پیوسته در معرض نظارت درونی و تصحیح مستمر قرار دارد و این نظارت صرفاً از طریق باورها و ارزشها، باید و نبایدهایی که در فرد درونی شده است، امکان پذیر است. مجموعه باورها و ارزشهایی که فرد بدان معتقد است نه تنها منش و هویت فردی او را میسازد، بلکه نحوهی نگرش او به جهان پیرامونی به ملل و اقوام دیگر و هویت اجتماعی او را نیز مشخص میکند. به عنوان نمونه بخشی از بیانات مقام معظم رهبری (1379) در این زمینه ذکر میگردد:
بخش عمده فرهنگ، همان عقاید و اخلاقیات یک فرد یا یک جامعه است. رفتارهای جامعه هم که جزو فرهنگ یک ملت است، برخاسته از همان عقاید است... بنابراین درست است که مقوله فرهنگ در موارد زیادی شامل رفتارها هم میشود، لیکن اساس و ریشهی فرهنگ عبارت است از عقیده و برداشت و تلقی هر انسانی از واقعیات و حقایق عالم و نیز خلقیات فردی و خلقیات اجتماعی و ملی... بنابراین دغدغههای فرهنگی، ناشی از دغدغه نسبت به انسانیت انسان و نسبت به اهداف والای انسانی و نسبت به آن چیزهایی است که حقیقتاً میخواهیم به آنها دست پیدا کنیم و برای آن تلاش میکنیم و برای آنها زنده هستیم. بنابراین اگر فرض کنیم در کشور محصولات فرهنگی ناسالمی وجود داشته باشد، فکر ناسالم، اخلاق ناسالم، رفتار ناسالم، ابزار فرهنگی ناسالم، رسانههای ناسالم، کتاب ناسالم، وسایل هنری ناسالم که بتواند با خرافات و کج اندیشیها و کجرویها، عقاید را سست و مخدوش کند، اینها فرآوردههای ضد انسانیاند؛ مقابله با آنها باید با انگیزهی دفاع از انسانیت صورت بگیرد و همه باید در این زمینه احساس وظیفه کنند. نگاه ما به فرهنگ، این گونه است...
شاید بتوان تعریف ماتیو آرنولد شاعر و نویسندهی انگلیسی نیمهی اول قرن نوزدهم را در مجموعهی تعاریف عقیدتی و ارزشی از فرهنگ جای داد. آرنولد (١٩٧٨) فرهنگ را به عنوان کوششی برای رسیدن به کمال فردی و قابلیت استفاده از عالیترین فرآوردههای تمدنی تعریف میکند. آرنولد معتقد است مطالعات فرهنگی باید بتواند هنجارها و معیارهای انسان کامل را بشناسد و به مردم معرفی کند تا آنها اعمال و رفتارهای خود را با این هنجارها منطبق سازند.
3. کارآفرینی
با وجود علاقه و بررسیهای قابل توجه دربارهی کارآفرینی و کارآفرینان، تعریف و درک هر دو، مشکل و چالشبرانگیز باقی مانده است (موهر[6]، 2007). در واقع مطالعهی کارآفرینی یک فرآیند چند جانبه است (دونتس[7]، 2009) که حیطهی گستردهای از رشتههای مدیریت، اقتصاد،جامعهشناسی و روانشناسی را دربرمیگیرد. بنابراین، دارای یک تعریف قطعی و مشخص نیست و درک کامل آن نیازمند داشتن دیدگاهی میانرشتهای است (بهرنگی و طباطبایی، 1388). تامپسون معتقد است که کارآفرینی یک فرایند مدیریتی است که این امکان را به فرد میدهد که بهطور مستمر حداکثر استفاده از فرصتهای موجود را بهعمل آورده، ایدهی جدیدی ارائه دهد و آن را بهکارگیرد (تامپسون[8]، 1999). همچنین «مکللند»[9] تعریف گستردهای از کارآفرینی ارائه میکند و فرآیند کارآفرینی را فراتر از شغل و حرفه بلکه یک شیوهی زندگی تعبیر مینماید، بهطوری که خلاقیت و نوآوری، پویایی، عشق به کار و تلاش مستمر، پویایی، مخاطرهپذیری، آیندهنگری، ارزشآفرینی، آرمانگرایی، فرصتطلبی، نیاز به پیشرفت، مثبتگرایی، مثبت اندیشی و رقابتمندی زیربنا و اساس زندگی کارآفرینانه میباشد (سعیدیکیا، 1385: 23).
پژوهشگران برای مطالعهی کارآفرینی رویکردهای متفاوتی بهکار بردهاند. مطالعهی کارآفرینی حیطهی گستردهای از رشتههای مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی و روانشناسی را در بر میگیرد. بنابراین، دارای ماهیت میانرشتهای است. به همین دلیل روانشناسان به کمک دانش اقتصاد میآیند و تلاش آنها برای سه دههی 50 تا 70 معطوف به تعیین ویژگیهای روانشناختی مشترک کارآفرینان میشود. بر اساس نگرش روانشناختی، ویژگیهای شخصی و معینی افراد را مستعد کارآفرینی میکند. تأکید فزایند بر ویژگیهای فردی کارآفرینان منجر به تکوین نگرشی شد که بعدها به "رویکرد ویژگیها[10]" یا "رویکرد شخصیتی" شهرت یافت (احمدپور داریانی، 1380: 76).
رویکرد ویژگیها بر روی این فرض تأکید میکند که کارآفرینان دارای ویژگیها، دیدگاهها و ارزشهایی هستند که یک نیروی محرک برای آنها فراهم میکنند و آنها را از دیگران متمایز میسازند (گریول و اتسن[11]، 2006). پیشینهی مطالعات کارآفرینی نشان میدهد که مطالعات تجربی که مفروضات مکتب ویژگیهای روانشناختی و مدل ویژگیهایش را دنبال میکنند در مقایسه با سایر مکاتب کارآفرینی رواج بیشتری داشته است (کروزیک و پاویک[12]، 2010). شواهدی از تلاشهای ارزشمند پژوهشگران برای تعیین ویژگیهای شخصیتی مشترکی که کارآفرینان دارند، وجود دارد و پژوهشهای متعددی، ویژگیهای خاص شخصیتی را بهعنوان ویژگیهای کارآفرینان مورد تحلیل قرار دادهاند (متویک[13]، 2010). از جملهی این ویژگیها میتوان به استقلالطلبی (کالینز و موری[14]، 1964)، مرکزکنترلدرونی (بروکهاس و هارویتز[15]، 1986، شاپرو[16]، 1975)، خلاقیت (ویلکن[17]، 1979)، ریسکپذیری (روچ و فریز، 2005، بگلی و بوید[18]، 1987؛ بروکهاس، 1980، ویلکن، 1979)، توفیقطلبی (مکللند، 1961؛ روچ و فریز، 2005) و تحمل ابهام (انتریالگو و همکاران، 2000) اشاره کرد (دویر، ساده، ملچپینز[19]، 2010).
در این پژوهش پس از بررسی جامع پیشینهی مطالعات کارآفرینی از دیدگاههای مختلف، بویژه از منظر رویکرد ویژگیهای شخصیتی، ویژگیهای زیر بهعنوان مؤلفههای شخصیت کارآفرین انتخاب شد:
نتایج پژوهش رئیسی و همکاران (1387) به منظور بررسی رابطهی ویژگیهای شخصیتی مدیران با کارآفرینی نشان داد که رابطهی مستقیم و معنیداری بین ویژگیهای شخصیتی مدیران و کارآفرینی سازمانی وجود دارد.
یافتههای پژوهش صباغیان و همکاران (1384) به منظور بررسی ویژگیهای کارآفرینی دانشجویان نشان داد که متغیرهای خلاقیت، خطرپذیری، نیاز به توفیقطلبی، اعتقاد به کنترل درونی، استقلال طلبی و تحمل ابهام با کارآفرینی رابطهی معنیداری وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد که در ویژگیهای کارآفرینی بین دانشجویان دانشکدههای گوناگون تفاوت معناداری وجود ندارد.
هوارد[22] (2004) در پژوهشی تأثیر توسعهی قابلیتهای کارآفرینی (خلاقیت، خطرپذیری، کنترل درونی، انگیزهی پیشرفت و استقلال طلبی) را بر کارآفرینی دانشآموزان مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که رابطهی مستقیمی بین این قابلیتها و توانایی کارآفرینی افراد وجود دارد.
بنابراین پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به سؤالات زیر است:
روش
پژوهش حاضر از نوع "کاربردی" و با توجه به ماهیت موضوع و هدفهای پژوهش، توصیفی میباشد. جامعهی آماری پژوهش شامل کلیهی مدیران زن کسب و کارهای بین المللی و حجم نمونهی آماری 57 نفر از مدیران زن میباشد که به منظور انتخاب نمونهی مورد نیاز، از روش نمونهگیری تصادفی- طبقهای استفاده شد.
برای گردآوری دادهها از پرسشنامهی محققساختهی سنجش کارآفرینی استفاده شد. این پرسشنامه با اقتباس از پرسشنامهی استانداردشدهی بین المللی مرکز کارآفرینی دانشگاه "دارهام" که در کشورهای مختلف هند، مالزی، فیلیپین و انگلیس آزمون شده است، تهیه شد. این پرسشنامه، 6 ویژگی شخصیتی کارآفرینی را در قالب 24 سؤال مورد ارزیابی قرار میدهد و پاسخ هر سؤال روی یک مقیاس لیکرت پنج درجهای از خیلی زیاد (5) تا خیلی کم (1) نمرهگذاری میشود. در این پژوهش ضریب آلفای کرونباخ برای ویژگی خلاقیت 81/0، ریسکپذیری 79/0، توفیقطلبی 67/0، استقلالطلبی 82/0، مرکز کنترلدرونی 78/0، تحمل ابهام 80/0 و کارآفرینی کل 82/0 بدست آمد.
در این پژوهش جهت تجزیه و تحلیل دادهها متناسب با هدفهای پژوهش از روش آمار توصیفی و آمار استنباطی استفاده گردید. در سطح آمار توصیفی با استفاده از شاخصهای آماری نظیر فراوانی، میانگین و انحراف معیار به توصیف دادههای پژوهش پرداخته شد. در سطح آمار استنباطی از آزمون ضریب همبستگی و تحلیل واریانس یک طرفه(F) استفاده گردید. درضمن تمام محاسبات آماری با کمک نرم افزار spss انجام گرفت.
یافتههای پژوهش
جدول(1)، خلاصهای از توزیع آماری میانگین و انحراف معیار نمرات حاصل از ویژگیهای شخصیتی مدیران زن را به تفکیک مقطع تحصیلی نشان میدهد. در بین این ویژگیها بالاترین و پایینترین میانگین بهترتیب مربوط به خطرپذیری (45/16) و استقلالطلبی(42/9) میباشد. با توجه به میانگینهای بهدست آمده ویژگیهای شخصیتی کارآفرینی در مدیران زن به ترتیب از بیشترین به کمترین عبارت است از: خطرپذیری، توفیقطلبی، خلاقیت، مرکز کنترل درونی، تحمل ابهام و استقلالطلبی.
یافتههای پژوهش نشان میدهد که مدیران زن در ویژگیهای شخصیتی خطر پذیری، مرکز کنترل درونی و تحمل ابهام میانگین بالاتری کسب کردهاند. همچنین مدیران زن مقطع راهنمایی از خلاقیت و استقلالطلبی بالاتری نسبت به مدیران سایر مقاطع برخوردار بودند. درحالیکه مدیران زن تنها در ویژگی استقلال طلبی میانگین بالاتری نسبت به مدیران زن سایر کسب و کارهای داخلی به خود اختصاص داده بودند.
همچنین یافتههای پژوهش نشان میدهد که میانگین نمرات حاصل از کارآفرینی مدیران کسب و کارهای داخلی(16/88)، مدیران کسب و کارهای داخلی و بینالمللی (80/86) و مدیران کسب و کارهای بینالمللی (66/83) میباشد. این یافته بیانگر این است که مدیران کسب و کارهای بینالمللی از کارآفرینی نسبتاً بالاتری در مقایسه با مدیران داخلی و مشترک برخوردار میباشند (جدول 1).
جدول (1): میانگین و انحراف استاندارد نمرات ویژگیهای شخصیتی مدیران زن به تفکیک حوزهی فعالیت
کارآفرینی |
تحمل ابهام |
مرکز کنترل درونی |
استقلال طلبی |
توفیق طلبی |
خطر پذیری |
خلاقیت |
ویژگیهای شخصیتی
مقطع تحصیلی |
|
16/88 |
16/13 |
87/15 |
50/9 |
37/16 |
91/16 |
33/16 |
میانگین |
بینالمللی 24 n= |
73/13 |
05/3 |
06/3 |
46/2 |
32/3 |
55/2 |
46/2 |
انحراف معیار |
|
80/86 |
33/12 |
06/15 |
80/9 |
46/16 |
66/16 |
46/16 |
میانگین |
مشترک 15 n= |
85/11 |
27/4 |
78/2 |
78/2 |
72/2 |
19/2 |
02/3 |
انحراف معیار |
|
66/83 |
38/12 |
55/15 |
9 |
50/16 |
66/15 |
55/14 |
میانگین |
داخلی 18 n= |
85/9 |
12/3 |
54/2 |
74/1 |
20/2 |
54/2 |
38/2 |
انحراف معیار |
|
38/86 |
70/12 |
56/15 |
42/9 |
43/16 |
45/16 |
80/15 |
میانگین |
کل n=57 |
08/12 |
39/3 |
80/2 |
33/2 |
80/2 |
47/2 |
68/2 |
انحراف معیار |
در جدول (2) نتایج آزمون همبستگی بین ویژگیهای شخصیتی با کارآفرینی مدیران زن نشان داده شده است. نتایج اطلاعات آماری حاکی از این است که بین خلاقیت، خطر پذیری، توفیق طلبی، استقلالطلبی، مرکز کنترل درونی و تحمل ابهام مدیران زن با کارآفرینی آنها در سطح 99% رابطهی مستقیم و معنیداری وجود دارد.
جدول(2): نتایج ضریب همبستگی بین ویژگیهای شخصیتی و کارآفرینی مدیران زن
کارآفرینی
|
|
خلاقیت |
خطرپذیری |
توفیقطلبی |
استقلالطلبی |
کنترلدرونی |
تحمل ابهام |
791/0** 000/0 |
813/0** 000/0 |
736/0** 000/0 |
417/0** 001/0 |
748/0** 000/0 |
824/0** 000/0 |
**= معناداری در سطح 1 درصد
در جدول (3) نتایج آزمون تحلیل واریانس یک طرفه بین ویژگیهای شخصیتی کارآفرینی مدیران برحسب ی فعالیت آنها آورده شده است. نتایج نشان میدهد که بین ویژگیهای شخصیتی کارآفرینی برحسب حوزهی فعالیت مدیران تفاوت معنیداری وجود ندارد.
جدول(3): نتایج آزمون تحلیل واریانس یکطرفه ویژگیهای شخصیتی کارآفرینی مدیران برحسب حوزهی فعالیت
میانگین مجذورات |
مجموع مجذورات |
گروه |
متغیر |
|||
054/0 |
072/3 |
683/20 732/6 |
366/41 511/363 |
2 54 |
بین گروهی درون گروهی |
خلاقیت |
255/0 |
401/1 |
487/8 059/6 |
974/16 167/327 |
2 54 |
بین گروهی درون گروهی |
خطرپذیری |
989/0 |
011/0 |
088/0 146/8 |
177/0 858/439 |
2 54 |
بین گروهی درون گروهی |
توفیقطلبی |
613/0 |
494/0 |
747/2 563/5 |
495/5 400/300 |
2 54 |
بین گروهی درون گروهی |
استقلالطلبی |
690/0 |
374/0 |
016/3 074/8 |
032/6 003/436 |
2 54 |
بین گروهی درون گروهی |
مرکز کنترل درونی |
685/0 |
381/0 |
493/4 795/11 |
985/8 944/636 |
2 54 |
بین گروهی درون گروهی |
تحمل ابهام |
492/0 |
718/0 |
888/105 440/147 |
775/211 733/7961 |
2 54 |
بین گروهی درون گروهی |
کارآفرینی |
بحث و نتیجه گیری
یافتههای پژوهش حاکی از این است که اغلب مدیران زن جامعه مورد بررسی از خطر پذیری بالایی برخودار میباشند؛ بدین معنی که مدیران زن مدارس، تمایل زیادی به پذیرش مخاطرههای معتدل و انتخاب اهداف سخت دارند و همچنین به امنیت شغلی خود اهمیت نمیدهند و علاقمندند به خاطر موفقیتشان، مخاطرات مالی و روانی موجود را بپذیرند. ویژگی شخصیتی توفیق طلبی به معنی عدم تمایل مدیران زن به انجام کارهای روزمره و یکنواخت و لذت بردن از انجام کارهای چالشی و آیندهنگری و پس از آن ویژگی مرکز کنترل درونی به معنی تمایل به نسبت دادن پیامدهای وقایع را به نتایج مهارتها، ویژگیها و رفتارهای خود و نه شرایط بیرونی چون شانس و تقدیر، دو ویژگی هستند که پس از خطر پذیری، بیشترین میانگین را در بین مدیران زن به خود اختصاص داده بودند.
همچنین نتایج پژوهش نشان میدهند که مدیران زن جامعه مورد بررسی از تحمل ابهام و بویژه استقلالطلبی پایینی برخوردار میباشند. بدین معنی که اغلب مدیران زن، توانایی لازم را برای شناسایی و تحلیل وضعیت مبهم و ساختنیافته ندارند. در این زمینه، کجس و مککولم[23] (2009) بیان میکنند افرادی که از تحمل ابهام کمتری برخوردار هستند اغلب تمایل دارند تا موقعیت مبهم را به عنوان یک تهدید و خطر تفسیر کنند و با آن به شیوهی کلیشهای برخورد میکنند. آنها همچنین ممکن است از برخورد با موقعیتهای مبهم و چالشانگیز دوری کرده و از خود ناراحتی و اضطراب نشان دهند. میانگین پایین ویژگی استقلالطلبی نیز نشانگر این است که اغلب مدیران زن کسب و کارها تمایل اندکی به متفاوت بودن با دیگران، کنترل داشتن بر سرنوشت خود و آقای خود بودن دارند؛ این مدیران اغلب تمایل دارند تا در انجام کارها از دیگران کمک گرفته و از دستورات کاری ابلاغی پیروی نمایند. در واقع این رفتارها بیانگر آن است که به دلایل مختلف، از جمله فرهنگ حاکم بر جامعه و نظام آموزشی، مدیران به صورت افراد وابسته و نه مستقل، پرورش یافته و بزرگ میشوند. همچنین نتایج پژوهش نشان داد که مدیران زن حوزهی بینالمللی از کارآفرینی نسبتاً بالاتری در مقایسه با مدیران سایر حوزه ها برخوردار می باشند.
یافته های مربوط به آزمون همبستگی بین ویژگیهای شخصیتی با کارآفرینی مدیران زن نشان داد که بین خلاقیت، خطرپذیری، توفیقطلبی، استقلالطلبی، مرکز کنترل درونی و تحمل ابهام مدیران زن با کارآفرینی آنها در سطح 99% رابطهی مستقیم و معنیداری وجود دارد. این یافته ها، با نتایج پژوهش رئیسی و همکاران (1387) و صباغیان و همکاران (1384) و هوراد (2004) همسو میباشد.
یافتههای پژوهش حاضر نشان داد که بین ویژگیهای شخصیتی کارآفرینی مدیران برحسب حوزه های فعالیت تفاوت معنیداری وجود ندارد. لذا میتوان نتیجه گرفت که ویژگیهای کارآفرینی و پرورش زمینهی کارآفرینی برای مدیران حوزههای مختلف تقریباً یکسان است.
به طور خلاصه، ویژگیهای کارآفرینان طیف گستردهای را شامل میشود و مدیران زن کسب و کارها به نوعی از این ویژگیها برخوردارند. نتایج پژوهش حاضر این امر را به خوبی نشان میدهد. میانگین نمرات ویژگیها نشان داد که مدیران زن جامعه مورد بررسی در تمام ویژگیها بجز ویژگی استقلالطلبی، از میانگینهای نسبتاً بالایی برخوردار هستند. حال این سؤال مطرح میشود که اگر مدیران مدارس دارای ویژگیهای کارآفرینی هستند، پس چرا سازمانهای متعلق به آنها از شرایط مطلوبی در زمینهی کارآفرینی برخوردار نیستند. طبیعی است که پاسخ این سؤال، تفاوت در نگرش و عملیاتیشدن ذهنیت مدیران است. از سوی دیگر میتوان این گونه استنباط کرد که نظام کسب و کار ما زمینه و شرایط مناسب را برای تبدیل مدیران زن به کارآفرینان بالفعل ندارد و مدیران مدارس صرفاً کارآفرینانی بالقوه هستند.
پیشنهادها
با توجه به یافتههای پژوهش، موارد زیر پیشنهاد میشود:
یادداشتها
1. استاد دانشگاه و مدیر مدرسهی علوم اقتصادی و سیاسی لندن
[1]. Ardichvili & Cardozo & Ray
[2]. Schumpeter
[3]. James N. Rosenau
[4]. David Held
[5]. ideological
[6]. Mohar
[7]. Donatus
[8]. Thompson
[9]. Mcclelland
[10]. Traits Approach
[11]. Gurol & Atsan
[12]. Kruzic & Pavic
[13]. Matviuk
[14]. Collins & Moore
[15]. Brockhaus & Horwitz
[16]. Shapero
[17]. Wilken
[18]. Begley & Boyd
[19]. Dvir & Sadeh & Malach-Pines
[20]. Furnham & Bachtiar
[21]. Cools & Broeck
[22]. Howard
[23]. Kajs & Mccollum