نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه و طرح مسئله:
مفاهیم قدرت ملی و منافع ملی از محوری ترین و بنیادیترین مفاهیم علم سیاست و روابط بینالملل به شمار میروند. در فرمولبندی مفهوم قدرت ملی به عنوان یک کلیت، همواره ربط وثیق فیمابین اجزای آن و تأثیر و تأثر متقابل بین عوامل قدرت مد نظر بوده است. امروزه در عصر آکواریومی شدن جهان و غالب شدن سیاست اندیشهمند و شبکهای که از قابلیت تبیین بیشتری نسبت به سیاست واقعی در مورد تحولات حادث در عرصه بینالمللی برخوردار است، در قالب قدرت هوشمند، اجزای سخت افزاری و نرم افزاری قدرت چنان در هم آمیخته و کارکردشان موکول به یکدیگر شده که در این راستا مؤلفههایی چون دیپلماسی که از جلوهای چندوجهی برخوردار است، نقشی محوری را در ارتقای قدرت ملی کشورها و در سلسله مراتب هرم قدرت جهانی ایفا مینمایند.
در این راستا سؤالی که اساس موضوع و دغدغه اصلی مقاله میباشد، این گونه مطرح میشود که دیپلماسی چه تأثیر و نقشی در ارتقای قدرت ملی کشور ایران در عصر جهانی شدن ایفا میکند و این تأثیر به چه نحوی میباشد؟ به دیگر سخن و در قالب سؤال های فرعی، این مهم و دغدغه این گونه بسط و تعمیم مییابد که آیا دیپلماسی ایران با مقتضیات و ظرف زمانی و مکانی تحولات جاری منطبق بوده و از پویایی و تحرک لازم برخوردار است؟ جایگاه عناصری همچون تعامل در قالبها و اشکال مختلف در دیپلماسی به چه نحو است؟ در پاسخ به سؤال اصلی فرضیه مقاله را اینگونه میتوان بیان داشت که امروزه دیپلماسی نسبت به گذشته با توجه به مؤلفهها و مقتضیات عصر جهانیشدن (تحولات عرصه IT، اقتصاد نوظهور جهانی، ظهور اکوپلتیک امنیت ملی و رقابتپذیری) و در صورت تسهیل حضور بازیگران غیردولتی در عرصه جهانی و گسترش فضای رقابتی و روی آوردن به تولید و انباشت ثروت ملی، تأثیر زیادی در ارتقای قدرت ملی ایران خواهد گذاشت.
با توجه به تدوین و ابلاغ سند چشم انداز بیست ساله کشور و تعیین اولویتهای دیپلماسی ایران و این امر که شرط لازم برای توسعه یافتگی و ارتقای توان ملی کشور، تقویت و نتیجه محور کردن سیاست خارجی فرض شده و در صورت اجرای دقیق و توأم با ابتکار و انسجام لازم این اولویتها، میتوان از پارادوکس قدرت تحقق نیافته اجتناب نمود. همچنین با مد نظر داشتن مدیریت جدید جهانی و حضور خردمندانه در عرصه رقابت جهانی و گسترش بازیگران غیردولتی از یک سو و از طرف دیگر اتخاذ دیپلماسی هدف محور و تیزبین میتوان در راستای اهداف کشور و ارتقای قدرت ملی گام برداشت. باید درنظر داشت که همبستگی مفهومی بین «امنیت و توسعه» و تأثیر سیاست داخلی و مؤلفههای قدرت درونی بر سیاست خارجی یک کشور امری مفروض و روشن است که در واقع دالّ بر این است که سیاست خارجی به نوعی ادامه سیاست داخلی است و تأثیر و تأثر متقابل فیمابین عوامل قدرت و گذر از فضای امنیتی به فضای ماورای امنیتی از مؤلفههای مهم روی آوردن به چنین سیاستی میباشد.
چارچوب نظری:
با توجه به اینکه امروزه جابهجایی میان سیاست اعلی[1] و سیاست ادنی[2] رخ داده، تحلیل اکوپلتیک امینت ملی جای تحلیل ژئوپلیتیکی را گرفته و مفروض همبستگی «امنیت و توسعه» جایگاهی خاص را در ایستار تصمیمگیران و سیاستگذاران پیدا نموده و از دید بسیاری از صاحب نظران، موتور محرکه و سرچشمه پویاییهای فرایند جهانی شدن در حوزه اقتصاد جهانی نهفته است. رویکرد و محور عمده مباحث با توجه به موارد فوق پردازش میگردد و در این راستا رویکرد اقتصاد سیاسی بینالملل که تأثیر و تأثر دو حوزه سیاست و اقتصاد را وجهه همت خود قرار داده و به تعبیر گیلپین برابر با واکنش پویایی تعقیب قدرت در روابط بینالملل است، به دلیل جامع بودن و برخوردار نمودن محقق به نگاه و دید انتقادی برای تبیین مباحث انتخاب شده است. در واقع IT و اقتصاد دو حوزه و متغیری هستند که بهشدت بر دیپلماسی و چگونگی کارکرد آن تأثیر گذارده و انواع جدیدی از دیپلماسی را پدیدار ساخته و زاویه دید بازیگران عرصه دیپلماسی را به شیوهای بنیادین دچار دگرگونی نمودهاند. دامنه این دگرگونیها و فرصتها و چالشهای برخاسته از آن به گونه ای بوده که در مورد رابطه اقتصاد و سیاست خارجی بیش از نیم قرن است که اقتصاد نه تنها روی دیگر سکه سیاست خارجی است بلکه در مورد بعضی از کشورها مترادف با سیاست خارجی گردیده است. در واقع در بررسی رابطه اقتصاد و سیاست خارجی که تو در تو، چند لایه و چندوجهی است، این پرسش به وجود میآید که رابطه اقتصاد، سیاست خارجی و جهانی شدن چگونه است؟ و چگونه پدیده جهانیشدن اقتصاد بر سیاست خارجی باید مورد مطالعه قرار گیرد؟
«مهمترین عامل قدرت ملی، کیفیت و نحوه بهکارگیری دیپلماسی است. هرچند که عاملی بیثبات میباشد و میتوان گفت که سایر عوامل تعیین کننده قدرت ملی به منزله مواد خامی هستند که قدرت ملی از آن به وجود میآید. دیپلماسی مغز متفکر قدرت ملی است، همان گونه که روحیه ملی نیز، روح آن است. دولت ها باید به کیفیت دیپلماسی خود به عنوان کاتالیزوری برای عوامل مختلفی که قدرت آنها را تشکیل میدهد، متکی باشند. اتکا بر سنت و نهادها، به جای تکیه بر ظهور گاه و بیگاه افراد برجسته، تداوم کیفیت دیپلماسی را به بهترین نحوی تضمین میکند.»(سیف زاده، 1384 : 220) محققین توسعه صلح آمریکا عقیده دارند که «انقلاب عظیم بعدی در عرصه دیپلماسی رخ خواهد داد. ایالات متحده از دهه شصت، انقلاب در امور بازرگانی را تجربه کرده و از اواخر دهه هفتاد انقلاب در امور نظامی را شاهد بوده است و اینک زمان انقلاب در عرصه امور دیپلماتیک فرا رسیده است.(بیات، 1385 : 106) جهانیشدن جدید، ساختارهای کلاسیک و سنتی در همه عرصهها از جمله دیپلماسی را متحول ساخته است. این تحول به معنای پایان تمام پدیدههای سنتی دیپلماتیک نیست ولی مفاهیم، روشها و ساختارهای جدیدی از مناسبات دیپلماتیک را مطرح ساخته است. برخلاف دیپلماسی سنتی که ملک طلق دولتها بوده، روابط دیپلماتیک در دوران پست مدرن دچار گسستگی و پیچیدگیهای فزایندهای شده است.(سجادپور، 1383 : 21و157) عصر اطلاعات، دیپلماسی کلاسیک را که مبتنی بر سیاست واقعی و قدرت سخت بود، دچار چالش کرده و لذا دیپلماسی نوینی مبتنی بر سیاست اندیشهمند در حال شکلگیری است. شکلگیری فضای مجازی[3]، فضای اندیشه و فضای اطلاعات بازتاب تحولات و تغییرات تکنولوژیک، نهادی و هنجاری در عصر سیاست جهانی است.(وحیدی، 1386: 362) هر کشوری با وفق دادن دیپلماسی خود در این عرصه پرگزینه و به شدت رقابتی سعی در بهدست آوردن بیشترین بهره را دارد که کشور ایران با درنظر گرفتن این تحولات عظیم در عرصه جهانی که البته نیازمند اتخاذ سیاست هوشمند و آگاهانه میباشد، نمیتواند نسبت به این مسائل حتی به منظور بقای خود بیتفاوت باشد تا چه رسد به اینکه بخواهد قدرت ملی خود را در عرصه رقابت تنگاتنگ بین فناوری، اقتصاد و منافع، ارتقا بخشد.
مفهوم قدرت:
قدرت از جمله مفاهیم محوری و اساسی است که در کانون نظریه پردازیهای علم سیاست و روابط بینالملل قرار دارد. بهرغم تاریخ طولانی اهمیت قدرت در روابط بین الملل، اکثر محققین هم در مورد نقش قدرت و هم طبیعت آن اختلاف نظر دارند. به تعبیر صاحب نظران، قدرت از جنبه مفهومی از جمله مفاهیم مبهمی بوده که به تعداد افرادی که راجع به آن غور و تفحص و اندیشه ورزی نمودهاند، نظریه و دیدگاه وجود دارد. فرانسوا پوریکو تأکید دارد که قدرت در شکل سیاسیاش مهیبترین معما را مطرح میکند و دارای ماهیت تناقضنماگونه میباشد. مفهوم قدرت از منظر محققین روابط بینالملل به گونههای متفاوتی تقسیم بندی شده است. ریموند دوال و میشاییل بارنت در کتاب «قدرت در عرصه بینالملل» چهار نوع قدرت اجباری[4]، نهادی[5]، ساختاری[6] و مولد[7] را شناسایی کرده اند.(, 2005Micheal Barnet and Reymond Duall)
لیفین در کتاب «تکنولوژی اطلاعاتی و تغییر دامنه قدرت جهانی» بر اهمیت فراقدرت[8] در عصر کنونی تأکید کرده است. بالدوین در کتاب راهنمای روابط بین الملل به قدرت رابطهای[9] و قدرت عناصر ملی اشاره نموده است. همچنین قدرت نرم و قدرت سخت توسط جیمز روزنا[10] در کتاب «قدرت نرم» بررسی شده و ژوزف نای[11] نیز مقالات و کتب متعددی راجع به قدرت نرم و اثراتش به رشته تحریر در آورده است. در زیر به مفهوم قدرت هوشمند به عنوان مفهومی محوری و بنیادین از قدرت اشاره میشود.
قدرت هوشمند[12]:
ژوزف نای عقیده دارد موفقیت در این جهان دگرگون شده، به فهمی عمیق از ماهیت قدرت، نقش قدرت نرم و اجرای یک توازن بهتر از قدرت سخت و نرم (چماق و هویج) در سیاست خارجی وابسته خواهد بود. از نظر وی، قدرت هوشمند نه قدرت نرم و نه قدرت سخت است بلکه هر دوی آنها میباشد.(JosephNye :14) در واقع تئوری قدرت هوشمند به این امر میپردازد که در فضای جدید جهانی و عصر تصویرسازی و با توجه به امکانات جدید به وجود آمده و چالشها و تهدیدهای پیش رو چگونه میتوان تصویری با هیبت و هیمنه و جذاب از خود ارایه نمود تا با استفاده از آن در رفتارهای کنشگران مورد نظر در این فضا تغییراتی مطلوب ایجاد شده و زمینه برای تعامل سازنده و پویا فراهم گردد.
قدرت در عصر جهانی شدن:
میتوان گفت با گسترش فراتکنولوژیها و تشدید شبکههای اطلاعاتی و اهمیت جامعه جهانی، اطلاعات، دانش و هنجارها نه تنها به شکلی از قدرت تبدیل شده، بلکه بر نحوه استفاده از دیگر اشکال قدرت نیز سلطه یافته و ساز و کار و اعمال آنها را تغییر داده است. عرصه سیاست بینالملل به پایان مدل ایستا و نیوتنی نزدیک میشود که در آن، دولتها به عنوان بازیگران یکپارچه و خودمحور در چارچوب قواعد تعینگرایانه در درون سیستم عمل میکردند. محیط جدید بینالملل به مدل مکانیک کوانتومی با بازیگران متعدد نزدیک میشود که بسیار پویا و پیچیده است و نیروهای غیرمادی در آن تغییر ایجاد میکنند.(وحیدی، 1386 : 706)
قدرت ملی:
تعریف مؤسسه رند از قدرت ملی عبارت از ظرفیت و قابلیت یک کشور برای تعقیب اهداف راهبردی خود از طریق سیاست های هدفمند است. این نگرش دو بعد مجزا ولی مربوط به هم ظرفیت را نشان می دهد:
در بحث مبانی و سرچشمههای قدرت ملی از دید مارتین گلاسنر[13] یکی از عوامل قدرت ملی، روابط خارجی است که تجارت بین الملل روابط فرهنگی، مشارکت در توزیع و انتقال ذخایر توسعه، مشارکت در سازمان ملل و سایر سازمانهای بینالمللی و موقعیت و پرستیژ بینالمللی را در بر میگیرد.(حافظنیا، 1386 : 69)
در بررسی ابعاد قدرت ملی، یکی از این ابعاد، به مثابة ابزاری در کنار ابعاد دیگری چون دامنه، وزن و هزینه عمل میکند، و یکی از ابزارهای مختلف برای اِعمال قدرت، ابزار دیپلماتیک است که با تغییر محیط بینالملل و شکلگیری عرصه سیاست اندیشهمند در نتیجه توسعه فراتکنولوژیها بر اهمیت دیپلماسی، دستاوردهای همکاری و سیاست اقناع سازی در روابط بین الملل نسبت به دیگر ابزارهای قدرت افزوده شده است.(فرانکل، 1382 : 144و145) در بحث اولویتها و غلبه هر کدام از اجزای تشکیل دهنده قدرت ملی جامع و فراگیر در عرصه سیاستگذاری و در ایستار تصمیم گیران، می توان این گونه بیان داشت که رویکرد قدرت ملی در فضای جهانیشدن از نظامی، سیاسی و اقتصادی به رویکرد اقتصادی، سیاسی و نظامی تغییر یافته و این جابهجایی، خود در حوزههای سیاست اعلی و ادنی را نشان میدهد.
جهانی شدن:
از دید صاحب نظران پدیده جهانیشدن، هزار توی پرتناقضی را به معرض نمایش میگذارد که به محض انتخاب یک زاویه از آن، از واقعیت نهفته در آن دور گشته ایم به این دلیل که واقعیت جهانی شدن در کنه و بطن خود هزاران زاویه دارد که ما به آنها بیتوجه بوده ایم. گروهی جهانی شدن را علت العلل بحرانهای حادث در صحنه جهانی تلقی و از سوی دیگر برخی آن را راه حل کلیه مسایل مبتلا به جامعه بشری قلمداد مینمایند. به زعم صاحب نظران، پدیده جهانی شدن به گونه ایست که با «یک جهانی شدن واحد» مواجه نمیباشیم بلکه با «جهانیشدنهای بیشمار» مواجهیم. به هر ترتیب یقینا هیچ فهم واحدی از ایده جهانیشدن وجود ندارد.
در رویارویی با جهانی شدن، توانایی، سازماندهی، رقابتپذیری و فعالیت قابل توجه یک واحد سیاسی و در کل کیفیت بازیگری دولتها نقش به سزایی داشته و در واقع کشورهایی که پروژه خود را در برابر فرایند جهانیشدن تدوین، طراحی و تعریف کرده باشند، گامهای مهمی را در این مواجهه برداشتهاند و همواره سیاست خارجی و دیپلماسی و چگونگی پیریزی و اجرای آن از جایگاهی بنیادین در راهبردهای فرا ملی برخوردار بوده است.
دولت توسعه گرا و سیاست خارجی توسعه گرا:
اگر چه تعاریف بسیاری از دولت توسعه گرا ارایه شده اما همه تعاریف مشابهتهای بسیاری با هم دارند و بر ویژگیهای یکسانی پا میفشارند. آمیاکومارباغچی در تعریف دولت توسعه خواه در عرصه جهانی می نویسد: دولت توسعه خواه دولتی است که توسعه اقتصادی را بالاترین اولویت و خط مشی حکومتی قرار داده و میتواند زیرساختهای مؤثر پیشبرد چنین هدفی را ایجاد کند. چُنگ نیز دولت توسعه خواه را دولتی تعریف میکند که اهداف بلندمدت رشد و تغییرات ساختاری را مورد توجه قرار میدهد و در عین حال از نیروی لازم برای ایجاد و تنظیم روابط سیاسی و اقتصادی لازم برای صنعتی سازی برخوردار است. (ایوانز، 1382 :231)
علت این امر که چرا برخی دولتها و کشورهای در حال توسعه نخواسته و یا در واقع نتوانستهاند روش نوینسازی توسط دولت را تعقیب کنند، آن است که آنها دولتی توسعه مدار که کلید موفقیت اینگونه نوینسازی است، نبودهاند. دولت توسعه گرا سیاست خارجی توسعه گرا را نیز ایجاب میکند. سیاست خارجی که اولویت دیپلماسی ایران در سند چشم انداز بیست ساله است و شرط لازم برای توسعه یافتگی و ارتقای توان ملی کشور میباشد، نیازمند تعیین برخی اولویتها در سیاست خارجی میباشد. نوعی سیاست خارجی برونگرا، کنشگر (فرصت طلب) یا کنش مند (فرصت ساز) که انفعالی و فرصت سوز نمیباشد. از سوی محققان سیاست خارجی برونگرای- تعاملی گزینهای بهینه به عنوان ابزار دولت توسعه گرا پنداشته میشود.(دهقانی فیروزآبادی، 1382 : 123 و 126)
چگونگی تعامل و انطباق سیاست خارجی توسعه گرا در عرصه بین الملل:
در راستای بحث دولت توسعهگرا و در چارچوب مؤلفههای تبیینکننده آن، بحث عناصر تعامل و انطباق در سیاست خارجی توسعه گرا در ذیل میآیند. مفهوم سیاست خارجی توسعهگرا را باید در زمره مفاهیمی قرار داد که تعریف آن سهل و ممتنع است. دو عنصر تعامل و انطباق را میتوان کانون، محور و موتور محرکه سیاست خارجی توسعه گرا قلمداد نمود. «منظور از تعامل نه تقلید و انفعال است و نه حریم جستن در سنگرهای سنتی، زیرا در شرایط کنونی، هیچ یک شایستگی، دوام و بقا ندارند.»(قادری، 1386 : 115) ویژگی رویکرد تعاملی آن است که نه منفعل[14] و نه فعال (تهاجمی[15]) باشد بلکه به صورت همکاری و تفاهم دوسویه و سازنده[16] عمل کند زیرا تعامل مشترک برای همه منافع مشترک داشته و در مقابل زیاده خواهی و زورگویی، رویکردی پیشگیرانه به صورت کنشی[17] دارد. اما در شرایط متعادل و متوازن با روش بازی برد-برد و حداکثرسازی منافع طرفین تلاش مینماید.(مبینی و رضایی، 1385 : 649) از نظر صاحب نظران، پارادوکس "اعتماد و مخاطره" تمرکز بر این نکته دارد که بدون تعامل بین المللی نمیتوان رشد نمود و میان اجماع کانون های قدرت در یک کشور و تعامل بینالمللی و میزان رشد عمومی آن کشور ارتباطی مستقیم وجود دارد.(سریع القلم، 1384 : 26) کارشناسان وجه بارز پارادایم جدید در روابط بینالمللی را در مقایسه با دهههای گذشته، اشتراک منافع در مقابل تضاد منافع میدانند. عصر استعمار، عصر تضاد منافع میان کشورهای پیشرفته و در حال توسعه بود و عصر جهانی شدن دوره اشتراک منافع میان این دو گروه است.(نیلی وهمکاران، 1383: 401) علاقه به سهمدهی و سهمخواهی مبتنی بر توانایی های علمی، فناوری و سازمانی، منطق بازی جدید در صحنه بینالمللی است(سریع القلم، 1384 : 26) و این شناخت سیاستگذاران از روندها و قواعد بازی در جهان متحول را که یکی از عناصر قدرت ملی است، میطلبد. تعقیب منافع ملی و مقابله با تهدیدها و تبدیل آنها به «فرصتهای کنشی هوشمندانه» نیاز به تعامل و ایفای نقش فعال در روابط بین الملل دارد و طراحی راهبردهای ملی معاشرت با جهان، مستلزم ادغام سه راهبرد همگرایی، بازدارندگی و وابستگی متقابل به عنوان ابزار معاشرت با جهان است.(روحانی، 1382 : 43) کشورهایی که بر سیاست همکاری حتی با مخالفان خود روی میآورند، دستاوردهای بیشتری کسب میکنند. راهبرد ملی و قدرت کشورها کمتر بر مبنای منازعه در رویارویی با مخالفان و مبتنی بر همکاری در عین رقابت میباشد.(وحیدی، 1386 : 366) حتی قویترین و توسعه یافتهترین مدل جهان در صورت دوری از کانالهای جهانی، رفته رفته قدرت خود را از دست داده و با افت استانداردهای زندگی مواجه میشود.(فاخری، 1382 : 134)
امروزه فرایند جهانیشدن را نه میتوان مثبت و نه منفی تلقی کرد بلکه باید آن را نوعی انطباق تلقی نمود که این فرایند به توان انطباق کشورها با شرایط جدید وابسته است و درجه انطباق و تعدیل تابعی از قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی میباشد.(سریع القلم، 1384 : 26 و46)
از نظر هانتینگتون منظور از تطبیق، توانایی نظام سیاسی برای برخورد با دگرگونیهای جدید است. حال با تمهیداتی که در بالا ذکر شد از یکسو و در نظر داشتن این گزاره که محیط بیرونی، به ویژه محیط منطقهای جمهوری اسلامی ایران محیطی پیچیده و پر از تناقض است، این سؤال مطرح میشود که آیا در ایران الزامی برای پیگیری این نوع سیاست خارجی (توسعهگرا) وجود دارد یا خیر؟ مروری بر اصول قانون اساسی، برنامههای توسعه و سند چشم انداز بیست ساله حاکی از آن است که دولت کنونی و دولتهای آینده ایران ناگزیر از آن هستند که برای تحقق اهداف تصویرشده در این سند، تن به اجرای سیاست خارجی توسعهگرا دهند. همچنین الگوی تعامل برتر منطقهای، رکن محوری اهداف سند چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران بوده و همچنین یکی از پایههای اصلی «راهبرد بلندمدت سیاست خارجی کشور» که برآیند و یا حلقه اتصال پنج رکن راهبردی سیاست خارجی به شرح زیر است، میباشد:
1- سیاست تعادل نسبی میان تقابل و کنترل چالشهای ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران؛
2- سیاست مهار تهدید و کنترل توسعه طلبی رژیم صهیونیسی؛
3- سیاست تعامل موازنه سازنده با اتحادیه کشورهای محور اروپایی؛
4- سیاست توسعه منافع و مشترکات امنیتی، اقتصادی و سیاسی با کشورهای محور شرقی روسیه، چین، هند، مالزی، اندونزی و ...؛
5- سیاست «معتمد مشترک» بلوک بینالمللی اسلامی.(اکبری، 1388 :399)
اما صاحب نظران منتقد در عمل برخی سیاستهای در پیش گرفته شده را در تعارض با شاخصهها و مؤلفههای مفهوم تعامل قلمداد نموده و عقیده دارند که ائتلافهای ملیگرای دولت-محور که برعکس، بر الگوهای جایگزینی واردات، و برنامههای پوپولیستی کلاسیک، خود بسندگی اقتصادی و خود اتکایی تمام عیار تأکید می ورزد، از سیاست خارجی همکاری جویانه حمایت و استقبال نمیکند. زیرا به نظر سولینگن، این نوع سیاست خارجی، مشروعیت و منافع داخلی را تضعیف و خدشه دار میسازد؛ در حالی که برعکس، سیاست خارجی تقابلی، زیستپذیری و استمرار حاکمیت آنها را فراهم میسازد.(دهقانی فیروزآبادی، 1382 : 123 و 124) این صاحب نظران سه نوع رویکرد در سیاست خارجی را در قالب رهیافت تعاملی بر میشمرند: 1- برونگرای برون نگر؛ 2- برونگرای درون نگر؛ و 3- درون گرای برون نگر. به زعم سولینگن در عصر جهانیشدن، سیاست خارجی تعاملی چندجانبه گرا بهتر میتواند به تحقق توسعه کمک نماید و خلاء سیاست خارجی برون گرای تعاملی که ماهیتی تعاملی دارد و حد واسط تقابل و تقارب قرار میگیرد را در سیاستگذاری و راهبردپردازی دستگاه دیپلماسی ایران قابل ذکر و اشاره میدانند.(همان: 134)
دیپلماسی:
یکی از عناصر اصلی قدرت دولتها، همکاری با بازیگران غیردولتی و فضاهای اطلاعاتی و مجازی است که جامعه مدنی جهانی را تشکیل میدهند. در جهان متغیر و متحول کنونی، کشورها معمولا در چارچوب گفتمان بینالمللی نوین رفتار کرده و منافع ملی خود را منطبق با آن تعریف میکنند. جهان متحول شده، دیپلماسی متحول را نیز می طلبد. دیپلماسی ایستا در جهانی پویا ناکارآمد و ناموفق خواهد بود.
به طور کلی سه نوع دیپلماسی برای کشورها میتوان متصور بود که شامل کنش مند، فعال و منفعل است. در دیپلماسی کنشمند، کشورها درصدد تعریف بازی، تدوین قواعد و صحنه آرایی بین المللی در جهت استقرار نظم مطلوب خود هستند. براساس دیپلماسی فعال، کشورها در پی استفاده بهینه از فرصتهای به وجود آمده در راستای منافع و اهداف ملی خود می باشند. اما در دیپلماسی انفعالی، واکنش منفعلانه به رویدادها و رفتارهای بین المللی به صورت موردی و روزمرگی است. دیپلماسی کارآمد بر پایه تبدیل منافع متعارض به منافع رقابتآمیز و تبدیل این منافع به منافع موازی و سپس به منافع مشترک، تدوین و اعمال میشود. یعنی در این نوع دیپلماسی با معیار قراردادن منافع ملی در سیاست خارجی، دشمن را به مخالف، مخالف را به رقیب، رقیب را به همکار و همکار را به شریک تبدیل مینماید. در ایران، بر لزوم داشتن دید حداکثری به منافع ملی با توجه به قدرت و مقدورات ملی از سوی صاحب نظران و اولویتبندی آن براساس درجه ضرورت، فوریت، اهمیت و تخصیص منابع به صورت کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت تأکید شده است.(دهقانی فیروزآبادی، 1380) امروزه در عرصه سیاست بین الملل از یک سو شاهد ترکیبی از همزیستی مدل دولتهای پست وستفالیایی و دولتهای قرون وسطایی در سیستم بین المللی هستیم و از سوی دیگر یک جنبه مهم از دیپلماسی، دولت زدایی[18] از آن است. دیپلماسی مؤثر در چنین فضا و اتمسفری نیازمند انجام تغییرات در نهادها، روشها و ابزارها و کارکردها می باشد. همچنین مستلزم همکاری با بازیگران در محیط جدید بینالمللی و ایجاد ساختارهای کارآمد و منعطف میباشد.(وحیدی، 1386: 368 و373) دیپلماسی به عنوان وسیلهای برای تحقق دولت کارآمد، در برگیرنده ویژگیهایی چون شایستهسالاری، دیپلماسی مبتنی بر همکاری، دوری از انفعال و انطباق با شرایط میباشد.(سیم بر، 1385 : 184) به هر حال دیپلماسی مهمترین وجهه و عینیترین شکل سیاست خارجی یک کشور میباشد. در این قسمت به اشکال نوین دیپلماسی که امروزه ظهور و بروز عمده و تجلی بیشتری یافته اشاره میشود:
انواع دیپلماسی:
دیپلماسی عمومی[19]:
دیپلماسی عمومی یا مردمی را میتوان پایه انواع دیپلماسیهایی دانست که با ورود فناوری اطلاعات و ارتباطات و به تناسب پیشرفت نوآوریهای آن، با اصطلاحاتی ترکیبی متشکل از نام آن فناوری و یا نرمافزار همراه با دیپلماسی مطرح میگردند. وجه تمایز اصلی انواع دیپلماسی عمومی از دیپلماسی سنتی، در نوع ارتباط با مردم و استفاده از وسائل تبلیغی است. یعنی دیپلماسی عمومی از ابتدا با مردم، تشکل های عمومی (شهرداری ها و...) و سازمانهای غیردولتی سروکار داشته و فعالیتهای آن محدود به نظرات دولت نیست.
دیپلماسی شبکهای[20]:
این نوع دیپلماسی عبارتست از آمیزهای از دیپلماسی سنتی که در آن دیپلماتها با مقامات عالی رتبه و رهبران کشور میزبان یا سایر کشورها کار میکنند و به هر حال دیپلماتها مستقیما با شهروندان خارجی سروکار دارند.
تله دیپلماسی[21]:
این نوع دیپلماسی هم اینک به عنوان یک جنبه کلیدی در محیط سیاسی دیده میشود که بر نتایج و نیز فرایند سیاست خارجی اثر میگذارد که در نتیجه توانایی پاسخگویی سریع به جریان شتابنده اتفاقات یکی از شاخصههای اصلی در ارزیابی قابلیت تعامل با دیگران بوده و در سازمان و عملکرد سیستمهای ملی در دیپلماسی منعکس میگردد.
دیپلماسی مجازی[22]:
این شکل از دیپلماسی اقدامات دیپلماتیک از راه دور و انجام امور مربوطه را بدون استقرار در سفارتخانههای خارجی در بر میگیرد.
دیپلماسی دیجیتال[23]:
این نام نیز به فهرست سنتی و طولانی سابق شامل عناوینی همچون دیپلماسی کشتی جنگی، دیپلماسی دلار، دیپلماسی آرام، دیپلماسی شاتل، دیپلماسی پینگ پنگ و جدیدتر از همه دیپلماسی عمومی اضافه میگردد. ویژگی آن ارتباط چندین جانبه است. در این روش امکان دریافت نظرات، سازماندهی و هدایت نیز وجود دارد. تفاوت آن با دیپلماسی شبکهای در اینست که دیپلماسی شبکهای همان دیپلماسی سنتی است که در آن نقش دولت محدودتر بوده و تأکید اصلی بر بهرهمندی از امکانات شبکهای در فعالیت دیپلماتیک است. در دیپلماسی دیجیتالی تأکیدها بر شرایط محیط بینالملل حاصل از تأثیر فناوری اطلاعات و ارتباط میباشد.(بیات، 1385 : 42، 44 و 45)
امروزه ما تجلی بارز گونههای دیپلماسی نوین منجمله دیپلماسی عمومی را که با هدف تأثیرگذاری بر افکار عمومی جهانی و ترسیم تصویر مثبت از یک هویت ملی در عصر تصویرسازی و مشروعیت بخشی به سیاستها صورت میپذیرد، در عرصه تحولات سیاست بینالمللی و در بحران خاورمیانه شاهدیم که رژیم صهیونیستی برای ترمیم وجهه خود در پی اقداماتش در غزه تشکیلاتی بنام ارتش وبلاگرها را تأسیس نموده البته با هدف انجام تبلیغات مثبت در فضای وب به سود سیاستهای رژیم صهیونیستی. اگر در گذشته در برکهای به دنبال اطلاعات میگشتیم، امروزه در اقیانوس اطلاعات قرار داریم. چرا که ارتباطات، ماکرو فیزیک قدرت را به میکروفیزیک قدرت تبدیل کرده است. تاجیک بیان میدارد: «دیپلماسی، فراسوی مرزهای ما معنا پیدا میکند. چه اینکه دیپلماسی ماهیت تبعی دارد تا ماهیت وضعی. ما در حال گذار از دیپلماسی سنتی به دیپلماسی عمومی هستیم. حال آنکه جهان در حال گذار از دیپلماسی عمومی به دیپلماسی خصوصی نظیر سایبردیپلماسی و تکنودیپلماسی میباشد.»(معاونت پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی، 1385) وی در ادامه تصریح میکند: ژئوگفتمان در حال جایگزینی با ژئوپولتیک است. همین «ابر رسانهها» میتوانند انگارههای خیالی یا واقعی راه بیندازند و مرز بین واقعیت و غیرواقعیت را مخدوش کنند. بنابراین اتفاق جدیدی که رخ داده، این است که در این فضای تخیلی و نمادین که رسانه ها ایجاد میکنند، آدم ها دوست و دشمن، «خودی» و «غیرخودی» شان را در این فضا تعریف میکنند. یعنی اینکه رسانهها گفتمان ساز شدهاند و نه تنها تولید کننده بلکه هژمونی هم میسازند. پس ما باید آن «گفتمان سازی ابررسانهای» را بشناسیم تا پس از آن، تصمیم بگیریم یا نگیریم. به تعبیر «لاکان» سوژه بدون زبان نمیتواند سوژه شود و «سوژه مند شدن» دیپلمات در شرایط حاضر، یعنی اینکه دیپلمات با زبان رسانهای آشنایی داشته باشد.(همان) توجه به رویکرد دیپلماسی غیردولتی نیز لزوم توجه به خلاءهای فراروی تصمیم گیران نظام در عرصه مزبور را که بدین شرح مورد پردازش قرار میگیرد، میطلبد:
1-دیپلماسی آشکار[24]؛
2- تقویت دیپلماسی مشارکتی[25] که پذیرش نمادین بازیگران مدنی نسبت به نوع رفتار بازیگران دولتی را موجب شده و کثرت گرایی فرهنگی و گسترش نهادهای جامعه مدنی بین المللی را در پی دارد؛
3- تحکیم دیپلماسی چندبعدی؛ رویکردی که انعطاف پذیر، تعاملی و تبادلی است و به تمامی حوزهها براساس نگرش پارسونزی به گونهای متوازن تأکید داشته و موجب میشود تا سیاست خارجی حالتی چند بعدی، همه جانبهگر، چند بخشی و پایدار پیدا کند؛
4- تقویت سیاست اعتماد سازی؛ با توجه به اهمیت روابط بین الاذهانی در عصرکنونی و ضرورت بازسازی روابط فیمابین ذهن و عین به عنوان کلید درک عقلانی متقابل مبتنی بر سیاست اعتمادسازی[26] با توجه به اصلاح محیط ادراکی روانشناختی نخبگان سیاسی داخلی و انطباق آن با محیط عینی-عملیاتی منطقهای مهم میباشد. موارد دیگری نیز به اختصارشامل:
5- سیاست مقیاس[27] که شامل دیپلماسی سطح بندی شده[28] و چند لایه ای[29] میباشد؛
6- اولویت قائل شدن برای خرده سیاست ها و توسعه سیاست غیررسمی؛
7- سیاست زمان (ترموراهبرد)؛
8- تأکید بر سیاست دو لایه (تقویت مبادلات ردیف دوم)[30]؛
9- اتخاذ دیپلماسی سه گانه که از NGO ها به صورت بازیگران سوم و همچون پلی میان افراد و حکومت بهره برده میشود و در قالب الگوی تعامل فراملیتی مبتنی بر ارتباطات سه گانه[31] به منصه ظهور می رسد؛
10- دیپلماسی تجاری غیردولتی که اهمیت تعاملات فیمابین خرده مناطق و مناطق در نظام منطقه گرایی باز[32] و تنظیم قاعده بازی در نظام کنونی بین المللی براساس مقوله رضایت و توانمندی در رقابت را بازتاب میدهد، میباشد.(دهشیری، 1385 : 32 و34)
همچنین دیپلماسی اقتصادی که یکی از اشکال و انواع دیپلماسی است به دلیل اهمیت مضاعف در بخش مجزا به تفصیل مورد بررسی قرار می گیرد.
دیپلماسی اقتصادی:
بیش از نیم قرن است که اقتصاد نه تنها روی دیگر سکه سیاست خارجی است بلکه در مورد بعضی کشورها مترادف با سیاست خارجی گردیده است. به تعبیر یکی از فعالان اقتصادی، «امروزه امور سیاسی آغاز کننده کار اقتصادی است و همچنین اقتصاد باید پیوندهای سیاسی را استحکام بخشد». همچنین بحث سیاست در خدمت اقتصاد یا اقتصاد در خدمت سیاست و اولویتهای هر یک مطرح میباشد. به ویژه با گسترش ارتباطات و اطلاعات، هزینه کنار ماندگی از قافله جهانی به شدت افزایش یافته و ارتباط بین سیاست خارجی و توسعه اقتصادی بسیار نزدیک شده است و رابطه اقتصادی به مثابه چسب روابط سیاسی عمل مینماید. مذاکرات تجاری از اهمیتی معادل مذاکرات خلع سلاح برخوردار گردیده و دیپلماسی تجاری جای دیپلماسی سنتی را گرفته است. هارتریچ[33] در کتاب «فرصت آمریکایی» استدلال میکند که «سیاست اقتصادی[34] که به نظر وی به معنای قدرت اقتصادی است و نه سیاست اکولوژیکی، جایگزین ژئوپلتیک مبتنی بر قدرت نظامی شده است.»(اطاعت، 1387 : 96) جهانیشدن اقتصاد به شکل فزایندهای دیپلماسی اقتصادی را به سازهای مهم در سیاست خارجی تبدیل کرده به گونهای که بسیاری از ادارههای روابط خارجی با بخشهای تجاری درهم آمیختهاند. جهانی شدن اقتصاد، همچنین ترسیم تمایز آشکار بین امور داخلی و امور بینالمللی را دشوار ساخته است. مسائل اقتصادی جهانی تأثیر بسیاری بر مسائل داخلی داشته و در این فرایند، دیپلماسی اقتصادی، مسائل اقتصادی جهانی را نیز دربرمیگیرد. جهانی شدن اقتصاد دامنه و گونهگونی دیپلماسی اقتصادی را نیز بسیار افزایش داده است به طوری که شمار کشورهای فعال در دیپلماسی اقتصادی افزایش یافته و هم اکنون در سراسر جهان گسترش پیدا کردهاند. در دوران جنگ سرد، نبود درگیریهای نظامی یک کامیابی انگاشته میشد ولی در آغاز قرن بیست و یکم تعریف متفاوتی از کامیابی وجود دارد. کامیابی در این روزگار بهوسیله هم کنشی از راه دیپلماسی اقتصادی با هدف بهسازی منافع اقتصادی کشور در فضای جهانی شده و رقابتی سنجیده میشود.(هارون الرشید، 1385 : 139 و 142)
اگرچه تعریف دقیقی از دیپلماسی اقتصادی در دست نیست، اما میتوان دیپلماسی اقتصادی را تنظیم و پیشبرد سیاستهای مرتبط با تولید، جابه جایی یا مبادله کالاها، خدمات، کار و سرمایهگذاری در دیگر کشورها تعریف کرد. یک مشخصه متمایز دیپلماسی اقتصادی این است که بخشهای خصوصی برای تأثیرگذاری بر مذاکره و با هدف باقی ماندن در بازار رقابتی جهانی یا منطقهای در فرایند سیاستگذاری مشارکت میکنند. سطوح عمل دیپلماسی اقتصادی در سه سطح دو سویه، منطقهای و چند سویه است. (همان: 128) تعاریف دیگری نیز که اجزا و کارکردهای دیپلماسی اقتصادی را نمایانگر میسازد، در ادامه در ذیل آورده خواهد شد. دیپلماسی اقتصادی یک موضوع تعیین کننده در راهبرد اقدام هر کشور در سطح بین المللی برای تحقق منافع ملی است. دیپلماسی اقتصادی به معنای فصل مشترک دیپلماسی و منافع اقتصادی است. دیپلماسی اقتصادی در واقع به مفهوم کارکردی کردن دیپلماسی در عرصه اقتصاد و به کارگیری تواناییهای بالقوه و بالفعل دیپلماسی برای تحقق اهداف اقتصادی کشور میباشد و بدون روابط سیاسی مناسب با کشورها نمیتوان روابط اقتصادی گسترده را انتظار داشت (طباطبایی، 1386 : 8) تعریف دیگری از دیپلماسی اقتصادی عبارتست از: «دیپلماسی اقتصادی به مجموعه ابزاری گفته میشود که برای ایجاد محیطی مناسب جهت رشد اقتصادی مورد استفاده قرار گیرد.» دیپلماسی اقتصادی فصل مشترکی بین منافع اقتصاد ملی و منافع سیاسی هر کشور در سطح بین المللی، همچنین فن به کارگیری منافع و ابزار اقتصادی سیاسی است تا محیط اقتصادی و سیاسی مناسبی را برای ارتقای رشد و توسعه اقتصاد ملی فراهم آورد.(شیخ عطار، 1385 : 12) دیپلماسی تجاری، دیپلماسی یا سیاستی است که به اداره و هدایت روابط تجاری بین الملل به تجارت و سرمایه گذاری بین المللی در زمینه کالاها و خدمات میپردازد. به سخن دیگر، در دیپلماسی تجاری، کشورها با توجه به تواناییها و منافع ملی اقتصادی خود می کوشند تا در چارچوب راهبردهای ویژه (مانند راهبردهای جایگزین واردات یا توسعه صادرات) به هدف هایی ویژه و عملیاتی (مانند توسعه صادرات یا جذب سرمایه گذاری خارجی) با به کار گرفتن ابزارهایی ویژه (چون ابزارهای تعرفه ای و غیرتعرفه ای) نائل شوند. بر پایه این تعریف، دیپلماسی تجاری از سه بخش تشکیل میشود:1- هدف؛ 2- راهبردها؛ 3 – اجرا. همچنین دیپلماسی تجاری زنجیرهای از تجزیه و تحلیل ها، بسیج و سازماندهی و ائتلاف سازی، گفتوگو برای بستن و اجرای موافقت نامههای بینالمللی در مورد مسائل مرتبط با بازرگانی می باشد که جهانی شدن و گسترش وابستگی متقابل گسترۀ موضوعی یا دستور کار آن را توسعه بخشیده و هدف آن فراهم کردن بستر و زمینه لازم برای گسترش مناسبات سودمند اقتصادی با جهان خارج و هموار کردن مسیر جذب سرمایه گذاری و فناوری خارجی است. (بزرگی و عابدین، 1387 : 151) در نتیجه یکی از کارویژه های اصلی نمایندگیهای دیپلماتیک در این راستا بازتعریف می شود که نتیجه دیپلماسی اقتصادی نیرومند، اقتصاد نیرومند، هماهنگ و توأم با عدالت اجتماعی است که از حکمرانی خوب پشتیبانی می نماید.
«میتوان تأثیر عوامل اقتصادی بر سیاست خارجی را از دو بعد توانمندی و نیاز هم بررسی نمود: کشورهایی که دسترسی کافی به شبکههای اطلاعاتی جهانی داشته و از منابع پیشرفتهتری برخوردار باشند، میتوانند به حد کافی کالاها و خدماتی را که دارای مزیت نسبی هستند، تولید و صادر نمایند و در تجارت جهانی نقش مناسبی داشته و از تسهیلات قابل توجهی در برنامهریزی و اجرای سیاست خارجی خود برخوردار شوند. در حالی که کشورهایی که نتوانند شبکه های اطلاعاتی خود را گسترش دهند یا در تأمین نیازهای کالایی یا خدماتی خود ناتوان باشند، طبیعتاً با محدودیت بیشتری در سیاست خارجی مواجهاند. (فاخری، 1382 : 138) همچنین تغییر نگرش نخبگان برای بهرهگیری از فرصتهای اقتصادی جهانی برای تحرک بخشی به اقتصاد داخلی موضوعی مهم است. در زیر مؤلفه هایی که اهمیت اساسی از نظر صاحب نظران در تکوین و شکلگیری یک دیپلماسی اقتصادی منسجم و موثر دارند و کمرنگ بودن آن به صورت نقیصه هایی در کارکرد دیپلماسی اقتصادی به چشم می خورد بر شمرده میشوند:
«1- بهرهگیری مطلوب از ابزارهای اقتصادی در چانه زنیها؛
2- اجرای دقیق و هدفمند سیاست تنش زدایی؛
3- حل مسائل و مشکلات موجود در روابط ایران و قدرت های بزرگ اقتصادی؛
4- گرایش بیشتر سفارتخانهها و نمایندگیهای ایران در خارج از کشور به مسائل اقتصادی و تجاری؛
5- تلاش برای عملی ساختن طرح های اقتصادی و تجاری منطقهای و بین المللی؛
6- برقراری ارتباط سازنده و مفید فیمابین وزراتخانه ها و سازمانهای اقتصادی و تجاری کشور با وزارت امور خارجه.»(معاونت سیاسی وخارجی و روابط بین الملل، 1382 : 124 و125)
ضرورت اتخاذ دیپلماسی اقتصادی توسعه محور در راستای ارتقای قدرت ملی
در دوران پست مدرن کنونی، مدیریت مؤثر روابط اقتصادی بین المللی مستلزم مشارکت طرفهای اصلی ذینفع از جمله وزارت امور خارجه و دیگر وزارتخانههای مرتبط با سیاستهای اقتصادی و شرکتها و سازمانهای غیردولتی است. دولتهایی که سیاست خارجی توسعهگرا را دنبال میکنند به این امر اعتقاد راسخ دارند که در اقتصاد جهانی، عناصر و منابعی وجود دارد که میتوان از آن برای توسعه اقتصاد داخلی بهرهبرداری کرد. از این رو سیاست خارجی این دسته از کشورها عموماً ماهیت اقتصادی دارد و در چارچوب دیپلماسی اقتصادی تعریف میشود. در این راستا برنامه چهارم توسعه از دستگاه وزارت خارجه میخواهد تا با کمک به برقراری ثبات منطقهای، جذب منابع مالی، بهرهگیری از موقعیت ژئوپلتیک کشور و وجود میراث کهن و با ارزش تاریخی-فرهنگی کشور به فعال شدن تمامی ظرفیتهای بالقوه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جهت توسعه یاری رساند.(باقری دولت آبادی، 1387) همچنین امر شایستهسالاری نمود و تجلی بارزی در فرایند سیاستگذاری و اجرای دیپلماسی اقتصادی دارد. به واقع پی گرفتن دیپلماسی اقتصادی به باور کارشناسان، مستلزم آن است که انبارهای از افراد کاردان در درون حکومت و بخشهای خصوصی وجود داشته باشد تا از چشم اندازی ملی، مسائل اقتصادی و تجاری را ارزیابی و بر سر آن گفتوگو کنند. دیپلماسی اقتصادی، آنگاه شکست خواهد خورد که شمار افراد کاردانی که بتوانند از موضع آگاهی و توانایی گفتوگو و مذاکره کنند، کم باشد.(هارون الرشید، 1385 : 139) عناصر هارمونی و انسجام دهنده تشکیلات و اجزا و پرهیز از بخشی نگری و موازی کاری و مشارکت فعال همه بازیگران اعم از دولتی و غیردولتی در ثمربخشی و کارآمدی دیپلماسی اقتصادی را میتوان در دیپلماسی اقتصادی کشور ژاپن به وضوح دید. در زمینه هدایت مذاکرات خارجی توسط دولت ژاپن همواره میان وزارتخانههای امور خارجه، دارایی و MITI (بخش خصوصی ژاپن) رقابت وجود دارد و در زمینۀ مسائل بین المللی نیز آثار همکاری و تعامل بخش خصوصی ژاپن را به خوبی میتوان درک نمود و این همکاری تا حد برخورد با اختلافات تجاری میان ژاپن، ایالات متحده و اروپا نیز تداوم مییابد.(علیپور تهرانی، 1372 : 121و131)
در سند چشمانداز بیست ساله 1404 جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری با نرخ متوسط رشد اقتصادی 8 درصد برای کشور پیش بینی شده است. در این راستا اقدامات دستگاه سیاست خارجی برای تحقق اهداف سند در قالب سیاستهایی به اجرا گذارده شده از جمله «تئوری نگاه به شرق» در دولت نهم که روابط دو جانبه و همچنین تقویت همکاریهای منطقهای را در بر میگیرد. همچنین تقویت روابط دو جانبه با کشورهای آمریکای لاتین نیز از رویکردهای در پیش گرفته شده در دولت نهم است. این سیاستها در قالب پیمانهای منطقهای و با هدف کاستن از وابستگی نسبت به بلوکهایی که همکاری لازم با ایران را در مسائل سیاسی ندارند، دنبال شده است. مجامع و پیمانهایی در این راستا که ایران سعی در حضور پررنگ و مشارکت فعالانه در آنها داشته [35]D8، شانگهای، [36]ACD، [37]G15 و شماری دیگر میباشد. از جمله سیاستهای دیگری که سعی گشته تا حدی اما نه چندان با اهتمام پیگیری شود، جلب مشارکت ایرانیان خارج از کشور به عنوان موتور محرکه اقتصاد کشور بوده که چنین نقشی را چینیهای مقیم خارج از چین در دهههای 1980 و 1970 میلادی بازی کردهاند. البته نگاه خاص کارگزاران دیپلماسی و همچنین امنیتیشدن فضای سیاست خارجی ایران در فضای بینالمللی که در قالب تحریم ها نمود یافت، پیگیری اهداف را با مشکل مواجه کرده است. البته ایران به دلیل داشتن تمدن بزرگ و موقعیت ژئوکالچرال و این که به صورت یک متروپل و مرکز در منطقه بالاخص برای کشورهای فارسی زبان و آسیای میانه قرار دارد، به طور بالقوه توان مانور در بازار رو به گسترش این کشورها را به علت موقعیت و مزایای ترانزیتی داراست. همچنین پارسیان هندی همواره در طول تاریخ نسبت به سرزمین اجدادی خود دلبستگی داشته و به همین دلیل خواهان مشارکت در سرمایه گذاریهای صنعتی در ایران بوده و میباشند اما به دلایل مختلفی در طول این قرن این امکان محقق نشده و این پتانسیل، صرف صنعتیشدن هندوستان شده است. در راستای موارد فوق یکی از مسؤولین وزارت امور خارجه در پاسخ به انتقاد فعالان اقتصادی از نامشخص بودن دیپلماسی اقتصادی کشور و لزوم اتخاذ سیاستهای شفاف اقتصادی در وزارت امور خارجه تصریح میکند: «دیپلماسی مدبرانه، دیپلماسیای است که هم در پیمان شانگهای عضو شود و هم با اتحادیه اروپا مذاکرات تجاری را به پیش برد.» وی ادامه میدهد: «آمریکا و کشورهای آفریقایی از بازارهای اصلی، محسوب میشوند به طوری که در سال 1386 کشورمان بالغ بر پنج میلیارد دلار قراردادهای در حال امضا با کشورهای آفریقایی داشته و در حال انجام 2/1 میلیارد دلار قراردادهای اقتصادی در دست اجرا در ونزوئلا بوده است.» (گروه اقتصادی، 1386)
آنچه که مسلم است این که برخی صنایع و مؤسسات صنعتی مایلند در مسیر توسعه شبکه جهانی تولید، بخشی از توان تولیدی، تکنولوژیکی و رقابت تجاری خود را با کشورهای منطقه خلیج فارس و باختر آسیا تسهیم نمایند؛ اما آنچه که حائز اهمیت و حساسیت میباشد این است که کدام جوامع و بنگاههای صنعتی و نیز افراد مبتکر کشورهای منطقه در بستری از یک نظم اجتماعی-اقتصادی عقلانی و مطمئن، هنر و استعداد جذب سهم به سزایی از توان رقابتی رو به گسترش شرکتهای چندملیتی و به کارگیری آن در جهت اعتلای نقش منطقهای و بینالمللی خود را نشان خواهند داد.(علیپور تهرانی، 1372 : 167) تشکیل مراکز منطقهای برای اطلاع رسانی در زمینه فرصتهای اقتصادی ایران نیز ضرورتی اجتناب ناپذیر میباشد. شرکتهای بزرگ تجاری ژاپن هر یک در نزدیک به یکصد کشور جهان فعالیت داشته و نه فقط به عنوان مراکزی که فعالانه در زمینه شناخت و دستیابی به اطلاعات بازار کشورهای میزبان خود فعالیت مینمایند بلکه همچون مراکزی اطلاعاتی و ارتباطی نظیر نمایندگیهای دیپلماتیک به جمعآوری تازهترین اطلاعات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشورهای میزبان پرداخته و با افراد و دستگاههای تصمیمگیرنده کشورهای خارجی ارتباط نزدیکی برقرار میسازند.(همان:159) این اطلاعات را نه تنها در عملیات خود به کار میبرند بلکه در هماهنگی خیرهکننده و کم نظیری با سایر رقبای خود در داخل کشور و نیز با دولت ژاپن تسهیم نموده و مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند.(همان، 161) اهمیت ظرفیت سیاسی هر کشور در بهرهمندی از ثروت جامعه خود به منظور ایجاد پایة جامع منابع مخصوص نظام اقتصاد مولد از سوی صاحب نظران، بسیار مهمتر از موجود بودن داراییهای فیزیکی ذکر شده است و ناتوانی در این امر بیشک پارادوکس قدرت تحقق نیافته را رقم خواهدزد.(تلیس و دیگران، 1382 : 113) از سوی دیگر در آینده، مسائل جمعیتی، دیپلماسی همة کشورها را تحت الشعاع قرار خواهد داد و این دیپلماسی ناگزیر «دیپلماسی آشفتگی عظیم» خواهد بود و نیز هیچ کشوری آمادگی برخورد با این مسائل را نخواهد داشت.(اکبریان، 1382 : 94) از سوی دیگر یکی از موارد و مؤلفههای مهمی که در عصر تصویرسازی اهمیت به سزایی دارد، پارامتر مقبولیت بینالمللی در عرصههای مختلف است. وجود روابط سیاسی مستحکم با کشورهای مؤثر در مدیریت اقتصاد جهانی و نگرش جهان شمول در ترسیم روابط اقتصادی و تأثیر مناسبات سیاسی بینالمللی بر جریان همگرایی اقتصادی از سوی صاحب نظران به عنوان مؤلفههای مهم در عملیاتیسازی دیپلماسی اقتصادی ذکر شده است. این امور میتواند در فراهم سازی بستر و فضای امن برای سرمایهگذاری جدا از قوانین و مقررات و رفع موانع فنی و مدیریتی و تمهیدات قانونی به مشروعیت و مقبولیت در عرصه روابط بینالملل نیز کمک نماید و از سوی صاحبان سرمایه حصول این نوع مشروعیت و مقبولیت دال بر وجود امنیت اقتصادی میباشد.(جلال آبادی، 1385 : 108 و 114) که البته دراین راستا دیپلماسی نظام طی چندسال اخیر گام های بلندی را برداشته و درحال بسترسازی برای رفع موانع میباشد. معهذا به دلیل اصرار پارهای دولتهای بزرگ بر رابطه خصمانه و غیرسازنده، ریسک سرمایهگذاری به لحاظ سیاسی در کشورمان بالا رفته است. در بحث دیپلماسی اقتصادی، سیاست خارجی توسعهگرا که جدا از بحث کارگزار به بحث ساختار نیز تکیه دارد، حداکثرسازی ضریب نوسازی به زعم کارشناسان برای کشورهای در حال توسعه را نیازمند ایجاد ساختاری متعادل، مقتدر و مؤثر میداند. همچنین تداوم و تکوین برنامههای توسعه در حوزههای ساختاری و روابط بینالملل در کنار نهادهای اجتماعی و اقتصادی پایدار و بادوام برای عملیاتیسازی اهداف توسعه و فرایندهای نوسازی با توجه به خلاء آن در فرهنگ سیاسی کشور نیاز میباشد. در حالیکه این موارد در برگیرنده ضرورتهای امنیتی برای کشور است و فراهمسازی زمینههای لازم برای سازماندهی نهادهای تأثیرگذار بر سیاست خارجی کشور را ایجاب میکند. (متقی، 1386) از سوی دیگر نکتهای که در این مباحث میتواند مد نظر باشد، الحاق به سازمان تجارت جهانی است که به گفته کارشناسان سبب کاهش موانع تجارت خارجی ایران شده، فضای رقابتی اقتصاد کشور را افزایش داده و علاوه بر آن باعث تشدید خصوصیسازی، اصلاح نظام مالیاتی، حذف موانع غیرتعرفهای و تبدیل آنها به تعرفههای گمرکی میگردد. (سریع القلم، 1384 : 114) در سند چشم انداز نیز بر حضور مؤثر در بازارهای منطقهای و جهانی و مشارکت فعال در تقسیم کار بین المللی تأکید شده است، در حالیکه به دلیل مواضع خصمانه و غیرمنطقی برخی از قدرتهای مسلط، ایران هنوز به عضویت سازمان جهانی بازرگانی پذیرفته نشده و در سازمانهای منطقهای نیز حضور چشمگیری ندارد.
آسیبشناسی دیپلماسی ایران:
از نظر برخی صاحب نظران، سیاست خارجی ایران به چندین دلیل نمیتواند در جریان تغییرات قرارگیرد از جمله اینکه سیاست خارجی ایران هنوز بهطور باید و شاید به ساختار اقتصادی تولید ثروت در ایران متصل نیست. در کشورهایی که مهمترین دغدغه حوزه قدرت، تولید ثروت است، سیاست خارجی قابلیت انعطاف پیدا میکند. مثال این امر چین و هند است که منطق تعامل با جهان را بر پایههای نوین بنا نهادهاند. مورد دیگر این است که ماهیت قدرت در نظام جمهوری اسلامی، عقیدتی است و اندیشه اسلامی به طور طبیعی در تقابل با سلطه سرمایه داری و مادی موجود بینالمللی است. مورد سوم این مسئله است که تغییر بنیادی در سیاست خارجی ایران، نظم و سامان سیاسی آن را خدشه دار میکند. مورد دیگری که قابل ذکر است این است که منطق مدیریت کلان و میانی تأمین امنیت ملی با جهتگیریهای سیاست خارجی ایران گره خورده است. زیرا تغییر در یک بخش مستلزم تغییر در بخشهای دیگری نیز هست و پیامدهای امنیتیای در بردارد.(سریع القلم، 1387 : 18و 19) البته با اقدامات اخیر وزارت خارجه، احتمال تغییرات مطلوب متصور است. شایان ذکر است از مدتی قبل تغییراتی در سطوح بالای وزارت خارجه شروع شده و این تغییرات تدریجا در حال تسری به ردههای میانی و پایین آن وزارتخانه میباشد.
از موارد و مؤلفههای دیگری که در نگاه آسیبشناسانه به دیپلماسی و سیاست خارجی در ایران از سوی صاحب نظران طرح شده، نخبهگرایی تحت تأثیر تودهگرایی است که نوعی نخبهگرایی ناقص را پدید میآورد.(متقی، 1385) همچنین جهل دیپلماتیک به معنی آن که بازیگران عرصه دیپلماسی، قانونمندی دیپلماسی را بر نتابیده و فاقد دانش لازم برای آن میباشند و برخاسته از نوعی خود شیفتگی و نارسیسم سیاستگذاران عرصه دیپلماسی و سیاست خارجی است، که یکی دیگر از چالشها می باشد.(الویری :25) به هر روی ایران به دلیل جغرافیای سیاسی، کشوری جهانی است و میتواند نقشی جهانی را ایفا نماید. اگر چنین نقشی را ایران انجام ندهد، این نقش به سایر کشورها واگذار میشود. موقعیت سیاسی-اقتصادی و برخورداری از انرژی به گونهای است که سطح روابط فعلی ایران ناچیز شمرده میشود (ماجدی، 1384 : 15) یعنی با چنین نگاهی میتوان روابط بالقوه ایران را بسیار فراتر از وضع موجود تصورکرد. ایران منطقه نفوذیست که همانند یک لوله اتصال است، لوله اتصال اگر نتواند ارتباط مناسبی برقرار کند به خودش فشار میآید، در حالیکه کشور سوئیس حالت واشری دارد و کشوری حائل از نظر راهبردی محسوب میشود.(سیف زاده، 1385 : 81)
نتیجه گیری:
در پایان میتوان نتیجه گرفت در عصر جهانی شدن دیپلماسی یکی از مهمترین ابزارهای ارتقای قدرت ملی کشورهاست. تحولات عصر جهانی شدن با گسترش آگاهیها و اطلاعات، باعث حضور بخشهای خصوصی، غیردولتی، گروهها و افراد در کنار دولتها به منظور بهرهگیری و انتفاع بیشتر در عصر جهانی شدن شده و ارتباطات و تعاملات را بسیار پیچیده و درهم تنیده کرده است. این پیچیدگیها و درهم تنیدگیها، عرصه رقابت را تنگتر نموده و موجبات دانش محورتر و هدفمندتر شدن دیپلماسی را فراهم نموده است. جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور مهم با رعایت یکسری قواعد و اصول و با روی آوردن به سیاست خارجی توسعه محور و با اتخاذ دیپلماسی فعال و منفعت محور میتواند از فرصتهای موجود در نظام جهانی بهرهبرداری مضاعف نموده و آنرا در راستای ارتقای قدرت ملی و رفاه عمومی شهروندانش بکار گیرد.
اما آنچه اکنون شاهد هستیم و از توصیفها، تحلیلها و واقعیات حاصل میشود آن است که گرچه گامهای بزرگی در راه تغییرات بنیادی سیاست خارجی برداشته شده معهذا هنوز تحول جدّی در دستگاه دیپلماسی صورت نگرفته و همچنان رویکردهای محافظهکارانه و کمتحرک و عدم شناخت حقایق و واقعیات جهانی چه در بعد فکری و چه سازمانی حاکم بوده که کمرنگسازی و فقدان عناصر محرک و خلاق، پویایی، رقابت جویی، کارآمدی، نگرش توسعه مدار و سیطره شایسته سالاری را بازتاب داده و دال بر سیکل بسته سیر امور در دایره روزمرگیها، بخشینگری و فقدان عناصر فرا بخشی و تعامل سازنده اجزای دستگاه سیاست خارجی میباشد. همانطور که در متن اشاره شد امروزه حضور قدرتمند و منفعت محور در عرصه رقابت جهانی، حاصل کار جمعی وزارتخانههای مختلف به عنوان دولت در کنار بخشهای خصوصی، شرکتها و بنگاههای تولیدی و صادرکنندگان میباشد. در مجموع، مشکلات موجود در سیاست خارجی و عدم شناخت کافی از تحولات صورت گرفته در حوزه دیپلماسی و جهان متغیر پیرامونی و معطل ماندن بسیاری از قابلیتها و پتانسیلهای ژئوراهبردی، ژئوکالچرال و ژئواکونومیک کشور که به نوعی در مرکز بیضی راهبردی هیدروکربنی جهان در خاورمیانه قرار گرفته شده، چشمانداز ضعیف و غیرقابل قبولی را ترسیم میکنند.
پیشنهادات راهبردی:
باتوجه به آنچه در فرازهای فوق مورد بحث قرار گرفت، تجزیه و تحلیل راهبردی موضوع مذکور به شرح زیر میباشد:
(1) غالبشدن رویکرد تغییر و تحول بنیادی و ریشهای در دستگاه سیاست خارجی کشور و تدوین سند راهبردی دیپلماسی کشور به عنوان جزء مکمل سند چشم انداز بیست ساله کشور به عنوان اولویت یکم دستگاه سیاست خارجی؛
(2) در کنار توجه به نیروهای فرو ملی و فرا ملی و ارتقای همکاری با آنها و زمینهسازی و بسترسازی برای گسترش فعالیتهای بخشخصوصی و کمک به آن با فراهمسازی بانک اطلاعاتی از کشورهای دیگر و یافتن بازارهای بالقوه که سبب توسعه صادرات و ارزآوری به کشور میگردد؛
(3) اعمال یک مدیریت توانمند بر سیاست خارجی با رویکردی برون نگر و تعاملی در راستای ارتقای قدرت ملی و رفاه عمومی؛
(4) فراهم کردن سازوکار لازم برای ایجاد اجماع ملی بین نخبگان در سطح کلان و هماهنگی آنان با دیپلماسی کشور و رصد کردن عرصه جهانی به منظور بهره برداری از فرصتهای نوظهور؛
(5) استفاده از ابزارهای آموزشی و پژوهشی در راستای بومی کردن سیاست خارجی تعامل محور و فرصت ساز در عرصه جهان متغیر کنونی.
[1] High Policy
[2] Low Policy
[3] Cyber Space
[4] -Compulsory Power
[5] -Instutional Power
[6] -Structural Power
[7] Productive Power
[8] Meta Power
[9] Relational Power
[10] - James Rosenau
[11]- Joseph Nye
[12] Intellgencesive Power
[13] Martin Glassner
[14] Reactive
[15] Proactive
[16] Interactive
[17] proactive
[18] Degovernmentalization
[19] Public Diplomacy
[20] Net Diplomacy
[21] Tele Diplomacy
[22] Virtual Diplomacy
[23] Digital Diplomacy
[24] Open Diplomacy
[25] Associative Diplomacy
[26] Confidence Building
[27] Scale Political
[28] Compartmentalized
[29] Multilayered
[30] Track Two Diplomacy
[31] Triple track diplomacy
[32] Open Regionalism
[33] - Hartrich
[34] - Ecopolitic
[35] .Developing-8 Countries
[36] . Asia Cooperation Dialogue (ACD)
[37] GROUP OF FIFTEEN)The Summit Level Group of Developing Countries)
Micheal Barnet and Reymond Duall , Power in Global Governance , First Published, Cambridge University ,2005 .